پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٨٦٥)

بازدید
٢٦,٩٧٦
پیشنهاد
١

خود را به آن راه زدن : [عامیانه، کنایه ] خود را به نادانی زدن، به عمد بی توجهی کردن، خود را بی اطلاع نشان دادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خود را بستن : [عامیانه، اصطلاح] پول دار شدن.

پیشنهاد
١

خود را از تک و تا نیانداختن : [عامیانه، کنایه ] به روی خود نیاوردن، به اشتباه اعتراف نکردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

خود را باختن : [عامیانه، کنایه ] دست و پای خود را گم کردن، مضطرب شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوب کاشتن: [عامیانه، اصطلاح] از عهده ی کاری خوب برآمدن.

پیشنهاد
٠

خود را از تک و تا نیانداختن : [عامیانه، کنایه ] به روی خود نیاوردن، به اشتباه اعتراف نکردن.

پیشنهاد
٠

خواهر و مادر گفتن : [عامیانه، کنایه ] دشنام خواهر و مادر به کسی دادن.

پیشنهاد
١

خواهر کسی را گاییدن : [عامیانه، کنایه ] دخل کسی را آوردن، کلک کسی را کندن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خواهر و مادر: [عامیانه، اصطلاح] عرض و ناموس، خانواده.

پیشنهاد
٠

به صد خواری و زاری ؛ به صد بدبختی و بیچارگی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خواهر خوانده : [عامیانه، اصطلاح] دوست صمیمی ( بین زنان، در مقام شوخی و تحفیر برای مردان نیز به کار می رود ) .

پیشنهاد
٠

به خواری و زاری ؛ ببدبختی و پریشانحالی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

خوابگوشی: [عامیانه، اصطلاح] سیلی، کشیده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

خواب گرد : [عامیانه، اصطلاح] کسی که در خواب راه می رود.

پیشنهاد
٠

خواب به خواب شدن : [عامیانه، کنایه ] خواب از سر پریدن، بدخواب شدن.

پیشنهاد
٠

خواب به سر شدن: [عامیانه، اصطلاح] نگا. خواب به خواب شدن.

پیشنهاد
٨

خواب دیدن برای کسی: [عامیانه، کنایه ] نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

خنگ خدا: [عامیانه، اصطلاح] نادان و کودن. خنگ خدا: خنگ مادرزاد ( آخر خنگ خدا مگر عقلت نمی رسد؟ ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

خواب از سر کسی پریدن: [عامیانه، کنایه ] نگا. پریدن خواب از سر کسی. ( ( کم کم زوزه اش پایین آمد، تا آخر نفسش برید و خواب هم از سر من پرید. ) ) ( صاد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خنک شدن دل: [عامیانه، کنایه ] آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خنک کردن : [عامیانه، اصطلاح] سرد کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خنکای صبح : [عامیانه، کنایه] سحرگاه.

پیشنهاد
٠

خندیدن تو روی کسی: [عامیانه، کنایه ] به کسی که بسیار گستاخ است می گویند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خنِس و فنِس : [عامیانه، اصطلاح] گرفتاری و ناراحتی. خنس و فنس /xenes - o - fenes/: اسم [گفتاری] تنگدستی، بی پولی و درماندگی مالی: خنسی ( صدری افشار، ...

پیشنهاد
٠

خندیدن به ریش کسی: [عامیانه، کنایه ] کسی را مسخره کردن.

پیشنهاد
٠

خنده ی قبا سوختگی : [عامیانه، کنایه ] خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند.

پیشنهاد
٢

خنده ی نخودی: [عامیانه، اصطلاح] خنده ی لوس و بی مزه.

پیشنهاد
١

خنجر زدن از پشت: [عامیانه، کنایه ] به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

خندق بلا: [عامیانه، اصطلاح] شکم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خمیازه کشیدن: [عامیانه، اصطلاح] دهن دره کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خنج انداختن : [عامیانه، کنایه ] پنجول انداختن، خراشیدن پوست دیگری با ناخن.

پیشنهاد
٠

خم به ابرو نیاوردن: [عامیانه، کنایه ] رنجی را تحمل کردن.

پیشنهاد
٠

خلق کسی تنگ شدن : [عامیانه، کنایه ] عصبانی شدن، بی حوصله شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

خُل و چل : [عامیانه، اصطلاح] مثل دیوانه ها، ساده لوح.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خُلق تنگ: [عامیانه، اصطلاح] عصبانی، خشمگین.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خلق الله : [عامیانه، اصطلاح] مردم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

خل بازی : [عامیانه، اصطلاح] حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه.

پیشنهاد
٠

خل بازی درآوردن: [عامیانه، کنایه ] مثل دیوانه ها رفتار کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خلاص کردن: [عامیانه، کنایه ] تمام کردن، کشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خفه شدن : [عامیانه، کنایه ] سکوت کردن، کسل شدن از تکرار حرفی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خفه خون: [عامیانه، اصطلاح] خفقان.

پیشنهاد
١

خفه خون گرفتن: [عامیانه، کنایه ] دم بر نیاوردن، ساکت شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خفت انداختن: [عامیانه، اصطلاح] تنگ کردن، در تنگنا قرار دادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خفتی: [عامیانه، اصطلاح] نوعی گردن بند از جواهرات، شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

پیشنهاد
٥

خط یازده سوار شدن : [عامیانه، کنایه ] پیاده رفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خفت افتادن: [عامیانه، اصطلاح] تنگ شدن، در تنگنا افتادن.

پیشنهاد
٠

خط کشیدن دور چیزی: [عامیانه، کنایه ] چیزی را کنار نهادن، دست کشیدن از چیزی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خط هوایی: [عامیانه، اصطلاح] راه هوایی، مسیر هواپیما.

پیشنهاد
٠

خط در میان حرف زدن: [عامیانه، کنایه ] آرام آرام و شمرده سخن گفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خط زدن : [عامیانه، اصطلاح] با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن.