پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٧٩٧)
کچل حمزه: از شخصیت های منفی داستان حماسی کور اوغلو می باشد . حسین منزوی گفته: هله گون لر "کچل حمزه "لرین دیر ایتیب" دمیرچی اوغلو "یاتیب" خان ایواز ...
دمیرچی اوغلو از شخصیت های مثبت داستان حماسی کور اوغلو می باشد . حسین منزوی گفته: هله گون لر "کچل حمزه "لرین دیر ایتیب" دمیرچی اوغلو "یاتیب" خان ایو ...
در زبان ترکی به این نوع از خار "چال تیکان " گفته می شود . حسین منزوی گفته: ( ( هانسی نرگس؟ هانسی یاس؟هانسی سوسن؟ بو تورپاق دا، چال تیکان دا، گول آ ...
در زبان ترکی به نکوهش و سرزنش "قینماخ" گفته می شود . حسین منزوی گفته: طبیعت دن اؤترو اوره گیم گئچر گؤزل لیگی قانان، منی قیناماز ترجمه: دلم از شوق ...
آیاز: در زبان ترکی آیاز گئجه به شب سرد و صاف زمستانی گفته می شود که زمین یخ زده و پوشیده از برف سفید بوده و آسمان صاف و بی ابر باشد. . مرحوم حسین منز ...
بحر روحانی: مقام ذات و صفات بی نهایت حق است که تمام کائنات امواج بحر نامتناهی اویند. بالاخره مقام وحدت بحر است و مقام کثرت امواج بحراند. ( ( روح چو ...
بحر اخضر : دریای سبز، دریایی است به جانب شرقی آن چین و به غرب آن یمن و به شمال آن هند و به جنوب آن دریای محیط. طولش ۲۰۰۰ فرسنگ، جزایر آن آباد بسیار د ...
به جوال کردن: کنایه از فریب دادن. ( ( زهی بتی که به خوبی خویش هزار عاشق چو من جوال کند ) ) ( حدیقه، ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دک ...
به پای درآوردن : به پا آوردن، بر پا آوردن، کنایه از نجات دادن . ( ( ملک افتاده را به پای آورد ملت رفته باز جای آورد ) ) ( حدیقه، ۲۳۱ ) ( فرهنگ ل ...
به بازی شمردن: عبث و بیهوده شمردن، بیهوده دانستن. ( ( آنکه او منصف است و زیرک سار نشمارد به بازی این گفتار ) ) ( حدیقه، ۷۱۷ ) ( فرهنگ لغات و تعب ...
به برگ بودن: ساز و سامان فراهم بودن . ( ( زین به بشکرند ساکنان اثیر زین ببرگند خازنان سعیر ) ) ( حدیقه، ۲۳۲ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های س ...
به بالای کسی بافته نبودن : سزاوار و درخور او نبودن . ( ( این مثابت به هرزه بافته نیست وین به بالای غیر بافته نیست ) ) ( حدیقه، ۶۰۵ ) ( فرهنگ لغا ...
به باد دادن : کنایه از نیست و نابود کردن، از بین بردن. ( ( هر که را توبه زین شراب دهند بوی و رنگش به باد و آب دهند ) ) ( حدیقه، ۶۰۵ ) ( فرهنگ لغا ...
به آب سپردن : در آب انداختن و بیهوده و بی فایده ساختن، کنایه از نیست و نابود کردن است . ( ( گرچه خود را به آب بسپارد مرهبا را هوا نگه دارد ) ) ( ح ...
به آب دادن : در آب انداختن و بیهوده ساختن، کنایه از نیست و نابود کردن . ( ( هر چه صورت دهد به آبش ده ناله زار در دل خویش نه ) ) ( حدیقه، ۱۸۳ ) ( ...
آب بردن و تشنه باز آوردن : کنایه از مکار و محیل بودن است . ( ( صدهزاران چو تو به آب برد تشنه بازآورد که غم نخورد ) ) ( حدیقه، ۴۷۰ ) ( فرهنگ لغات ...
به آب افکندن : کنایه از از بین بردن و رجوع شود به "به آب دادن" . ( ( هم در آن لحظه اش به آب افکند گفت شه خوب ناید اندر بند ) ) ( حدیقه، ۵۸۴ ) ( ...
بام و دیوار خز: بام و دیوار خزنده، از بام و دیوار بالا رونده، دزد . ( ( از پی یک دو لقمه ی شور بام و دیوار خز چو گربه و مور ) ) ( حدیقه، ) ( فره ...
بام فلک :کنایه از آسمان است . ( ( پای کی برنهی به بام فلک باده کی در کشی زجام ملک ) ) ( حدیقه ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محم ...
بام عالم: کنایه از آسمان، کنایه از فلک عرش. ( ( تودری کاخ و بام عالم را تو سری تخم و نسل آدم را ) ) ( حدیقه، ۲۱۲ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ...
بام چرخ اعظم: فلک عرش. ( ( شرع او را فلک مسلم کرد خانه بر بام چرخ اعظم کرد ) ) ( حدیقه، ۱۸۹ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد ...
کلاغ سر لانه خودش قارقار نمی کند:[ ضرب المثل ] نفرین به خویشان و نزدیکان سزاوار نباشد.
مثل اشتر بر نردبان:[ ضرب المثل ] رسوا و آشکار عطار می گوید: در بر آن کار عالی کار خلق اشتری بر نردبان خواهد بُدن
مار دم کنده:[ ضرب المثل ] دشمن آسیب دیده
مثل اجل معلق:[ ضرب المثل ] از کلمه معلق معنی لغوی آن اراده نمی شود و از این تعبیر، به ناگاه رسیدن کسی را خواهند که از او کراهت دارند.
لگد به گور حاتم زده است:[ ضرب المثل ] به طنز و استهزا یعنی بی نهایت بخیل و ممسک است.
گوی از میدان ربودن:[ ضرب المثل ] بر دیگران برتری یافتن
دهنش بوی شیر میده:[ ضرب المثل ] هنوز کودکی بیش نیست
دهنش بوی شیر میده:[ ضرب المثل ]هنوز کودکی بیش نیست.
مثل آب و روغن:[ ضرب المثل ] نیامیختنی و جمع نشدنی مولانا می گوید: وقت هوشیاری چو آب و روغنند وقت مستی همچو جان اندر تنند مثل ( چو، چون ) آب و روغن ؛ ...
مثل برج زهرمار:[ ضرب المثل ] نهایت خشمگین
مثل موش روی قالب صابون:[ ضرب المثل ] به مزاح یعنی مودب نشسته است.
مثل ستاره سهیل:[ ضرب المثل ] آنکه او را پس از ماه ها یا سال ها می شود دید.
مثل پیراهن عثمان:[ ضرب المثل ] دستاویز تهمت و شکوی
مثل سیب زمینی:[ ضرب المثل ] بی رگ. بی مردانگی و غیرت
مثل سگ موس موس کردن:[ ضرب المثل ] به تملق و چاپلوسی دنبال یا پیرامون کسی گشتن.
مثل سگ و گربه:[ ضرب المثل ] دو تن همیشه با یکدیگر به جدال و جنگ و دعوا
مثل شوربای ناخوشها:[ ضرب المثل ] غذایی بی نمک یا بی مزه
مثل سگ حسن دله:[ ضرب المثل ] آنکه بدون دلیل و بی باعثی به هر خانه ای رود.
مزه دهن کسی را دانستن:[ کنایه ] مقصود او را از گفته او فهمیدن
نعل ریختن:[ ضرب المثل ] به شتاب رفتن، به چالاکی گریختن مولانا می گوید: حاجتش نبود به سوی که گریخت کز پیش کره فلک صد نعل ریخت
مگر شش ماهه به دنیا آمده ای ( مگه شیش ماهه به دنیا اومدی ) :[ ضرب المثل ] بسیار شتاب و عجله می کنی.
مگر سرم را داغ کرده اند:[ ضرب المثل ] دیوانه نیستم تا چنین کنم.
مشتری آخر شب خونش پای خودش است:[ ضرب المثل ] در آخر شب چون احتیاج به خریدن متاعی از تنها دکان بازمانده پیدا شود دکاندار گران می فروشد.
هر چه دارم به بر دارم به بقچه پوست خر دارم:[ ضرب المثل ] پوششی جز آنچه پوشیده ام، ندارم.
نه پشت دارد نه مشت:[ ضرب المثل ] نهایت ضعیف و بی قوت و بی کس و یار است.
هیمه تر به کسی فروختن ( هیزم تر به کسی فروختن ) :[ ضرب المثل ] او را در گذشته فریب داده بودن
یا زنگی زنگ یا رومی روم:[ ضرب المثل ] بر یک عقیده پا بر جای باش.
یک روده راست در شکم نداشتن:[ ضرب المثل ] به مزاح، همیشه دروغ گفتن
نخوانده ملا:[ ضرب المثل ] به مزاح یعنی نادانی مدعی