پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٩٠٩)
پیاده: دکتر کزازی در مورد واژه ی "پیاده " می نویسد : ( ( پیاده در زبان پهلوی پیادگ payādag بوده است و ریختی برآمده از " پای " یا " پی" : به معنی آنکه ...
مشت: دکتر کزازی در مورد واژه ی " مشت" می نویسد : ( ( مشت در پهلوی در همین ریخت. نیز با ریخت مست must بکار می رفته است : " مشت " ، از دید زبانشناسی تا ...
دروازه: دکتر کزازی در مورد واژه ی " دروازه" می نویسد : ( ( دروازه در معنی در بزرگ و فراخ است . می انگارم که شاید این واژه ریختی است پساوندی که درپاس ...
پرخاش: دکتر کزازی در مورد واژه ی " پرخاش" می نویسد : ( ( پرخاش که در ریخت " فرخاش " نیز کاربرد یافته است ، در معنی نبرد و پیکار به کار رفته است . " پ ...
کارْزار : دکتر کزازی در مورد واژه ی " کارْزار " می نویسد : ( ( کارزار در پهلوی کارْچار kārčār، از کار به معنی جنگ / زار ( = پساوند جای ) ساخته شده اس ...
گمانی: دکتر کزازی در مورد واژه ی " گمانی" می نویسد : ( ( گمانی ریختی است پساوندی از " گمان " و در معنی با آن یکسان ، ریختی دیگر پساوندی از آن و هم مع ...
زاری:حالت کسی که مشرف بر هلاک است . مجازاّ ، ناله ای حزین که از فرط اندوه و سختی مرض خیزد . ( ( عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل ) ...
مریض به کسی گفته می شود که اعراض ( علائم بیماری ) در او پدید آید که به آن علامات نیز گفته می شود . این علامات عبارتند از : سر درد و تنگ نفس، تب ، اخ ...
علامات:حالاتی است که بر اثر حدوث مرض در بدن بیمار پدید می آید . مانند سر درد و تنگ نفس که بر اثر تب و سرما خوردگی حاصل می شود و آنها را اعراض هم می گ ...
کناران:اطراف بدن ، جمع کنار به معنی طرف و گوشه ، عمل کنار گرفتن، نظیر چراغان ، انگشتران ( ( دست بگشاد و کنارانش گرفت همچو عشق اندر دل و جانش گرفت ) ...
رد باب:رانده و مردود درگاه حق ، ملعون ( ( بد ز گستاخی کسوف آفتاب شد عزازیلی ز جرات رد باب ) ) ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ...
بحری:کسی که راه های دریا را می شناسد ، ملاح ، کسی که سفر دریا بسیار کند . کسی که سلوک باطن کند و طریق سیر باطن را بشناسد در تعبیرات مولانا. ( ( هر ...
سحر مطلق:سحری که کارگر و مؤثر بدون هیچ شرطی و قیدی ، مجازاً کاری غریب و فوق عادت . ( ( در علاجش سحر مطلق را ببین در مزاجش قدرت حق را ببین ) ) ( ش ...
: دکتر فروزانفر در مورد " سرکنگبین" می نویسد : ( ( سرکنگبین که معرب آن سکنجبین است شربتی است که معمولاً از شکر و سرکه می پزند و به قوام می آورند و گا ...
نقد حال: دکتر فروزانفر در مورد " نقد حال" می نویسد : ( ( نقد حال سخن یا قصه یا هر چیز که مناسب حال گوینده یا شنونده باشد، نظیر حسب الحال ، حسب حال، آ ...
ممتاز:جدا و منفصل بتن یا بوصف ( ( آینت دانی چرا غماز نیست زانک زنگار از رخش ممتاز نیست ) ) ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، ...
بی زبان شدن:بکنایت خاموش شدن . ( ( هر که او از هم زبانی شد جدا بی زبان شد گرچه دارد صد نوا ) ) ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هش ...
هم زبان:دو کس که به یک زبان سخن گویند ، مجازا ً ، دو کس که مقصود یکدیگر را بفهمند. ( ( هر که او از هم زبانی شد جدا بی زبان شد گرچه دارد صد نوا ) ) ...
دیر شدن روز:بکنایه ، دل سیری و ملال ( ( هر که جز ماهی ز آبش سیر شد هرکه بی روزیست روزش دیر شد ) ) ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ ...
بی روزی:بی نصیب و محروم از قسمت ، مجازاً ، مفلس و محتاج ( ( هر که جز ماهی ز آبش سیر شد هرکه بی روزیست روزش دیر شد ) ) ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ...
پرده دریدن: دکتر فروزانفر در مورد " پرده دریدن" می نویسد : ( رسوا کردن و راز کسی را بر ملا افکندن ، پرده در ترکیب بیت زیر مرادف حجاب است در زبان عربی ...
خوشحال: دکتر فروزانفر در مورد "خوشحال " می نویسد : ( ( خوشحال و شادمان و نیکبخت، مجازاً کسی که حالات و واردات درونی او عالی است. و محتمل است که بدحال ...
بدحال: دکتر فروزانفر در مورد "بدحال " می نویسد : ( ( بدحال بیمار و تبه روز و غمگین، مجازاً بدخوی ، و کسی که حالا قلبی او نازل است نیز تواند بود. ) ) ...
شّرْحه شّرْحه: پاره پاره ( ( سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق. ) ) ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 ...
نفیر: دکتر فروزانفر در مورد " نفیر" می نویسد : ( ( نفیر فریاد و زاری به آواز بلند و دادخواهی و تضرع و به همین معنی است در تعبیر: نفیر نامه "که محمد ع ...
واژه توش tūš، tōš، taviš همخانواده با توانستن، توانیدن ( تانستن، تانیدن ) به معنای توان، زور ، نیرو ، گویش دیگر لغت سنسکریت tavas तवस् به معنای stren ...
بنابر نظر بارتلومه و مکنزی واژه زامیاد به معنای فرشته نگهبان زمین گویش دیگر yazat zam به معنای ایزد زمین است. منبع : http://parsicwords. mihanblog. ...
به نظر می رسد واژه wood انگلیسی به معنی چوب و هیزم با واژه ی عود فارسی به معنی عام چوب و نوعی چوب که موقع سوختن بوی خوش از آن متصاعد می گردد سنجیدنی ...
واژه علت به معنای سبب گویش دیگر واژه پهلویک هلت hlt به معنای دلیل است که همریشه با خلت xlt’ در پارسی میانه و خرد xratu در اوستایی است. بدینسان روشن م ...
لغت one تغییر یافته ی واحد است .
لغت اگر ( هـ=یک/کر=کنش ) گویش دیگر hakaram در پارسی کهن به معنای یکباره ساخته شده از هـَ به معنای یک - هم - همان و کرت که در اوستایی به شکل ha - kərə ...
لغت شیتیل ( شیت=پول - ثروت/یل=پسوند نسبت ) یا شیتیلی یا شیتیله به معنای پول مژدگانی مزد ( شیرینی که قمارباز به قمارگردان میپردازد ) ساخته شده از لغت ...
لغت قبض یا گبز همریشه با واژه gava در اوستایی و ɣab در لزگی به معنای دست که در سنسکریت به شکل गभस्ति gabhasti ثبت شده در اصل به معنای دست hand ( در د ...
لغت قبض یا گبز همریشه با واژه gava در اوستایی و ɣab در لزگی به معنای دست که در سنسکریت به شکل गभस्ति gabhasti ثبت شده در اصل به معنای دست hand ( در د ...
لغت انار که آنرا در اشکون افغانستان آمار āmar میخوانند گویش دیگر لغت سنسکریت آمر आम्र Amra به معنای انبه است. بدل شدن امار به انار مانند بدل شدن نردب ...
واژه ی آلما ( سیب ترکی ) از واژه ی amarnā گرفته شده . زیرا از واژه ایرانی amarnā واژگان امرود به معنای گلابی و امالا ( آلما ) به معنای سیب ( در تورکی ...
لغت کباب که در گرجستانی به شکل gab - obaدر معنای پختن جوشاندن ثبت شده از لغت کارتولی Kartvelian ( قفقازی کهن ) gab یا gb به معنای پختن ستانده شده که ...
واژه ی تب از لغت هندواروپایی tap که معنای آن سوزاندن داغ کردن است گرفته شده است . این واژه با واژه های طبخ ، تابه و طباخ همریشه می باشد
واژه ی طبخ در اصل به شکل تبخ بوده و از دو قسمت تشکیل شده : ( تف - تپ - تب:گرم/ و پسوند اک - اخ ) که از لغت هندواروپایی tap که معنای آن سوزاندن داغ کر ...
طباخ اسم فاعل واژه ی طبخ است . طبخ در اصل به شکل تبخ بوده و از دو قسمت است : ( تف - تپ - تب:گرم/ و پسوند اک - اخ ) که از لغت هندواروپایی tap که معنای ...
واژه ی انگلیسی same با واژه ی فارسی مثل هم ریشه هستند . زیرا هردو از سمل ( سم=هم/پسوند ال ) در عربی کهن به دست آمده اند . این واژه ی عربی هم از لغت ...
hang : لغت hang انگلیسی با واژه ی چنگ ، چنگال و چنگک فارسی هم ریشه هستند . واژه ی چنگ در اصل به معنی میخ آویزان است که امروزه این میخ در قصابی ها کار ...
شرزه: دکتر کزازی در مورد واژه ی " شرزه" می نویسد : ( ( شرزه ، می انگارم که ریختی است بر آمده از واژه ی "شیر " که در پارسی چونان ویژگی این دد به کار ب ...
شکنج: دکتر کزازی در مورد واژه ی "شکنج " می نویسد : ( ( شکنج در معنی چین و شکن و پیچ و تاب است و به مجاز ، در معنی رنج و آزار به کار رفته است ، ریخت پ ...
افسردن در پهلوی در ریخت اپسرتن apsurtan و اپسَرتن apsartan بکار می رفته است. ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 337. )
گلشن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " گلشن" می نویسد : ( ( گلشن به معنی گلزار است و پاره ی دوم آن شن ریختی کوتاه شده از شان می تواند بود که خود ریختی از ...
جادوی: دکتر کزازی در مورد واژه ی " جادوی" می نویسد : ( ( جادوی در پهلوی در ریخت یاتوگیگ yātugīg بکار می رفته است ) )
سرما: دکتر کزازی در مورد واژه ی " سرما" می نویسد : ( ( سرما در پهلوی سرماگ sarmāg بوده است . مایه ی شگفتی است که چگونه ریخت اسمیِ " سرما " از واژه ی ...
فردیس :این واژه با پالیز ، پادریز و پردیس از یک ریشه هستند . دکتر کزازی در مورد واژه ی " پالیز" می نویسد : ( ( پالیز که در ریخت " پادریز " و" پاریز ...
paradise : دکتر کزازی در مورد واژه ی " پالیز" می نویسد : ( ( پالیز که در ریخت " پادریز " و" پاریز " نیز به کار رفته است ، به معنی بوستان و گلزار است ...