پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٧٩٧)
رگ کردن پستان: [عامیانه، اصطلاح] سفت شدن پستان و جمع شدن شیر در آن. رگ کردن پستان ؛ به هیجان آمدن پستان و شیر از آن سرازیر شدن. ( ناظم الاطباء ) .
رگ خواب کسی را به دست آوردن: [عامیانه، کنایه ] نقطه ضعف کسی را پیدا کردن، کسی را تابع خود کردن.
رگ خود را زدن: [عامیانه، اصطلاح] به حق خود قانع بودن، ادعای زیاد نداشتن.
رگ ترکی: [عامیانه، اصطلاح] تعصب نژادی.
رگ خواب : [عامیانه، اصطلاح] نقطه ی ضعف، راه تسلط بر کسی.
رگ به رگ شدن: [عامیانه، اصطلاح] ضرب خوردن و پیچیدن مفصل.
رگ بسمل کسی خاریدن: [عامیانه، کنایه ] در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن.
رک رک نگاه کردن : [عامیانه، کنایه ] چپ چپ نگاه کردن، بر بر نگاه کردن.
رُک زده: [عامیانه، اصطلاح] زل زده، خیره شده.
رَکَبی گفتن: [عامیانه، اصطلاح] به کسی متلک و حرف درشت گفتن.
رک حرف زدن: [عامیانه، اصطلاح] بدون پروا و ملاحظه حرف زدن، صریح و روشن سخن گفتن.
رقصیدن کلاه کسی در هوا : [عامیانه، کنایه ] بسیار شادی کردن، کلاه خود را به آسمان انداختن.
رکاب دادن: [عامیانه، اصطلاح] راهی جایی شدن.
رقصیدن توی تاریکی: [عامیانه، اصطلاح] بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن.
رقصیدن به ساز کسی : [عامیانه، کنایه ] تابع سلیقه و خواست کسی بودن، از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن.
رقص شتری: [عامیانه، کنایه ] رقصی که از روی قاعده نباشد، حرکات نابهنجار.
رقصاندن بز : [عامیانه، کنایه ] هر دم بهانه گرفتن.
رقص شتری: [عامیانه، کنایه ] رقصی که از روی قاعده نباشد، حرکات نابهنجار.
رفیق گرمابه و گلستان : [عامیانه، ضرب المثل ] دوست یکدل و صمیمی و وفادار، یار غار.
رقاصی کردن : [عامیانه، اصطلاح] کارهای ناشایست و سبک کردن.
رفیق گرمابه و گلستان : [عامیانه، ضرب المثل ] دوست یکدل و صمیمی و وفادار، یار غار.
رفع و رجوع کردن: [عامیانه، اصطلاح] حل کردن، فیصله دادن.
دایره رفت و روب ؛ دایره تنظیف و تسطیح. ( لغات فرهنگستان ) . در سازمان شهرداری نام دایره ای که به کار روفتن و صاف کردن کوچه ها و خیابانها پردازد. دایر ...
رفتن و کشک خود را ساییدن : [عامیانه، ضرب المثل ] پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن.
رفتن ِ سر کسی: [عامیانه، اصطلاح] از پرحرفی کسی خسته شدن، از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن. || در تداول عامه ناراحت شدن از صدای کس یا چیزی. آزار ...
رفتن گوش: [عامیانه، اصطلاح] ناراحت شدن گوش از سر و صدا. رفتن گوش ؛ ناراحت شدن آن. آزار رسیدن به قوه سامعه : کمتر حرف بزن گوشم رفت.
رفتن و کشک خود را ساییدن : [عامیانه، ضرب المثل ] پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن.
رفتن توی نخ چیزی یا کسی: [عامیانه، کنایه ] چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن.
رفتن با سر: [عامیانه، کنایه ] نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری.
رفتن تو هم: [عامیانه، اصطلاح] به فکر فرو رفتن، غمگین شدن، پریشان خاطر شدن.
رفتن توی بحر چیزی یا کسی : [عامیانه، کنایه ] در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن .
رفتن به کسی : [عامیانه، اصطلاح] شبیه بودن به کسی ( در ظاهر یا رفتار ) .
رفتن بالای منبر برای کسی : [عامیانه، ضرب المثل ] پشت سر کسی بد و بیراه گفتن، غیبت کردن.
رفتن آن جا که عرب نی انداخت: [عامیانه، ضرب المثل ] به جای دور و بی بازگشت رفتن، به وضع ناجوری گرفتار شدن.
رفتن از رو : [عامیانه، اصطلاح] خجالت کشیدن، شرم کردن، از میدان به در رفتن، مجاب شدن.
رفتن از کیسه: [عامیانه، اصطلاح] ضرر کردن، از سرمایه خرج کردن.
رعیت داری کردن: [عامیانه، اصطلاح] حراست کردن از زیردستان، مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان.
رفتگار : [عامیانه، اصطلاح] رفتنی، مردنی.
رَطب و یا بس گفتن: [عامیانه، کنایه ] سخنان درست و نادرست گفتن، آسمان و ریسمان به هم بافتن
رضایت نامه: [عامیانه، اصطلاح] نوشته ی حاکی از رضایت.
رضا شدن: [عامیانه، اصطلاح] راضی شدن.
رضا قورتکی: [عامیانه، کنایه ] بی حساب و کتاب، بی اساس.
رضایت دادن: [عامیانه، اصطلاح] در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه، قبول کردن.
رشته ها را پنبه کردن: [عامیانه، کنایه ] کارهای انجام شده را به باد دادن.
رضا ترکی: [عامیانه، اصطلاح] پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
رشته ها را پنبه کردن: [عامیانه، کنایه ] کارهای انجام شده را به باد دادن. - رشته ها را پنبه کردن ؛ خنثی کردن کوششها و فعالیتهای کسی. بی اثر گذاشتن ز ...
رشته ی کلام به دست گرفتن : [عامیانه، کنایه ] آغاز به سخن کردن، سخن را دنبال کردن. رشته کلام به دست گرفتن ؛ به سخنرانی آغاز نمودن. شروع به گفتگو کردن ...
رشته ی کلام به دست گرفتن : [عامیانه، کنایه ] آغاز به سخن کردن، سخن را دنبال کردن.
رشته فرنگی : [عامیانه، اصطلاح] ماکارونی.
رشته ی سر در گم : [عامیانه، اصطلاح] وضع بغرنج، کار دشوار.