پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٣٢)
نمودی نمودن ؛ خودی نشان دادن. اظهار وجود کردن : امیر بغداد در غیاب با خلیفه عتاب کرد و نمودی نمود. ( تاریخ بیهقی ص 438 ) .
نمودی نمودن ؛ خودی نشان دادن. اظهار وجود کردن : امیر بغداد در غیاب با خلیفه عتاب کرد و نمودی نمود. ( تاریخ بیهقی ص 438 ) .
نمودی نمودن ؛ خودی نشان دادن. اظهار وجود کردن : امیر بغداد در غیاب با خلیفه عتاب کرد و نمودی نمود. ( تاریخ بیهقی ص 438 ) .
نمود بی بود ؛ جلوه ای بدون واقعیت ، مانند سراب.
نمود بی بود ؛ جلوه ای بدون واقعیت ، مانند سراب.
نمود. [ ن ُ / ن ِ ] ( مص مرخم ، اِمص ، اِ ) نمایش. ( ناظم الاطباء ) . ظهور. ( یادداشت مؤلف ) . تجلی. جلوه. اسم مصدر است از نمودن : اگرچه هیچ چیزی را ...
نمود بی بود ؛ جلوه ای بدون واقعیت ، مانند سراب.
( مظنة ) مظنة. [ م َ ظِن ْ ن َ ] ( ع اِ ) موضع ظن یا جای گمان بردن. ج ، مَظان. ( آنندراج ) ( غیاث ) . جای گمان بردن چیزی راکه در آنجای است. ج ، مظان. ...
تشکیک وارد کردن
شرح سودی بر حافظ
آسان نمودن اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل ها
درهم چیدن ؛ داخل هم قرار دادن.
روی در نقاب تراب درکشیدن ؛ مدفون شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . مردن. بخاک رفتن.
روی در نقاب تراب درکشیدن ؛ مدفون شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . مردن. بخاک رفتن.
روی در نقاب تراب درکشیدن ؛ مدفون شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . مردن. بخاک رفتن.
روی در نقاب تراب درکشیدن ؛ مدفون شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . مردن. بخاک رفتن.
کنایه از نوشیدن و بسر کشیدن. ( برهان ) ( آنندراج ) . آشامیدن. ( ناظم الاطباء ) . شرب. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . نوشیدن شراب و مانند آن. آشامیدن مایعی ...
کنایه از نوشیدن و بسر کشیدن. ( برهان ) ( آنندراج ) . آشامیدن. ( ناظم الاطباء ) . شرب. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . نوشیدن شراب و مانند آن. آشامیدن مایعی ...
پای درکشیدن ؛ مقیم گونه ای شدن. کناری گرفتن. دست از جنبش و حرکت برداشتن. به انزوا و خلوت نشینی گراییدن.
پای درکشیدن ؛ مقیم گونه ای شدن. کناری گرفتن. دست از جنبش و حرکت برداشتن. به انزوا و خلوت نشینی گراییدن.
یک دو نفر
درکشیده روی ؛ ترنجیده روی : مضمرطالوجه ؛مرد ترنجیده و درکشیده روی. ( منتهی الارب ) .
یک دو در بزم دور، یک دو قدح درکش و برو یعنی طمع مدار وصال دوام را حافظ
نبرده. [ ن َ ب َ دَ / دِ ] ( ص نسبی ) ( از: نبرد ه ، پسوند نسبت و اتصاف ) . ( حاشیه برهان قاطع معین ) . شجاع. دلیر. دلاور. ( برهان قاطع ) . مبارز. ( ...
نبرده. [ ن َ ب َ دَ / دِ ] ( ص نسبی ) ( از: نبرد ه ، پسوند نسبت و اتصاف ) . ( حاشیه برهان قاطع معین ) . شجاع. دلیر. دلاور. ( برهان قاطع ) . مبارز. ( ...
نبرده. [ ن َ ب َ دَ / دِ ] ( ص نسبی ) ( از: نبرد ه ، پسوند نسبت و اتصاف ) . ( حاشیه برهان قاطع معین ) . شجاع. دلیر. دلاور. ( برهان قاطع ) . مبارز. ( ...
نبرده. [ ن َ ب َ دَ / دِ ] ( ص نسبی ) ( از: نبرد ه ، پسوند نسبت و اتصاف ) . ( حاشیه برهان قاطع معین ) . شجاع. دلیر. دلاور. ( برهان قاطع ) . مبارز. ( ...
نبرده. [ ن َ ب َ دَ / دِ ] ( ص نسبی ) ( از: نبرد ه ، پسوند نسبت و اتصاف ) . ( حاشیه برهان قاطع معین ) . شجاع. دلیر. دلاور. ( برهان قاطع ) . مبارز. ( ...
مقامر. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) به گرو بازنده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . قمارباز و حریف. ( آنندراج ) ( غیاث ) . قمارکننده. قم ...
سر ناسازگاری داشتن
سر ناسازگاری داشتن با
از دیرباز موجود
غیر فرهنگ های غیر = فرهنگ های دیگر
در مقام دفاع برآمدن
مسلط بر = گاهی به معنی مشرف به. . . . . . گلدسته مسجد مسلط بر مدرسه مان بود و تماشایی داشت !
مسلط بر = گاهی به معنی مشرف به. . . . . . گلدسته مسجد مسلط بر مدرسه مان بود و تماشایی داشت !
مسلط بر = گاهی به معنی مشرف به. . . . . . گلدسته مسجد مسلط بر مدرسه مان بود و تماشایی داشت !
ناپذیرفتنی
یک تعداد . . . . . . .
عرض اندام کردن
باهمان
من به عمرم . . . . . . . . . . . .
culturalism
Culturalist
وحدت نظر داشتن
غیر ذالک : جزاین . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص180 ) .
در سطح فلسفی نیز . . . . . . . . . . . . .
تبادل نظر کردن
گوز بر گنبد افشاندن ( فشاندن ) ؛ کار عبث و بیهوده کردن : تو با این سپه پیش من رانده ای همی گوز بر گنبد افشانده ای. فردوسی. گوز بر گنبد ایچ کس نفشان ...
گوز بر گنبد افشاندن ( فشاندن ) ؛ کار عبث و بیهوده کردن : تو با این سپه پیش من رانده ای همی گوز بر گنبد افشانده ای. فردوسی. گوز بر گنبد ایچ کس نفشان ...