پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٧٦٣
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوا شور : [عامیانه، اصطلاح] شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوا شور کردن: [عامیانه، اصطلاح] شستن فرش با دوا.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوا درمان : [عامیانه، اصطلاح] مداوا، معالجه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوا خور کردن : [عامیانه، اصطلاح] عرق خور کردن، مسموم کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دوا خوری: [عامیانه، اصطلاح] عرق خوری، مجلس صرف مشروبات الکلی.

پیشنهاد
٠

دوا به خورد کسی دادن: [عامیانه، کنایه ] مسموم کردن، به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن.

پیشنهاد
٠

دنیا دست کیست؟: [عامیانه، اصطلاح] پرسش از کسی که کاملا بی خیال و بی غم زندگی می کند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دنیا آمدن: [عامیانه، اصطلاح] زاده شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تنها گناه شیطان این بود که خلیفة الله را قبول نداشت یعنی امامت، و دوم عدالت خداوند را زیر سوال برد درست آنچه در مذهب شیعه از اصول دین هستند. شیطان تو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سایقی saygı در زبان ترکی از مصدر saymak گرفته شده و معادل آن در زبان فارسی به حساب آوردن و حساب کردن می شود و در زبان ترکی کنایه از توجه کردن و ارزش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دنگ و دیوانه: [عامیانه، اصطلاح] خُل و احمق، سخت داغ. دنگ و دیوانه ؛ گول و احمق ونادان. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دنگ و فنگ: [عامیانه، اصطلاح] طول و تفصیل، مقدمه چینی فراوان، تشریفات زیاد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دنگ انداختن : [عامیانه، کنایه ] نزدیکی جنسی کردن.

پیشنهاد
٠

دنگ کسی گرفتن : [عامیانه، کنایه ] هوس نابه جا کردن برای انجام کاری، تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دنده کشیدن : [عامیانه، اصطلاح] دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دنده کج : [عامیانه، اصطلاح] کج خلق، یکدنده.

پیشنهاد
٠

دنده ی کسی خاریدن: [عامیانه، کنایه ] میل به کتک خوردن داشتن، کرم داشتن، تن کسی خاریدن.

پیشنهاد
١

دنده چاق کردن : [عامیانه، کنایه ] سرعت گرفتن به هنگام رانندگی.

پیشنهاد
٠

دندان کسی پیش کسی گیر کردن : [عامیانه، کنایه ] عاشق کسی شدن، شیفته ی کسی شدن.

پیشنهاد
١

دندان کسی را شمردن : [عامیانه، کنایه ] رگ خواب کسی را به دست آوردن، کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دندان عاریه: [عامیانه، اصطلاح] دندان مصنوعی. دندان عاریه ؛ دندان مصنوعی. دندان ساختگی. مقابل دندان طبیعی. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

دندان طمع از چیزی کشیدن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی چشم پوشیدن، دست کشیدن، رها کردن.

پیشنهاد
١

دندان روی جگر گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] طاقت آوردن، تحمل کردن، تاب آوردن.

پیشنهاد
٠

دندان پر کردن : [عامیانه، اصطلاح] ترمیم دندان آسیب دیده. دندان پر کردن ؛ انباشتن وقرار دادن فلز یا مواد دیگر در حفره ای که بر اثر شکستگی یا پوسیدگی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دندان پر کردن : [عامیانه، اصطلاح] ترمیم دندان آسیب دیده.

پیشنهاد
١

دنبه تاو دادن برای کسی : [عامیانه، کنایه ] به کسی بی اعتنایی کردن، فخر فروختن به کسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دنبه تاو دادن برای کسی : [عامیانه، کنایه ] به کسی بی اعتنایی کردن، فخر فروختن به کسی.

پیشنهاد
٣

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی : [عامیانه، ضرب المثل ] کسی را از سر وا کردن، به دنبال چیزی واهی فرستادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی : [عامیانه، ضرب المثل ] کسی را از سر وا کردن، به دنبال چیزی واهی فرستادن.

پیشنهاد
٠

دنبال کسی گذاشتن: [عامیانه، اصطلاح] در پی کسی دویدن، کسی را تعقیب کردن.

پیشنهاد
٠

دنبال کون کسی افتادن: [عامیانه، کنایه ] دنباله رو کسی بودن، تابع و مقلد کسی بودن .

پیشنهاد
٠

دمیدن توی لوله ی شیپور : [عامیانه، کنایه ] خوابیدن و خرناس کشیدن.

پیشنهاد
٠

دنبال کسی فرستادن: [عامیانه، اصطلاح] کسی را احضار کردن. دنبال کسی فرستادن ؛ عقب او فرستادن. کسی را عقب کسی روانه کردن. ( یادداشت مؤلف ) : و چون خاق ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دُم ِ هم کردن : [عامیانه، کنایه ] مطابق یکدیگر کردن، دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دم و دود: [عامیانه، اصطلاح] مجلس گرم مهمانی، دود تریاک و شیره و سیگار و چپق.

پیشنهاد
٢

دم و دستگاه چیدن: [عامیانه، کنایه ] اسباب و آلات چیدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دم موشی: [عامیانه، اصطلاح] هر چیز باریک و دراز.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دَم نقد: [عامیانه، اصطلاح] آماده، حاضر.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دم و دستگاه : [عامیانه، اصطلاح] ثروت، بیا و برو، تجمل، مکنت و دارایی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دم کوتوله : [عامیانه، اصطلاح] کوتاه قامت، چیز کوچک.

پیشنهاد
٠

دم گاو به دست آوردن : [عامیانه، کنایه ] قدرت و موقعیتی به دست آوردن، وسیله ای برای معاش به دست آوردن.

پیشنهاد
٠

دُم کله پز را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دَم کشیدن : [عامیانه، اصطلاح] رسیدن و پختن چای، برنج و مانند آن ها.

پیشنهاد
٦

دَم کسی را دیدن: [عامیانه، کنایه ] رشوه دادن، نگا. آجیل دادن.

پیشنهاد
٠

دم کسی لای تله گیر کردن : [عامیانه، کنایه ] دچار سختی شدن، به بلا گرفتار شدن.

پیشنهاد
٠

دُم کسی را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] از کسی پی روی و تقلید کردن، کسی را رها نکردن.

پیشنهاد
١

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] به طنز کسی را محترم شمردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دم کار گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] به کار واداشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دَم کرده : [عامیانه، اصطلاح] پر رطوبت، باد کرده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دُم عَلم کردن: [عامیانه، کنایه ] اظهار وجود کردن، حالت تعرض به خود گرفتن.