پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٠٤٧)
رویای چیزی را در سر پروراندن
The ostensible reason for . . . . . . . . . . . The ostensible reason for Napoleon’s attack on Russia was the Tsar’s refusal to accept the Continen ...
The ostensible reason for . . . . . . . . . . . The ostensible reason for Napoleon’s attack on Russia was the Tsar’s refusal to accept the Continen ...
خود گواه آن است که . . . . . .
مصلحت
مصلحت
a marriage of convenience
بر مبنای . . . . . .
in an effort to طی تلاشی برای
بیت البول
بیت البول
بیت البول
بیت السقر. [ ب َ تُس ْ س َ ق َ ] ( اِخ ) دوزخ. ( ناظم الاطباء ) .
بیت السقر. [ ب َ تُس ْ س َ ق َ ] ( اِخ ) دوزخ. ( ناظم الاطباء ) .
بیت السقر. [ ب َ تُس ْ س َ ق َ ] ( اِخ ) دوزخ. ( ناظم الاطباء ) .
بیوت النار. [ ب ُ تُن ْ نا ] ( ع اِ مرکب ) ج ِ بیت النار. آتشکده ها. آتشگاهها. رجوع به بیت النار شود.
قیصرگونه
در تلفیق با هم
دست در دست
as well as
کهتری
between the devil and the deep blue sea between a rock and a hard place between Scylla and Charybdis between the hammer and the anvil
between the devil and the deep blue sea between a rock and a hard place between Scylla and Charybdis between the hammer and the anvil
between the devil and the deep blue sea
depart this life
معنی اصطلاح - > از دار فنا رفتن مردن مثال: ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نِه زان پیش که گویند که از دار فنا رفت ( حافظ )
depart this life
depart this life
depart this life
depart this life
depart this life
depart this life
معنی ضرب المثل - > رخت بعد از عید به درد گَل منار می خورد چیزی یا کمکی که بعد از موقع لزوم بدست آید و به موقع و به جا نباشد دیگر به درد نمی خورد.
خاکستان
خاکستان
از صرافت چیزی افتادن: [عامیانه، کنایه ] از انجام کاری منصرف شدن .
از صرافت چیزی افتادن: [عامیانه، کنایه ] از انجام کاری منصرف شدن .
از صرافت چیزی افتادن: [عامیانه، کنایه ] از انجام کاری منصرف شدن .
غیور شب ؛ بیدارشب. شبخیز. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) . آنکه شب بیدار ماند. رجوع به غیوران شب شود.
the linchpin of something
the linchpin of something
سنگ زیر بنا ، رکن رکین
فروبومان
سخام . [ س ُ ] ( ع اِ ) می نرم و فروشونده . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . شراب که آسان بگلو فرورود. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ) . || پر نرم ...
سخام . [ س ُ ] ( ع اِ ) می نرم و فروشونده . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . شراب که آسان بگلو فرورود. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ) . || پر نرم ...
سخام . [ س ُ ] ( ع اِ ) می نرم و فروشونده . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . شراب که آسان بگلو فرورود. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ) . || پر نرم ...
سخام . [ س ُ ] ( ع اِ ) می نرم و فروشونده . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . شراب که آسان بگلو فرورود. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ) . || پر نرم ...
سخام . [ س ُ ] ( ع اِ ) می نرم و فروشونده . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . شراب که آسان بگلو فرورود. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ) . || پر نرم ...
سخام . [ س ُ ] ( ع اِ ) می نرم و فروشونده . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . شراب که آسان بگلو فرورود. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ) . || پر نرم ...
سخام . [ س ُ ] ( ع اِ ) می نرم و فروشونده . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . شراب که آسان بگلو فرورود. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ) . || پر نرم ...