پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٧٥٧
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رو زیاد کردن : [عامیانه، کنایه ] پر رو شدن، توقع زیادی داشتن

پیشنهاد
٠

در زبان ترکی" طاباق اوروجی" گفته می شود . ترجمه تحت الفظی : روزه ی طبقی.

پیشنهاد
٠

روز هفتاد هزار سال : [عامیانه، اصطلاح] روز قیامت.

پیشنهاد
٠

روزه ی کله گنجشکی: [عامیانه، اصطلاح] روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند. تا نیم روز روزه داربودن و سپس غذا خوردن.

پیشنهاد
٠

روز پنجاه هزار سال : [عامیانه، اصطلاح] روز قیامت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

روز بد نبینی: [عامیانه، اصطلاح] امیدوارم به سرت نیاید. روز بد برای ایت پیش نیاید ، دچار گرفتاری و بلا نشوی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

رو راست: [عامیانه، اصطلاح] پوست کنده، آشکارا، صریح، بدون ابهام.

پیشنهاد
٠

روده گشاد کردن: [عامیانه، کنایه ] سکسکه کردن.

پیشنهاد
٠

روده درازی کردن: [عامیانه، کنایه ] پر حرفی کردن، وراجی کردن.

پیشنهاد
٠

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن: [عامیانه، کنایه ] کنایه از شدت گرسنگی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

روده بر شدن : [عامیانه، کنایه ] سخت خندیدن، از شدت خنده بی حال شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

روده دراز : [عامیانه، کنایه ] پر حرف، وراج.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رو دستی : [عامیانه، اصطلاح] نوعی دستکش، ضربه ی روی دست، حقه، کلک.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رودل کردن : [عامیانه، اصطلاح] به سنگینی معده دچار شدن.

پیشنهاد
٠

رو دست کسی بلند شدن : [عامیانه، کنایه ] از کسی پیشی گرفتن، با کسی رقابت کردن.

پیشنهاد
٠

رو دست کسی گذاشتن خرج: [عامیانه، کنایه ] کسی را در خرج انداختن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

رو دست خوردن: [عامیانه، کنایه ] فریب خوردن، خام شدن. گول خوردن، به دام افتادن.

پیشنهاد
١

رو دست بالا آمدن: [عامیانه، کنایه ] رقابت کردن، پیشی گرفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

رودرواسی: [عامیانه، اصطلاح] نگا. رودربایستی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

رودربایستی داشتن: [عامیانه، اصطلاح] ملاحظه کردن، پروا داشتن.

پیشنهاد
٢

رودربایستی داشتن: [عامیانه، اصطلاح] ملاحظه کردن، پروا داشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

روخوانی کردن : [عامیانه، اصطلاح] از روی کتاب و نوشته خواندن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

روخوانی: [عامیانه، اصطلاح] از روی کتاب و نوشته خواندن.

پیشنهاد
٠

روی حرف کسی حرف نزدن : [عامیانه، کنایه ] با حرف کسی مخالفت نکردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

روی چوب کردن کسی : [عامیانه، کنایه ] کسی را برای کاری تحریک کردن.

پیشنهاد
٠

روی تاب گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان.

پیشنهاد
٠

روی چوب کردن کسی : [عامیانه، کنایه ] کسی را برای کاری تحریک کردن.

پیشنهاد
٠

رو به قبله بودن : [عامیانه، کنایه ] در حال مرگ بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

روبند کردن : [عامیانه، کنایه ] کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن. در زبان ترکی" اؤزه سالماخ "

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

رو به رو کردن : [عامیانه، کنایه ] در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

روبند شدن : [عامیانه، کنایه ] با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

رو به رو شدن: [عامیانه، کنایه ] برخورد کردن، ملاقات کردن، مواجهه شدن.

پیشنهاد
١

رو به راه کردن : [عامیانه، کنایه ] آماده و مهیا کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رو به راه شدن: [عامیانه، کنایه ] آماده و مهیا شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

رو انداختن : [عامیانه، کنایه ] تقاضا و خواهش کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

روان بودن: [عامیانه، اصطلاح] از حفظ بودن، از بر بودن.

پیشنهاد
٠

رو آب انداختن: [عامیانه، کنایه ] فاش کردن، آشکار کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

روی آب نشستن : [عامیانه، اصطلاح] سوار قایق یا کشتی شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ و رو رفته : [عامیانه، اصطلاح] کهنه، فرسوده، کارکرده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ و رو: [عامیانه، اصطلاح] آب و رنگ، جلا و درخشندگی.

پیشنهاد
٠

رنگ نداشتن حنای کسی : [عامیانه، کنایه ] اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ کردن کسی: [عامیانه، کنایه ] گول زدن، فریب دادن کسی.

پیشنهاد
٠

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن: [عامیانه، کنایه ] نگا. رنگ به رنگ شدن.

پیشنهاد
٠

رنگ دادن و رنگ گرفتن : [عامیانه، کنایه ] نگا. رنگ به رنگ شدن.

پیشنهاد
٢

رنگ به رنگ شدن: [عامیانه، اصطلاح] از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ انداختن: [عامیانه، اصطلاح] رنگ دلخواه را پیدا کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ آمیزی آمیختن رنگ های گوناگون به هم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنجیده شدن: [عامیانه، اصطلاح] آزرده خاطر شدن، آزرده دل شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنجیده کردن: [عامیانه، اصطلاح] آزرده ساختن، رنجانیدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رگ و ریشه : [عامیانه، اصطلاح] خویشاوندان و بستگان.