پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٣٣)

بازدید
٦,٠١٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهل کیمیا ؛ کیمیاگران. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهل کیمیا ؛ کیمیاگران. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوشیدن در هنگام تنگ دستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی قارون کُنَد گدا را حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

کوشیدن در هنگام تنگ دستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی قارون کُنَد گدا را حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کوشیدن آرمیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مجامعت : و کوشیدن با غلام بعد از آنکه هم در شریعت حرام است و هم خلاف طبیعت آفرینش است و هم سبب انقطا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوشیدن آرمیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مجامعت : و کوشیدن با غلام بعد از آنکه هم در شریعت حرام است و هم خلاف طبیعت آفرینش است و هم سبب انقطا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کوشیدن آرمیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مجامعت : و کوشیدن با غلام بعد از آنکه هم در شریعت حرام است و هم خلاف طبیعت آفرینش است و هم سبب انقطا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

کوشیدن آرمیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مجامعت : و کوشیدن با غلام بعد از آنکه هم در شریعت حرام است و هم خلاف طبیعت آفرینش است و هم سبب انقطا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

کوشیدن آرمیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مجامعت : و کوشیدن با غلام بعد از آنکه هم در شریعت حرام است و هم خلاف طبیعت آفرینش است و هم سبب انقطا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوشیدن آرمیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مجامعت : و کوشیدن با غلام بعد از آنکه هم در شریعت حرام است و هم خلاف طبیعت آفرینش است و هم سبب انقطا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خبائث. [ خ َ ءِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ خبیث به معنی شی پلیداست . ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از معجم الوسیط ) ( از متن اللغة ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سُکارا: باده نوشان، مستان

پیشنهاد
٠

باشد که: به این امید که

پیشنهاد
١

باشد که: به این امید که

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

احل. [ اَ ح َل ل ] ( ع ن تف ) حلال تر. - امثال : احل من لبن الأم . اَحل من ماءالفرات .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عـَذارا آن تلخ وَش که صوفی ام ُّالخَبائِثَش خواند اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عـَذارا آن تلخ وَش که صوفی ام ُّالخَبائِثَش خواند اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا حافظ

پیشنهاد
١

عـَذارا آن تلخ وَش که صوفی ام ُّالخَبائِثَش خواند اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عـَذارا آن تلخ وَش که صوفی ام ُّالخَبائِثَش خواند اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عـَذارا آن تلخ وَش که صوفی ام ُّالخَبائِثَش خواند اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( قبلة ) قبلة. [ ق ُ ل َ ] ( ع اِ ) بوسه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . آن تلخ وَش که صوفی ام ُّالخَبائِثَش خواند اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عـَذارا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

تلخ وش. [ ت َ وَ ] ( ص مرکب ) تلخ گونه. تلخ مانند. و کنایه از شراب از جهت تلخیی که در آن است : آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و احلی من ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تلخ وش. [ ت َ وَ ] ( ص مرکب ) تلخ گونه. تلخ مانند. و کنایه از شراب از جهت تلخیی که در آن است : آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و احلی من ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تلخ وش. [ ت َ وَ ] ( ص مرکب ) تلخ گونه. تلخ مانند. و کنایه از شراب از جهت تلخیی که در آن است : آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و احلی من ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قضای شهوت کردن ؛ به آرزوی نفس عمل کردن و مقاربت نمودن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

قضای شهوت کردن ؛ به آرزوی نفس عمل کردن و مقاربت نمودن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

قضای شهوت کردن ؛ به آرزوی نفس عمل کردن و مقاربت نمودن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قضای شهوت کردن ؛ به آرزوی نفس عمل کردن و مقاربت نمودن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قضای شهوت کردن ؛ به آرزوی نفس عمل کردن و مقاربت نمودن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

قضای شهوت کردن ؛ به آرزوی نفس عمل کردن و مقاربت نمودن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

تغییر کردن = تغییر دادن در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تغییر کن تغییر کردن = تغییر دادن در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تغییر کن تغییر کردن = تغییر دادن در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تغییر کردن = تغییر دادن در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تغییر کردن = تغییر دادن در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تغییر کردن = تغییر دادن در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گذر دادن. [ گ ُ ذَ دَ ] ( مص مرکب ) راه دادن و اجازه عبور دادن اجازه ورود دادن. رخصت درآمدن دادن : همان زادفرخ به درگاه بر همی بود کس را ندادی گذر. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گذر دادن. [ گ ُ ذَ دَ ] ( مص مرکب ) راه دادن و اجازه عبور دادن اجازه ورود دادن. رخصت درآمدن دادن : همان زادفرخ به درگاه بر همی بود کس را ندادی گذر. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گذر دادن. [ گ ُ ذَ دَ ] ( مص مرکب ) راه دادن و اجازه عبور دادن اجازه ورود دادن. رخصت درآمدن دادن : همان زادفرخ به درگاه بر همی بود کس را ندادی گذر. ...

پیشنهاد
٠

گذر دادن. [ گ ُ ذَ دَ ] ( مص مرکب ) راه دادن و اجازه عبور دادن اجازه ورود دادن. رخصت درآمدن دادن : همان زادفرخ به درگاه بر همی بود کس را ندادی گذر. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گذر دادن. [ گ ُ ذَ دَ ] ( مص مرکب ) راه دادن و اجازه عبور دادن اجازه ورود دادن. رخصت درآمدن دادن : همان زادفرخ به درگاه بر همی بود کس را ندادی گذر. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گذر دادن. [ گ ُ ذَ دَ ] ( مص مرکب ) راه دادن و اجازه عبور دادن اجازه ورود دادن. رخصت درآمدن دادن : همان زادفرخ به درگاه بر همی بود کس را ندادی گذر. ...

پیشنهاد
١

گذر ندادن گذر دادن. [ گ ُ ذَ دَ ] ( مص مرکب ) راه دادن و اجازه عبور دادن اجازه ورود دادن. رخصت درآمدن دادن : همان زادفرخ به درگاه بر همی بود کس را ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سگروی . [ س َ ] ( ص مرکب ) مردم آزار. غریب آزار. ( فرهنگ فارسی معین ) : تو سگدل و پاسبانت سگروی من خاک ره سگان آن کوی . نظامی .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ابوصبح . [ اَ ص ُ ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) مردم مجهول النسب . کوی یافت ، که شب در کوی افکنند تا صباح اهل خیر از راه برگیرند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ابوصبح . [ اَ ص ُ ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) مردم مجهول النسب . کوی یافت ، که شب در کوی افکنند تا صباح اهل خیر از راه برگیرند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ابوصبح . [ اَ ص ُ ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) مردم مجهول النسب . کوی یافت ، که شب در کوی افکنند تا صباح اهل خیر از راه برگیرند.

پیشنهاد
٠

ابناءالدهالیز. [ اَ ئُدْ دَ ] ( ع اِ مرکب ) ابناءالسکک

پیشنهاد
٠

ابناءالدهالیز. [ اَ ئُدْ دَ ] ( ع اِ مرکب ) ابناءالسکک