پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٩٧)
به سر کسی دویدن:حمله ور شدن به او . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۷ ) .
به سر در آمدن:در افتادن ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۹۷ ) .
به سر آمدن نوبت:منقضی شدن آن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۶۶ ) .
به سر بردن کار:به انجام رساندن آن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۵۵ ) .
به سر آمدن نوبت:منقضی شدن آن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۶۶ ) .
به سر آمدن روزگار:پایان گرفتن زمان. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۵۰ ) .
به سرآمدن:پایان یافتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۱۱ ) .
به زیر آوردن:پایین کشیدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۳۶ ) .
به زیرآمدن:پایین آمدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۳۵ ) .
به زوال رسیدن:افول کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۵۱ ) .
به زنا گرفتن:به فاحشگی متهم کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۱۱ ) .
بهره بخشیدن: نصیب دادن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۳۲ ) .
به روی. . . آوردن: عارض کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۱۵ ) .
به رقص گذاشتن: فرصت رقص دادن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۸ ) .
به راست گرفتن دروغ کسی: درست تلقی کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۱۳ ) .
به دل آمدن: خطور کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۳۸ ) .
به در شدن: بیرون رفتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۴۹ ) .
به در افتادن: به نتیجه رسیدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۶۶ ) .
به در آوردن: ظاهرساختن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۹۵ ) .
به در آمدن از پوست: بی رودربایستی شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۱۹ ) .
به داوری نشستن: حکمیت پذیرفتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۶۴ ) .
به دارو بردن: به طبیب مراجعه کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۸۶ ) .
به خویشتن آمدن: به هوش آمدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۵۵ ) .
به خون تشنه بودن: خواستار مرگ بودن. کینه شدید بر دل داشتن ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۱۶ ) .
به خلاف طبع:به رغم میل. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۰۵ ) .
به خدمت پیوستن: حاضر شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۴۳ ) .
به خاطر راه دادن: مذکور ذهن کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۱ ) .
به حیرت ماندن: متحیر گشتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۹۱ ) .
به حقیقت: حقیقتاً ، به درستی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۴ ) .
به حصول پیوستن: حاصل شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۴ ) .
به حسب: برابر مطابق. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۲۷ ) .
به چشم کردن: منظور داشتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۸۱ ) . به چشم کردن: کنایه از انتخاب کردن ، نشان کردن، تند و تیز نگریست ...
به چشم دیدن: رویت کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۸۱ ) .
به جای گذاشتن : رها کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۹ ) .
به جای آوردن : انجام دادن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۷۸ ) .
به جان امان دادن : زنهار دادن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۵۶ ) .
به تیر زدن : شکار کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۰۲ ) .
به تماشا نشستن : مشغول تماشا شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۵۰ ) .
به تعدی برخاستن : تجاوز آغاز کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۸۶ ) .
به تطویل انجامیدن : طولانی شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۲۹ ) .
به ترک. . . گفتن : جدا شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۹۱ ) .
به تحقیق :به حقیقت . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۵۴۹ ) .
brilliant:که فارسی آن بِرِلْیان هست با واژه ی ترکی پارلِّیان به معنی برّاق سنجیدنی است. البته برلیان احتمالا تغییر یافته یbrilliant فرانسوی است. ولی ...
brilliant:که فارسی آن بِرِلْیان هست با واژه ی ترکی پارلِّیان به معنی برّاق سنجیدنی است. البته برلیان احتمالا تغییر یافته یbrilliant انگلیسی است. ولی ...
به تازه:نو . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۳۶ ) .
به تاراج شدن:غارت شدن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۵۳ ) .
به پایان رسیدن:تمام شدن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۱۵ ) .
به پایان بردن:به آخر رساندن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۶۶ ) .
به بازی:نیک بازی کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۰۳ ) .
به بار آمده:میوه دار ، مثمر. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۳۴ ) .