پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٩٧)
پاک روشی:نیک رفتاری . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۲۲ ) .
پاک روشن: نیک رفتار، عفیف . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۲۲ ) .
پاره سنگ مموه:جواهر . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۰۱ ) .
پادشاه شناسی:شناختن ملک . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۷۵ ) .
پاینده: دکتر کزازی در مورد واژه ی "پاینده" می نویسد : ( ( پاینده اسم فاعل است از مصدر پایستن" یا "پاییدن" . پاینده در پهلوی پایندگ pāyandag بوده است. ...
شمشیر: دکتر کزازی در مورد واژه ی "شمشیر" می نویسد : ( ( شمشیر در پهلوی samšēr بوده است این واژه را برآمده از safna به معنی آهن دانسته اند که ریختی دی ...
دریغ: دکتر کزازی در مورد واژه ی " دریغ" می نویسد : ( ( در ریشه و معنای بنیادین دریغ ، م . ک کزازی می انگارد ستاک واژه raik ، در ایرانی باستان ، می تو ...
بی یسار:بی امکان ، بینوا. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۵۴ ) .
بی نهایتی:بی منتهایی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۳۲ ) .
بیم سر:خوف جان. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۰۴ ) .
بی مسامحتی:بی گذشتی، عدم مدارا. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۹ ) .
بیم جان:ترس حیات. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۴۸ ) .
بی مجاملتی:عدم رعایت بی تعارفی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۱۳ ) .
بیم بودن:نگرانی داشتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۰۱ ) .
بی مایگان:بی ارزش ها ، بی هنران. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۴۷ ) .
بی گناهان :بی تقصیر ها. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۵۳ ) .
بیگاهی: بی موقع ، غیر منتظر. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۱۸ ) .
بیگاه ترک :اندکی بی وقت تر. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۷۳ ) .
بیگانه داشتن از خود :نا آشنا پنداشتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۰۰ ) .
بیکباره: پاک ، بتمامی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۲۱ ) .
بی فرجامی:بی عاقبتی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۴۶ ) .
بی فاصله:بی درنگ. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۴۲ ) .
بیغوله ی مسکن:گوشه ی خانه. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۹۵ ) .
بیضه نهادن:تخم گذاشتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۵ ) .
بی سامان کار:بی خانمان و آشفته حال. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۳۲ ) .
بیرون کشیدن دندان: کندن دندان. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۷۷ ) .
بیرون افگندن:خارج ساختن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۳۵ ) .
بیرون آوردن موی از خمیر:کنایه از دقت کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۱۱ ) .
بیرون آمدن از عهده:توانایی داشتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۷۹ ) .
بیدار حزم: هوشیار، آگاه. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۶۳ ) .
بیداد راندن:ستم کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۱ ) .
بیدادان:ستمگران. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۵۲ ) .
بیخ مؤالفت:ریشه ی دوستی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۸۱ ) .
بیخ وجود:ریشه ی هستی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۰۴ ) .
بیخ و بنیاد: ریشه و اساس. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۷۳ ) .
بی خردان:بی عقلان ، کودن ها. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۰۴ ) .
بیخ چیزی را برکشیدن:ریشه کن کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۰۴ ) .
بیخ بردن: ریشه دوانیدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۶۱ ) .
بی حشو: بی آگین، بدون ضمایم. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۱۵ ) .
بیت السعاده:خانه خوشبختی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۵۱ ) .
بی بهره ماندن: بی نصیب شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۷۲ ) .
بی التفاتی:بی توجهی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۹ ) .
بیاض روز: سپیدی روز. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۰۷ ) .
بیاض دیده: سپیده ی چشم. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۷۳ ) .
به یک سو کشیدن: کناره جستن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۴۴ ) .
به همین قرار: بر این وضع. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۶۰ ) .
به کفر برداشتن:کفر تلقی کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۱۴ ) .
به هم رسیدن: تلاقی کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۵۰ ) .
به همه حال:در هر صورت، کلا. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۵ ) .
به هم رسیدن: تلاقی کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۵۰ ) .