پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٧٣٤
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زدن به آن راه : [عامیانه، اصطلاح] خود را به ناآگاهی زدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زدن به تخته : [عامیانه، اصطلاح] برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زدن بر سر کسی : [عامیانه، کنایه ] به کسی ستم روا داشتن، کسی را تحقیر کردن.

پیشنهاد
٠

زدن بر طبل بیعاری : [عامیانه، کنایه ] خود را به بی دردی زدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زدن برای کسی: [عامیانه، کنایه ] پشت سر کسی بدگویی کردن، مورد بدبینی قرار دادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زدن: [عامیانه، اصطلاح] شکار کردن ( دو آهو زدم ) ، دزدیدن ( کیفش را زدند ) ، کم کردن ( صد تومان از حقوقم زدند ) ، بازی کردن ( یک دست شطرنج زدیم ) ، نو ...

پیشنهاد
٠

زحمت را کم کردن: [عامیانه، کنایه ] رفع مزاحمت کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زخم و زیلی: [عامیانه، اصطلاح] خونین و مالین، پر زخم. پر از زخم و خراش یا جای ضربه . ( ( . ناچار بودم که این گودال را جلو لانه اش بکنم. چون در باغ ج ...

پیشنهاد
٠

زحمت دادن به خود: [عامیانه، اصطلاح] خود را به زحمت انداختن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زحمت دادن: [عامیانه، اصطلاح] اسباب زحمت شدن، کنایه از شوهر زنی بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

زت زیاد: [عامیانه، اصطلاح] کوتاه شده ی "عزت زیاد" در زبان لوطی ها.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زپرتو : [عامیانه، اصطلاح] ضعیف، بی دوام .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

زپرتی: [عامیانه، اصطلاح] چیز یا شخص ناتوان، زوار در رفته، بی زور.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

زیبیل در زبان ترکی همراه با" زیر زیبیل" کاربرد دارد و معنی آن "خاک روبه و آنچه بعد از جارو کردن جمع می شود می باشد . آنچه بعد از جارو با خاک انداز قا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زَ بَر زیر: [عامیانه، اصطلاح] حرکت های حروف.

پیشنهاد
١

زیر و زبر گذاشتن: اعراب گذاشتن بر حروف.

پیشنهاد
٠

زبان مو درآوردن : [عامیانه، کنایه ] بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زبان مرغی : [عامیانه، اصطلاح] زبانی ساختگی مانند زبان زرگری. ترجمه ی تحت الفظی از " قوش دئلی " ترکی می باشد . بیر نفرین قولاقینا قوش دلی اوخوماق " ...

پیشنهاد
٠

زبان گزه رفتن : [عامیانه، اصطلاح] زبان گزیدن، لب به دندان گرفتن.

پیشنهاد
٠

زبان کسی را موش خوردن : [عامیانه، کنایه ] سکوت کردن، با وجود ضرورت سخن نگفتن.

پیشنهاد
٠

زبان کسی گرفتن: [عامیانه، اصطلاح] لکنت زبان داشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زبان زدن : [عامیانه، کنایه ] سخن گفتن، نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن. زبان زدن " دئل ویرماخ " در زبان ترکی کنایه از" به تکرار گفتن چیزی به د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زبان ریختن: [عامیانه، کنایه ] سر و زبان داشتن، با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن. زبان ریختن ترجمه ی تحت الفظی از عبارت ترکی " دئل توکمک "می ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زبانزد شدن: [عامیانه، کنایه ] معروف شدن، فاش شدن.

پیشنهاد
٠

زبان را گاز گرفتن: [عامیانه، کنایه ] از گفتن سخنی پشیمان شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زبان دراز: [عامیانه، کنایه ] بی ادب، گستاخ، کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید. زبان دراز ترجمه تحت الفظی " دئلی اُزون " ترکی می باشد .

پیشنهاد
٠

زبان خود را گاز گرفتن : [عامیانه، کنایه ] از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن، از سخن گفتن خودداری کردن.

پیشنهاد
٠

زبان چرب و نرم داشتن : [عامیانه، کنایه ] گفتار خوشایند و فریبنده داشتن. زبان چرب ترجمه ی تحت الفظی " دئلی یاقلی " ترکی می باشد .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زبان تلخی : [عامیانه، اصطلاح] درشت گویی، گفتار خشن. این کنایه از عبارت ترکی " دئل آجیلیخ" گرفته شده . دئل آجی یعنی زبان تلخ .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زبان تر کردن : [عامیانه، اصطلاح] سخن گفتن.

پیشنهاد
٠

زبان بندان کردن : [عامیانه، کنایه ] دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن.

پیشنهاد
٠

زبان به دهان کسی گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] به کسی حرف یاد دادن، حرف توی دهان کسی گذاشتن.

پیشنهاد
٠

زبان به دهان نگرفتن: [عامیانه، کنایه ] پیوسته گریه کردن، آرام نگرفتن.

پیشنهاد
٠

زبان به چیزی باز کردن : [عامیانه، کنایه ] چیزی را بر زبان آوردن.

پیشنهاد
٠

زاییدن گاو کسی : [عامیانه، کنایه ] به دردسر بزرگی گرفتار آمدن.

پیشنهاد
٠

زبان آدم سر کسی نشدن: [عامیانه، کنایه ] به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن.

پیشنهاد
٠

زانو زدن با کسی ؛ کنایه از نشستن با کسی است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) : گره وقت پختن بر ابرو زدی چو پختند با خواجه زانو زدی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زاییدن زیر کاری : [عامیانه، کنایه ] کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن.

پیشنهاد
٠

به دو زانوی ادب نشستن ؛ پاها را تا کرده نشستن. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

بر زانو نشستن ؛ به زانو نشستن. دوزانو نشستن : مرد بر زانو نشسته ( الجاثی علی رکبتیه ) : زنی دیگر بزنجیری ببسته به پیشش مرد بر زانو نشسته.

پیشنهاد
٠

از سر زانو قدم ساختن ؛ کنایه است که سالک در مراقبه سر به زانو نهد و در سیر می شود. پس گوئی سر زانو را آلت سیر یعنی قدم ساخت. ( آنندراج ) . از سر زانو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زاله بندی : [عامیانه، اصطلاح] مرزبندی در کشتزار، کرت بندی.

پیشنهاد
٠

زانو انداختن شلوار: [عامیانه، اصطلاح] کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو ( بر اثر دو رانو یا چار زانو نشستن یا سستی بافت پارچه ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زالو انداختن : [عامیانه، اصطلاح] کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زال و زندگی: [عامیانه، اصطلاح] وسایل زندگی، اسباب معیشت.

پیشنهاد
١

زاغ سیاه کسی را چوب زدن: [عامیانه، کنایه ] پنهانی مراقب کسی بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

زار : [عامیانه، اصطلاح] کوتاه شده ی زایر ( زیارت رفته، مانند زار محمد ) . زار : [عامیانه، اصطلاح] کوتاه شده ی هزار برای ریال ( دو زار، یعنی دو ریال ...

پیشنهاد
١

زار زدن لباس به تن: [عامیانه، کنایه ] ناجور و نامناسب بودن لباس.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

زار زدن: [عامیانه، اصطلاح] سخت گریه کردن.

پیشنهاد
٠

زارزار نالیدن: ( مصدر لازم ) ناله کردن از سوز دل، سخت نالیدن: بلبلی زارزار می نالید / بر فراق بهار وقت خزان ( سعدی۲: ۶۶۲ ) .