پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٨٦٥)
خدا برکت: [عامیانه، اصطلاح] خدا بیش ترش کند.
خدا به دور : [عامیانه، اصطلاح] پناه بر خدا.
ختنه نکرده: [عامیانه، اصطلاح] آزمند، پول پرست، نامسلمان، پدر سوخته.
ختم گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] نگا. ختم گذاشتن.
ختم شدن: [عامیانه، اصطلاح] پایان گرفتن.
ختم قرآن کردن: [عامیانه، اصطلاح] یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن.
خبر مرگش : [عامیانه، اصطلاح] خدا مرگش بدهد.
خبرگزاری : [عامیانه، اصطلاح] موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر.
خبر کسی یا چیزی را آوردن : [عامیانه، کنایه ] مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن، مردن، نابودی.
خایه مالی کردن: [عامیانه، کنایه ] چاپلوسی کردن، نگا. دستمال ابریشمی داشتن.
خایه قوچی: [عامیانه، اصطلاح] نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل.
خایه ی غول را شکستن: [عامیانه، کنایه ] به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند.
خایه ی چپ کسی بودن : [عامیانه، کنایه ] به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن.
خایه دستمال کردن : [عامیانه، کنایه ] چاپلوسی کردن، منت کشیدن.
خاور شناس: [عامیانه، اصطلاح] دانا به فرهنگ شرق.
خانه نشین شدن: [عامیانه، کنایه ] از کار بی کار شدن، معزول شدن.
غلام خانه زاد ؛ غلامی که والدینش در خانه ارباب او نیز غلامی کرده اند، غلامی که پدر و اجدادش غلامان پدر و اجداد ارباب او بوده اند. || لقب گونه ای است ...
خانه دار : [عامیانه، اصطلاح] زنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد، کدبانو، زنی که شاغل نیست.
خانه خراب کن: [عامیانه، کنایه ] بدبخت کننده، زیان رساننده.
خانه خرابی : [عامیانه، اصطلاح] بدبختی، زیان بسیار.
خانه خمیر: [عامیانه، اصطلاح] نگا. خانه خراب.
خانه خراب: [عامیانه، اصطلاح] بدبخت شده، بی چیز شده، زیان دیده.
خانه خراب کردن : [عامیانه، کنایه ] بدبخت کردن، بی چیز کردن.
خانه خانه : [عامیانه، اصطلاح] سوراخ سوراخ، شطرنجی.
خانه ی خاله : [عامیانه، کنایه ] جای راحت و خودمانی، ملک شخصی.
خانه تکانی: [عامیانه، اصطلاح] پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورتی اساسی در آغاز هر سال.
خانه بستن : [عامیانه، اصطلاح] در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند.
خانه به دوشی: [عامیانه، کنایه ] بی خانمانی، آوارگی.
خانه به دوش : [عامیانه، کنایه ] بی خانمان، آواره.
خانه آباد : [عامیانه، اصطلاح] عبارتی برای تحسین است.
خانه آبادان : [عامیانه، اصطلاح] عبارتی به عنوان سپاس.
خان خانم ها : [عامیانه، اصطلاح] محترم ترین خانم ها، بیش تر به دختر بچه گفته می شود.
خانوار : [عامیانه، اصطلاح] مجموع اعضای یک خانواده.
خانم باجی: [عامیانه، کنایه ] همشیره، خواهر خوانده.
خان خانی: [عامیانه، کنایه ] پر هرج و مرج، ملوک الطوایفی.
خانم آوردن: [عامیانه، کنایه ] پا اندازی کردن.
خام کردن : [عامیانه، کنایه ] فریب دادن، اغفال کردن.
خام طمع : [عامیانه، اصطلاح] پر طمع و حریص، پر توقع.
خام سوخته: [عامیانه، اصطلاح] از درون ناپخته، از بیرون برشته.
خالی کردن تفنگ: [عامیانه، اصطلاح] شلیک کردن.
خالی کردن دل کسی: [عامیانه، کنایه ] کسی را ترساندن.
خالی خالی : [عامیانه، کنایه ] بدون چیز دیگری.
خاله وارفته: [عامیانه، کنایه ] آدم شل و ول و شلخته.
خاله وارسی : [عامیانه، کنایه ] فضولی، تحقیق بی مورد.
خاله گردن دراز : [عامیانه، کنایه ] شتر، آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد.
خاله ماستی: [عامیانه، کنایه ] آدم بی اهمیت و بی ارزش.
خاله وارَس : [عامیانه، کنایه ] آدم فضول.
خاله قدومه : [عامیانه، کنایه ] نگا. خاله سوسکه.
خاله قزی: [عامیانه، کنایه ] دختر خاله، خویشان و بستگان.
خاله شلخته: [عامیانه، کنایه ] زن شلخته و بی احتیاط.