پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٧٥٧
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دیدن کردن: [عامیانه، اصطلاح] عیادت کردن، زیارت کردن، ملاقات کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

دید و بازدید : [عامیانه، اصطلاح] ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دیالله : [عامیانه، اصطلاح] زود باش دیگه ! .

پیشنهاد
١

دیدن چیزی از چشم کسی: [عامیانه، کنایه ] از او دانستن، به حساب او گذاشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیدن دم کسی: [عامیانه، کنایه ] نگا. دم کسی را دیدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

د ِهه ! : [عامیانه، اصطلاح] کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دهنی کردن: [عامیانه، اصطلاح] آب دهان زدن به غذا یا چیزی.

پیشنهاد
١

دهنه ی کسی را کشیدن: [عامیانه، کنایه ] جلو حرف زدن کسی را گرفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دهنی شدن: [عامیانه، اصطلاح] آب دهان خوردن به غذا یا چیزی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دهنه سرخود: [عامیانه، اصطلاح] بی بند و بار.

پیشنهاد
١

دهن کسی را سرویس کردن: [عامیانه، کنایه ] کسی را خونین و مالین کردن، به حساب کسی رسیدن.

پیشنهاد
١

دهن کسی گرم بودن: [عامیانه، کنایه ] خوش سخن و مجلس آرا بودن.

پیشنهاد
١

دهن کسی لق بودن: [عامیانه، اصطلاح] رازدار نبودن.

پیشنهاد
١

دهن کسی را آب انداختن: [عامیانه، کنایه ] کسی را به طمع انداختن، میل شدید در کسی ایجاد کردن.

پیشنهاد
١

دهن کسی آب افتادن: [عامیانه، کنایه ] به طمع افتادن، میل شدید پیدا کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دهن کجی کردن: [عامیانه، کنایه ] ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن، بی اعتنایی کردن.

پیشنهاد
١

دهن خود را آب کشیدن : [عامیانه، اصطلاح] دهان خود را طاهر کردن، استغفار کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دهن تر کردن: [عامیانه، کنایه ] اندکی نوشیدن، لو دادن.

پیشنهاد
١

ده مرده حلاج بودن : [عامیانه، کنایه ] بسیار زرنگ و کاری بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دهن بسته : [عامیانه، اصطلاح] حیوان .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دهن: [عامیانه، اصطلاح] واحد آواز خواندن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ده کوره : [عامیانه، اصطلاح] ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات.

پیشنهاد
١

دهل کسی را زدن: [عامیانه، کنایه ] کسی را از کار برکنار کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دهان گیره : [عامیانه، اصطلاح] غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند.

پیشنهاد
١

دهان کسی چاییدن : [عامیانه، کنایه ] آرزوی محال داشتن، از عهده ی چیزی بر نیامدن.

پیشنهاد
١

دهان کسی بوی شیر دادن: [عامیانه، کنایه ] با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن.

پیشنهاد
١

دهان کسی چاک و بست نداشتن: [عامیانه، کنایه ] ناتوان بودن در رازداری.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دهان پر کن : [عامیانه، کنایه ] بدون ارزش و اهمیت واقعی.

پیشنهاد
١

دهان کسی آستر داشتن: [عامیانه، کنایه ] قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن.

پیشنهاد
١

دهان به دهان گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] نگا. دهان به دهان شدن.

پیشنهاد
٠

دهان به دهان شدن: [عامیانه، کنایه ] بحث و مجادله کردن، با پست تر از خود جر و بحث کردن.

پیشنهاد
١

دویدن توی حرف کسی : [عامیانه، کنایه ] حرف میان حرف آوردن، حرف کسی را قطع کردن .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو هوا شدن: [عامیانه، اصطلاح] بیمار شدن به دلیل تغییر هوا.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دوم از آن: [عامیانه، اصطلاح] در ثانی، دوم آن که.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دون پاشیدن : [عامیانه، کنایه ] دانه دادن به پرندگان، در باغ سبز نشان دادن، وعده دادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دو لُپی خوردن نگا. دو لُپه خوردن، هم از آخور خوردن، هم از توبره.

پیشنهاد
١

دو لا پهنا حساب کردن : [عامیانه، کنایه ] دو برابر بهای خقیقی حساب کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دو لُپه خوردن : [عامیانه، کنایه ] با خرص و ولع خوردن، لقمه های بزرگ برداشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دو لا پهنا: [عامیانه، اصطلاح] پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دو کرپا : [عامیانه، اصطلاح] چمباتمه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دوگلاسی: [عامیانه، اصطلاح] سبیل نازک قیطانی.

پیشنهاد
١

دو علی گلابی آمدن : [عامیانه، ضرب المثل ] بچه ترساندن، تهدید توخالی کردن، توپ و تشر آمدن.

پیشنهاد
١

دوغ و دوشاب یکی بودن: [عامیانه، ضرب المثل ] فرقی میان خوب و بد نبودن. دوغ و دوشاب یکی بودن ؛ یعنی تمیز از میان نیک و بد و شریف و وضیع برخاسته بودن. ...

پیشنهاد
١

دو قورت و نیمش باقی بودن: [عامیانه، ضرب المثل ] با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دوشیدن: [عامیانه، کنایه ] به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دوش گرفتن: [عامیانه، اصطلاح] زیر دوش ایستادن و خود را شستن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دو شکمه : [عامیانه، اصطلاح] آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

پیشنهاد
١

دو سره بار کردن: [عامیانه، کنایه ] از دو جا سود بردن، دو لپی خوردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دوش فروش: [عامیانه، اصطلاح] ربا خوار.

پیشنهاد
١

دوز و کلک سوار کردن : [عامیانه، کنایه ] توطئه چیدن، مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن.