پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٣٣)
pussified زینب خایه دار لهجه و گویش تهرانی مردی که کار های زنان را بکند
pussified زینب خایه دار لهجه و گویش تهرانی مردی که کار های زنان را بکند
pussified زینب خایه دار لهجه و گویش تهرانی مردی که کار های زنان را بکند
pussified زینب خایه دار لهجه و گویش تهرانی مردی که کار های زنان را بکند
زینب خایه دار لهجه و گویش تهرانی مردی که کار های زنان را بکند
زینب خایه دار لهجه و گویش تهرانی مردی که کار های زنان را بکند pussified
زینب خایه دار لهجه و گویش تهرانی مردی که کار های زنان را بکند
زینب خایه دار لهجه و گویش تهرانی مردی که کار های زنان را بکند
باده ٔ پشت دار. [ دَ / دِ ی ِ پ ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شرابی که چیزهای قوت دهنده ٔ مستی در آن آمیخته باشد. مقابل باده ٔ بی پشت . رجوع به آنندرا ...
باده ٔ پشت دار. [ دَ / دِ ی ِ پ ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شرابی که چیزهای قوت دهنده ٔ مستی در آن آمیخته باشد. مقابل باده ٔ بی پشت . رجوع به آنندرا ...
باده ٔ پشت دار. [ دَ / دِ ی ِ پ ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شرابی که چیزهای قوت دهنده ٔ مستی در آن آمیخته باشد. مقابل باده ٔ بی پشت . رجوع به آنندرا ...
قلعه دار سپهر. [ ق َ ع َ رِ س ِ پ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب . ( آنندراج ) .
فلک برپای دار. [ ف َ ل َ ب َ ] ( نف مرکب ) برپای دارنده ٔ فلک . فلک بان . خداوند : فلک برپای دار انجم افروزخرد را بی میانجی حکمت آموز. نظامی .
فلک برپای دار. [ ف َ ل َ ب َ ] ( نف مرکب ) برپای دارنده ٔ فلک . فلک بان . خداوند : فلک برپای دار انجم افروزخرد را بی میانجی حکمت آموز. نظامی .
کاسه کوزه دار. [ س َ / س ِ زَ /زِ ] ( نف مرکب ) جیزگر. آنکه خانه آماده دارد قماربازان را . صاحب قمارخانه.
معنی ضرب المثل - > کج دار و مریز ملاحضه و مدارا کردن، احتیاط.
معنی اصطلاح - > کج دار و مریز / کج دارومریز کردن [ برای انجام کاری / کنار آمدن با کسی ] با احتیاط و مدارا رفتار کردن مثال: - بچه ها در سن بلوغ حالت ...
معنی اصطلاح - > کج دار و مریز / کج دارومریز کردن [ برای انجام کاری / کنار آمدن با کسی ] با احتیاط و مدارا رفتار کردن مثال: - بچه ها در سن بلوغ حالت ...
معنی اصطلاح - > کج دار و مریز / کج دارومریز کردن [ برای انجام کاری / کنار آمدن با کسی ] با احتیاط و مدارا رفتار کردن مثال: - بچه ها در سن بلوغ حالت ...
معنی اصطلاح - > کج دار و مریز / کج دارومریز کردن [ برای انجام کاری / کنار آمدن با کسی ] با احتیاط و مدارا رفتار کردن مثال: - بچه ها در سن بلوغ حالت ...
( نان و آب دار ) ( صفت ) پرمنفعت پردر آمد: شغل نان و آب داریاست .
( نان و آب دار ) ( صفت ) پرمنفعت پردر آمد: شغل نان و آب داریاست .
نان و آبی نداشتن ؛ بی فایده بودن : این کار نان و آبی ندارد؛ منفعتی ندارد.
نان و آبی نداشتن ؛ بی فایده بودن : این کار نان و آبی ندارد؛ منفعتی ندارد.
نان و آبی نداشتن ؛ بی فایده بودن : این کار نان و آبی ندارد؛ منفعتی ندارد.
نان و آبی نداشتن ؛ بی فایده بودن : این کار نان و آبی ندارد؛ منفعتی ندارد.
نان و آبی نداشتن ؛ بی فایده بودن : این کار نان و آبی ندارد؛ منفعتی ندارد.
اسم و رسم دار
کره دار لهجه و گویش تهرانی بچه دار، بیوه بچه دار
کره دار لهجه و گویش تهرانی بچه دار، بیوه بچه دار
نه به داره نه به باره: [ اصطلاح در تداول عامه ]هنوز قطعی و حتمی نیست. ( ( مراعات مادرش را می کرد یا در چهل و یک سالگی هنوز برایش مشکل بود به مادرش ...
نه به داره نه به باره: [ اصطلاح در تداول عامه ]هنوز قطعی و حتمی نیست. ( ( مراعات مادرش را می کرد یا در چهل و یک سالگی هنوز برایش مشکل بود به مادرش ...
نه به داره نه به باره: [ اصطلاح در تداول عامه ]هنوز قطعی و حتمی نیست. ( ( مراعات مادرش را می کرد یا در چهل و یک سالگی هنوز برایش مشکل بود به مادرش ...
نه به داره نه به باره: [ اصطلاح در تداول عامه ]هنوز قطعی و حتمی نیست. ( ( مراعات مادرش را می کرد یا در چهل و یک سالگی هنوز برایش مشکل بود به مادرش ...
آفتابه دار لهجه و گویش تهرانی مسئول آفتابه در آبریزگاه مسجد، فرمانده بی اقتدار
تظاهرات دامنه دار ؛ ممتد و وسیع.
بارانی دامنه دار ؛ که دیر زمان ببارد.
مبارزه دامنه دار ؛ ممتد. که زود بانجام نکشد.
جنگی دامنه دار ؛ که بدرازا کشد. که دیر بپاید.
مبارزه دامنه دار ؛ ممتد. که زود بانجام نکشد.
از دار دنیا رفتن ؛ کنایه از مردن است.
از دار دنیا رفتن ؛ کنایه از مردن است.
از دار دنیا رفتن ؛ کنایه از مردن است.
از دار دنیا رفتن ؛ کنایه از مردن است.
از دار دنیا رفتن ؛ کنایه از مردن است.
از دار دنیا رفتن ؛ کنایه از مردن است.
از دار دنیا رفتن ؛ کنایه از مردن است.
دار ملامت . [ رِ م َ م َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیاست : کی باشد و کی تا بروم روز قیامت زین دار ملامت ، بسوی دارسلامت . ( از انجمن آرا ...
دارالقمامه. [ رُل ْ ق َ م َ ] ( ع اِ مرکب ) عبادت خانه ترسایان. ( ناظم الاطباء ) . کنیسه. || محل اجتماع زنان فاسقه. ( ناظم الاطباء ) : هفت پرده ست و ...
دارالقمامه. [ رُل ْ ق َ م َ ] ( ع اِ مرکب ) عبادت خانه ترسایان. ( ناظم الاطباء ) . کنیسه. || محل اجتماع زنان فاسقه. ( ناظم الاطباء ) : هفت پرده ست و ...