پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٧٨٧
پیشنهاد
٠

دست کشیدن از کار : [عامیانه، اصطلاح] کار را تعطیل کردن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را کوتاه کردن : [عامیانه، کنایه ] کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن.

پیشنهاد
١

دست کسی رو شدن: [عامیانه، کنایه ] مچ کسی باز شدن، حیله ی کسی آشکار شدن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را خواندن: [عامیانه، کنایه ] از نقشه ی کسی با خبر شدن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را بند کردن : [عامیانه، کنایه ] به کاری گماشتن ( مشغول کردن ) .

پیشنهاد
٠

دست کسی را پس زدن : [عامیانه، کنایه ] دور کردن، نپذیرفتن، رد کردن کسی.

پیشنهاد
١

دست کسی را از پشت بستن : [عامیانه، کنایه ] از کسی در کاری پیشی جستن.

پیشنهاد
٠

دست کسی به دهانش رسیدن: [عامیانه، کنایه ] از تهی دستی بیرون آمدن، محتاج نبودن.

پیشنهاد
٠

دست کسی در کار بودن : [عامیانه، کنایه ] شرکت داشتن در کاری.

پیشنهاد
٠

دست کسی افتادن: [عامیانه، اصطلاح] گیر کسی افتادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دست کسی آمدن: [عامیانه، اصطلاح] آگاهی پیدا کردن، فهمیدن، بو بردن.

پیشنهاد
٠

دستک دمبک درآوردن : [عامیانه، کنایه ] پاپوش دوختن، اشکال تراشی کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستک دمبک : [عامیانه، اصطلاح] بهانه، دستاویز، پاپوش.

پیشنهاد
١

دست علی به همراه : [عامیانه، اصطلاح] علی یارت باد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دست فرمان: [عامیانه، اصطلاح] مهارت در رانندگی.

پیشنهاد
١

دست شما را می بوسد: [عامیانه، کنایه ] انجامش به عهده ی شماست.

پیشنهاد
٠

دست شما درد نکند: [عامیانه، اصطلاح] از شما سپاس گزارم.

پیشنهاد
٠

دست زیر بال کسی کردن: [عامیانه، کنایه ] کسی را یاری کردن.

پیشنهاد
١

دست شستن از چیزی: [عامیانه، کنایه ] از چیزی دست کشیدن، از داشتن چیزی ناامید شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست راستی: [عامیانه، اصطلاح] از جناح راست، موافق حکومت.

پیشنهاد
٢

دست روی دست گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] وقت گذراندن، به کاری دست نزدن.

پیشنهاد
٠

دست را بند کردن : [عامیانه، کنایه ] به کاری مشغول کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دستِ راست : [عامیانه، اصطلاح] سمت راست.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست دستی : [عامیانه، اصطلاح] سرسری، بی هوده، سطحی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستِ دلبر: [عامیانه، اصطلاح] گران قدر، عزیز.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست دوم: [عامیانه، اصطلاح] کار کرده، مستعمل.

پیشنهاد
١

دست داشتن در کاری: [عامیانه، کنایه ] پنهانی شرکت داشتن در کاری.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

دست خوش ! : [عامیانه، اصطلاح] آفرین.

پیشنهاد
٠

دست خدا به همراه: [عامیانه، اصطلاح] در پناه خدا.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست خر کوتاه: [عامیانه، اصطلاح] فوضولی موقوف !، دخالت نکن ! دست نزن !.

پیشنهاد
٠

دست خالی برگرداندن: [عامیانه، کنایه ] نا امید کردن، پاسخ رد دادن.

پیشنهاد
٠

دست خالی بودن : [عامیانه، کنایه ] تهی دست بودن، بی چیز بودن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را خواندن : [عامیانه، کنایه ]به اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن.

پیشنهاد
٠

دست چپ از دست راست ندانستن: [عامیانه، کنایه ] هر را از بر تشخیص ندادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست چپی: [عامیانه، اصطلاح] از جناح چپ، مخالف حکومت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دستِ چپ : [عامیانه، اصطلاح] سمت چپ.

پیشنهاد
٢

دست پیش گرفتن : [عامیانه، کنایه ] پیشدستی کردن، سبقت گرفتن .

پیشنهاد
٠

دست پیش را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] خود را محق وانمود کردن.

پیشنهاد
٠

دست پایین را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] کم ارزش و ناتوان فرض کردن.

پیشنهاد
١

دست به یقه شدن: [عامیانه، کنایه ] نگا. دست به گریبان شدن.

پیشنهاد
٠

دست به یکی کردن : [عامیانه، کنایه ] همدست شدن، متحد شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست به گردن : [عامیانه، کنایه ] در حال معاشقه، سریع الوصول.

پیشنهاد
١

دست به گریبان شدن: [عامیانه، کنایه ] با هم به جدال پرداختن، گلاویز شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

دست به نقد: [عامیانه، کنایه ] بی درنگ، زود، فورا.

پیشنهاد
٠

دست به کار نرفتن : [عامیانه، کنایه ] حال کار کردن نداشتن، برای کار بی حوصله بودن.

پیشنهاد
٠

دست به کیسه شدن: [عامیانه، کنایه ] آماده ی پرداخت پول شدن.

پیشنهاد
١

دست به عصا راه رفتن : [عامیانه، کنایه ] با احتیاط رفتار کردن، بسیار محتاط بودن.

پیشنهاد
٠

دست به فرار کسی خوب بودن : [عامیانه، کنایه ] در گریختن استاد بودن.

پیشنهاد
٠

دست به سینه ایستادن: [عامیانه، کنایه ] در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن.