پیشنهاد‌های علی باقری (٣٩,٦٨٦)

بازدید
٢٩,٨٤١
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر در رو : [عامیانه، اصطلاح] گریزان، گریز پا، شانه خالی کن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر خاکی : [عامیانه، اصطلاح] آن چه که از زیر حاک بیرون آید. // آنچه به حفر آثار مدفون از زیر زمین برآورند. آنچه از حفریات شهرهای خسف شده برآرند: سفا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر دادن: [عامیانه، اصطلاح] با کسره خواندن حرفی. - زیر دادن ؛ مکسور خواندن. مجرورکردن حرفی را. به کسر خواندن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر درختی: [عامیانه، اصطلاح] میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند. زیردرختی ؛ میوه هایی که زیر درخت فروریزد. ( ازیادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر چاقی: [عامیانه، اصطلاح] مهارت.

پیشنهاد
١

زیر چیزی زاییدن : [عامیانه، کنایه ] از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

زیر چیزی زدن : [عامیانه، کنایه ] حاشا کردن، انکار کردن. // ؛ منکر او شدن. آنرا انکار کردن. حاشا کردن. نکول کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر چاق بودن : [عامیانه، کنایه ] برای کاری آماده بودن، کاری را بلد بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر چاق کردن : [عامیانه، کنایه ] برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر تشکی : [عامیانه، اصطلاح] رشوه.

پیشنهاد
١

زیر جلد کسی رفتن: [عامیانه، کنایه ] کسی را فریب دادن، اغفال کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر تبری : [عامیانه، اصطلاح] کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند.

پیشنهاد
٢

زیر پوست کسی آب رفتن: [عامیانه، کنایه ] چاق شدن، ثروتمند شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر پایی: [عامیانه، اصطلاح] چیزی جعبه مانند که پای خود را هنگام نشستن پشت میز روی آن می گذارند. لاستیکی که در کف اتوموبیل می اندازند، بافته ای از کنف ...

پیشنهاد
٠

زیر پِل کسی را زدن: [عامیانه، کنایه ] کسی را راندن و دور کردن.

پیشنهاد

زیر پای کسی را خالی کردن : [عامیانه، کنایه ] نگا. زیر پای کسی را جارو کردن.

پیشنهاد
٠

زیر پای کسی را درآوردن : [عامیانه، کنایه ] نگا. زیر پا کشی کردن. // ؛ زیرپاکشی کردن. تحقیقات و کسب اطلاع کردن و از کار مردم سر درآوردن به وسیله پرسش ...

پیشنهاد
١

زیر پای کسی را جارو کردن : [عامیانه، کنایه ] سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر پا کردن: [عامیانه، اصطلاح] پیمودن، همه جا را گشتن.

پیشنهاد
٢

زیر پاکشی کردن: [عامیانه، اصطلاح] از زبان کسی حرف کشیدن، کسب اطلاع کردن.

پیشنهاد
٠

زیر پای خود را سست دیدن: [عامیانه، کنایه ] موقعیت خود را نااستوار دیدن، شغل و سمت خود را در خطر دیدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر بغلی: [عامیانه، اصطلاح] نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند . قسمی تنبک. قسمی طنبور دراز. نوعی ضرب مطربان را. تنبو ...

پیشنهاد
١

زیر بال کسی را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] به کسی کمک کردن . به او کمک کردن. ( فرهنگ رازی ) .

پیشنهاد
١

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن .

پیشنهاد
٠

زیر بته عمل آمدن : [عامیانه، کنایه ] بی پدر و مادر بودن، بی فرهنگ بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

زیر بار رفتن: [عامیانه، کنایه ] قانع شدن، تحمل کردن. زیر بار رفتن ؛ تحمل مشقت کاری را پذیرفتن. خود را در کاری سخت و جانفرسا قرار دادن : مرو زیر بار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر آرنجی : [عامیانه، اصطلاح] بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند .

پیشنهاد
٠

زیر اخیه رفتن: [عامیانه، کنایه ] به نفع کسی به کاری تن دادن. زیر اخیه رفتن ؛ به کاری تن دردادن. زحمتی را به نفع کسی دیگر تحمل کردن و عملی را به نفع ...

پیشنهاد
١

زیر اخیه کشیدن: زیر فشار گذاشتن.

پیشنهاد
١

زیر اخیه گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن، زیر فشار گذاشتن. زیر اخیه گذاشتن ؛ کسی را به کار گماشتن و او را م ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر آبکی : [عامیانه، اصطلاح] شنای زیر آب، پنهانی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر آبی : [عامیانه، اصطلاح] نگا. زیرآبکی.

پیشنهاد
١

زیر ابرو برداشتن : [عامیانه، اصطلاح] آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو. زیرابرو برداشتن ؛ زیر ابرو گرفتن. برگرفتن مویهای زاید با منقاش ...

پیشنهاد
٠

زیر آب کردن سر کسی : [عامیانه، کنایه ] کسی را بی سر و صدا کشتن.

پیشنهاد
٢

زیر آب کسی را زدن: [عامیانه، کنایه ] با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن.

پیشنهاد
١

زیپو کسی را زدن: [عامیانه، کنایه ] از کار برکنار کردن، معزول کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیج نشستن: [عامیانه، اصطلاح] خانه نشین شدن، انزوا گزیدن، از دوستان بریدن.

پیشنهاد
٠

زیپ دهن را کشیدن: [عامیانه، کنایه ] حرف نزدن، دهان را بستن.

پیشنهاد
٢

زیادی حرف زدن : [عامیانه، اصطلاح] سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن، وراجی کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیادی کردن : [عامیانه، اصطلاح] زاید بودن، غیر لازم بودن.

پیشنهاد
٠

زیاده روی کردن : [عامیانه، کنایه ] اسراف کردن، افراط کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زه زدن: [عامیانه، اصطلاح] بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج، از زیر کار شانه خالی کردن، منصرف شدن.

پیشنهاد
١

زهره ی کسی آب شدن: [عامیانه، کنایه ] سخت ترسیدن.

پیشنهاد
٠

زهره ی کسی را آب کردن: [عامیانه، کنایه ] سخت ترساندن.

پیشنهاد
٠

زهره و زنبل کسی را ترکاندن: [عامیانه، کنایه ] سخت ترساندن.

پیشنهاد
٠

زهره ترک کردن: [عامیانه، کنایه ] سخت ترساندن، از وحشت به حال مرگ انداختن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زهره دان : [عامیانه، اصطلاح] کیسه ی صفرا.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زهره کردن: [عامیانه، اصطلاح] بسیار ترساندن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زهرماری: [عامیانه، اصطلاح] خوردنی یا نوشیدنی تلخ، کار سخت و دشوار.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زهره آب شدن : [عامیانه، کنایه ] سخت وحشت کردن، از وحشت به حال مرگ افتادن.