پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٧٣٤
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زارزار سوختن: ( مصدر لازم ) [قدیمی] به خواری و زبونی آتش گرفتن و سوختن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زارزار کشتن: ( مصدر متعدی ) [قدیمی] با ذلت و خواری و زبونی کشتن.

پیشنهاد
٠

زارزار گریستن ؛ سخت گریستن. بسیار زاری کردن. به آواز بلند گریه کردن : همه زارزار میگریستند. ( تاریخ بیهقی ص 186 ) .

پیشنهاد
٠

زارزار نالیدن ؛ سخت نالیدن. بلند ناله کردن : خاقانیا مصیبت غم خوار کار نیست هین زارزار نال که کار اوفتاد سخت.

پیشنهاد
٠

زارزار کشته شدن ؛ کشته شدن بزاری و زبونی. کشته گردیدن بذلت و خواری : گفت آخر از خدا شرمی بدار می کشی این بی گنه را زارزار.

پیشنهاد
٠

زار بودن کار کسی: [عامیانه، کنایه ] پیچیده و دشوار بودن کار کسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زاچی: [عامیانه، اصطلاح] روزهای استراحت پس از زایمان.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

زابرا: [عامیانه، اصطلاح] از خواب پریده، بد خواب، عصبی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

طبرسی - رحمت اللّه علیه - در مجمع البیان گفته : ( سخریه ) به معنای این است که انسان کاری را بر خلاف آنچه در باطن دارد انجام دهد، بطوری که هر بینندهای ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

و تعمیه به معنای پنهان کردن است .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

رذل در زبان عرب به مدفوع شتر و هر حیوانی مثل گوسفند و بز گفته می شود .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رذل شدن ؛ کسب پست فطرتی و زشت رفتاری کردن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رذل پرست ؛ رذل پرور. دون پرور : زمانه نیست مگر رذل جوی و رذل پرست ستاره نیست مگر دون نواز و دون پرور.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رذل جوی ؛ رذل پرست. رذل پرور. رجوع به ترکیب رذل پرست شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رذل بودن ؛ ناکس و پست فطرت و زشت رفتار بودن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلمه ( رذل ) - ( به فتحه رأ - و نیز کلمه ( رذال ) - به کسره رأ ) - به معنای هر چیز و هر کسی است که به خاطر پستیش مورد تنفّر باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

( جلسه ) یعنی نوعی نشستن .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلمه ( استخفأ ) به معنای طلب خفأ چیزی است .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

استثنا از مصدر ثنی گرفته شده ( ثنی ) به معنای عطف و پیچاندن است ، و نیز به معنای رد بعضی بر بعض دیگر است . صاحب مجمع البیان میگوید: اصل ( ثنی ) به مع ...

پیشنهاد
٠

ریگ تو کفش داشتن : [عامیانه، کنایه ] خرده شیشه داشتن، رو راست نبودن، با شیله پیله بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریم رام : [عامیانه، اصطلاح] رام رام، اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ری کردن: [عامیانه، اصطلاح] زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها.

پیشنهاد
٠

ریقش را در آوردن: [عامیانه، کنایه ] بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریقش درآمدن : [عامیانه، کنایه ] بیرون زدن مواد درون امعا و احشا.

پیشنهاد
٠

ربغ رحمت را سر کشیدن: [عامیانه، کنایه ] مردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ریغ زدن: [عامیانه، کنایه ] خراب کردن، کثافت کاری کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریغماسی: [عامیانه، اصطلاح] ضعیف و مردنی، مریض و کم مقاومت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریغ افتادن: [عامیانه، اصطلاح] اسهال گرفتن، به تر و ور افتادن. معادل ترکی : " تیریقا دوشمک ".

پیشنهاد
٠

ریش و پشمی به هم زدن: [عامیانه، کنایه ] بالغ شدن، صاحب ریش و پشم شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ریشه داشتن: [عامیانه، اصطلاح] سابقه ی خوب داشتن، محکم بودن. اصالت داشتن.

پیشنهاد
٠

ریش و قیچی را دست کسی دادن : [عامیانه، کنایه ] اختیار کاری را به دست کسی دادن.

پیشنهاد
٠

ریش و گیس بافتن : [عامیانه، کنایه ] با هم مشورت کردن، عقل ها را روی هم ریختن.

پیشنهاد
١

ریش گرو گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] از احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن، ضمانت کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریش گرفتن: [عامیانه، اصطلاح] دست به ریش کشیدن، پادر میانی کردن، تقاضا و خواهش کردن.

پیشنهاد
٠

ریش کسی سر بالا رفتن: [عامیانه، کنایه ] به مرگ نزدیک بودن کسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ریش گذاشتن: [عامیانه، اصطلاح] نتراشیدن ریش، ریش بلند کردن.

پیشنهاد
٠

ریش کسی را چسبیدن : [عامیانه، کنایه ] یقه ی کسی را چسبیدن.

پیشنهاد
٠

ریش کسی را در دست داشتن: [عامیانه، کنایه ] از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن، از کسی گروی در دست داشتن.

پیشنهاد
١

زیش ریش شدن دل: [عامیانه، کنایه ] سخت ناراحت شدن، به گریه افتادن و از حال رفتن

پیشنهاد
٠

ریش در دست کسی دادن: [عامیانه، کنایه ] اختیار خود را به دیگری سپردن، کار خود را به دیگری واگذار کردن.

پیشنهاد
٠

ریش خود را در آسیا سفید نکردن: [عامیانه، ضرب المثل ] تجربه داشتن.

پیشنهاد
٠

ریش چیزی درآمدن: [عامیانه، کنایه ] کهنه و منسوخ شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریش بز : [عامیانه، اصطلاح] گیاهی همیشه سبز و پرشاخه. معادل ترکی آن : " تَکه سقَّلی "

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ریش پروفسوری : [عامیانه، اصطلاح] ریشی که فقط روی چانه یلند شده است.

پیشنهاد
٠

ریسمان را طناب کردن : [عامیانه، کنایه ] یک کلاغ چهل کلاغ کردن، اغراق کردن .

پیشنهاد
٠

ریش از دست کسی خلاص کردن : [عامیانه، کنایه ] خود را رها کردن، در رفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ریسک کردن: [عامیانه، اصطلاح] به کاری خطرناک دست زدن.

پیشنهاد
٠

ریزه خوانی کردن : [عامیانه، کنایه ] غرغر کردن، نق زدن، ایراد گرفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریزه خورده : [عامیانه، اصطلاح] خرده ریزه، وسایل کم بهای خانه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریز بار : [عامیانه، اصطلاح] باران ریز، ابری که باران ریز دارد.