پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٧٣٢
پیشنهاد
٠

زیر رکاب کشیدن کسی: [عامیانه، کنایه ] کسی را مطیع و تابع ساختن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر زبان کشی: [عامیانه، کنایه ] با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن، زیر پا کشی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

زیر دین رفتن: [عامیانه، کنایه ] قرض دار شدن، مدیون شدن. // زیر دین رفتن ؛ قرض گرفتن. وام دار شدن. تعهد پرداخت وامی را کردن. ( فرهنگ عامیانه جمال زاد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر دم سستی: [عامیانه، اصطلاح] انحراف اخلاقی.

پیشنهاد
٠

زیر دندان کسی مزه کردن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی خوش آمدن، خواهان تکرار چیزی بودن.

پیشنهاد
٠

زیر دل کسی زدن : [عامیانه، کنایه ] قدر ندانستن، بی اعتنا بودن. زیر دل کسی را زدن:[مجازی] او را بیزار کردن. ( مثل اینکه خوشی زیر دلت زده ) ( صدری ا ...

پیشنهاد
٠

زیر دماغ کسی سبز شدن: [عامیانه، کنایه ] ناگهان در برابر کسی حاضر شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر دُم سُست : [عامیانه، اصطلاح] زن منحرف.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر دستی: [عامیانه، اصطلاح] بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود، پیشدستی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر دل زدن : [عامیانه، کنایه ] تهوع آوردن. //زیر دل زدن ؛ تهوع. طعامی به قی بیرون شدن خواستن. تهوع آوردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر در رو : [عامیانه، اصطلاح] گریزان، گریز پا، شانه خالی کن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر دادن: [عامیانه، اصطلاح] با کسره خواندن حرفی. - زیر دادن ؛ مکسور خواندن. مجرورکردن حرفی را. به کسر خواندن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر درختی: [عامیانه، اصطلاح] میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند. زیردرختی ؛ میوه هایی که زیر درخت فروریزد. ( ازیادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر خاکی : [عامیانه، اصطلاح] آن چه که از زیر حاک بیرون آید. // آنچه به حفر آثار مدفون از زیر زمین برآورند. آنچه از حفریات شهرهای خسف شده برآرند: سفا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر چاقی: [عامیانه، اصطلاح] مهارت.

پیشنهاد
١

زیر چیزی زاییدن : [عامیانه، کنایه ] از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

زیر چیزی زدن : [عامیانه، کنایه ] حاشا کردن، انکار کردن. // ؛ منکر او شدن. آنرا انکار کردن. حاشا کردن. نکول کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر چاق بودن : [عامیانه، کنایه ] برای کاری آماده بودن، کاری را بلد بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر چاق کردن : [عامیانه، کنایه ] برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر تشکی : [عامیانه، اصطلاح] رشوه.

پیشنهاد
١

زیر جلد کسی رفتن: [عامیانه، کنایه ] کسی را فریب دادن، اغفال کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر تبری : [عامیانه، اصطلاح] کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند.

پیشنهاد
٢

زیر پوست کسی آب رفتن: [عامیانه، کنایه ] چاق شدن، ثروتمند شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر پایی: [عامیانه، اصطلاح] چیزی جعبه مانند که پای خود را هنگام نشستن پشت میز روی آن می گذارند. لاستیکی که در کف اتوموبیل می اندازند، بافته ای از کنف ...

پیشنهاد
٠

زیر پِل کسی را زدن: [عامیانه، کنایه ] کسی را راندن و دور کردن.

پیشنهاد

زیر پای کسی را خالی کردن : [عامیانه، کنایه ] نگا. زیر پای کسی را جارو کردن.

پیشنهاد
٠

زیر پای کسی را درآوردن : [عامیانه، کنایه ] نگا. زیر پا کشی کردن. // ؛ زیرپاکشی کردن. تحقیقات و کسب اطلاع کردن و از کار مردم سر درآوردن به وسیله پرسش ...

پیشنهاد
١

زیر پای کسی را جارو کردن : [عامیانه، کنایه ] سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر پا کردن: [عامیانه، اصطلاح] پیمودن، همه جا را گشتن.

پیشنهاد
٢

زیر پاکشی کردن: [عامیانه، اصطلاح] از زبان کسی حرف کشیدن، کسب اطلاع کردن.

پیشنهاد
٠

زیر پای خود را سست دیدن: [عامیانه، کنایه ] موقعیت خود را نااستوار دیدن، شغل و سمت خود را در خطر دیدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر بغلی: [عامیانه، اصطلاح] نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند . قسمی تنبک. قسمی طنبور دراز. نوعی ضرب مطربان را. تنبو ...

پیشنهاد
٠

زیر بته عمل آمدن : [عامیانه، کنایه ] بی پدر و مادر بودن، بی فرهنگ بودن.

پیشنهاد
١

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن .

پیشنهاد
١

زیر بال کسی را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] به کسی کمک کردن . به او کمک کردن. ( فرهنگ رازی ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر آرنجی : [عامیانه، اصطلاح] بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

زیر بار رفتن: [عامیانه، کنایه ] قانع شدن، تحمل کردن. زیر بار رفتن ؛ تحمل مشقت کاری را پذیرفتن. خود را در کاری سخت و جانفرسا قرار دادن : مرو زیر بار ...

پیشنهاد
٠

زیر اخیه رفتن: [عامیانه، کنایه ] به نفع کسی به کاری تن دادن. زیر اخیه رفتن ؛ به کاری تن دردادن. زحمتی را به نفع کسی دیگر تحمل کردن و عملی را به نفع ...

پیشنهاد
١

زیر اخیه کشیدن: زیر فشار گذاشتن.

پیشنهاد
١

زیر اخیه گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن، زیر فشار گذاشتن. زیر اخیه گذاشتن ؛ کسی را به کار گماشتن و او را م ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر آبکی : [عامیانه، اصطلاح] شنای زیر آب، پنهانی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر آبی : [عامیانه، اصطلاح] نگا. زیرآبکی.

پیشنهاد
١

زیر ابرو برداشتن : [عامیانه، اصطلاح] آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو. زیرابرو برداشتن ؛ زیر ابرو گرفتن. برگرفتن مویهای زاید با منقاش ...

پیشنهاد
٠

زیر آب کردن سر کسی : [عامیانه، کنایه ] کسی را بی سر و صدا کشتن.

پیشنهاد
٢

زیر آب کسی را زدن: [عامیانه، کنایه ] با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن.

پیشنهاد
١

زیپو کسی را زدن: [عامیانه، کنایه ] از کار برکنار کردن، معزول کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیج نشستن: [عامیانه، اصطلاح] خانه نشین شدن، انزوا گزیدن، از دوستان بریدن.

پیشنهاد
٠

زیپ دهن را کشیدن: [عامیانه، کنایه ] حرف نزدن، دهان را بستن.

پیشنهاد
٢

زیادی حرف زدن : [عامیانه، اصطلاح] سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن، وراجی کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیادی کردن : [عامیانه، اصطلاح] زاید بودن، غیر لازم بودن.