پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٨٦٥)
حساب کسی پاک بودن : [عامیانه، کنایه ] کار کسی خراب و زار بودن.
حساب کسی را رسیدن: [عامیانه، کنایه ] از کسی انتقام گرفتن، کار کسی را ساختن.
حساب کردن روی کسی ( یا چیزی ) : [عامیانه، کنایه ] به کسی ( یا چیزی ) امیدواری داشتن ( اعتماد داشتن ) .
حساب سوخته: [عامیانه، کنایه ] بدهی قدیمی.
حساب کار را داشتن: [عامیانه، کنایه ] متوجه موضوع بودن، جوانب کار را در نظر داشتن.
حساب کتاب: [عامیانه، اصطلاح] رسیدن به محاسبات، نظم و قانون.
حساب سرانگشتی : [عامیانه، کنایه ] حساب ساده و روشن.
حساب خرده : [عامیانه، کنایه ] اختلاف کوچک، خرده حساب، بدهکاری مختصر.
حساب داشتن : [عامیانه، کنایه ] حساب بانکی داشتن.
حساب راسته حسینی: [عامیانه، ضرب المثل ] رو راست، بی شیله پیله.
حساب تراشیدن: [عامیانه، کنایه ] خرج درآوردن، حساب غیر واقعی نشان دادن.
حساب حاج هادی زغالی: [عامیانه، ضرب المثل ] حساب ساختگی.
حساب پس گرفتن: [عامیانه، کنایه ] به روشن کردن حساب واداشتن.
حساب بردن: [عامیانه، کنایه ] پروا داشتن، اطاعت کردن.
حساب بی حساب: [عامیانه، اصطلاح] سر به سر، این به آن در، مساوی، هیچ به هیچ.
حساب باز کردن برای کاری ( یا کسی ) : [عامیانه، کنایه ] پیش بینی کردن کار یا شخصی.
حساب با کسی نداشتن : [عامیانه، کنایه ] مدیون کسی نداشتن.
حساب بالا آوردن : [عامیانه، کنایه ] بدهکار شدن.
حساب انگشت بالا : [عامیانه، کنایه ] حساب ساختگی.
حساب باز کردن: [عامیانه، کنایه ] افتتاح حساب بانکی.
حریم گرفتن: [عامیانه، اصطلاح] از کسی پروا داشتن، احترام کسی را نگه داشتن.
حرم خانه : [عامیانه، کنایه ] درون خانه که زنان زندگی می کنند.
حرف های صد تا یک قاز : [عامیانه، کنایه ] حرف های بی ارزش و بی معنی.
حرف های گنده تر از دهان: [عامیانه، کنایه ] ادعاهای زیادی، سخنان خارج از توانایی.
حرف پراندن: [عامیانه، کنایه ] بدون اندیشیدن چیزی گفتن.
حرف گوش کن: [عامیانه، کنایه ] حرف شنو.
حرف نشنو: [عامیانه، کنایه ] خیره سر و یکدنده.
حرف کشیدن از کسی: [عامیانه، کنایه ] کسی را به سخن گفتن واداشتن.
حرف گوش کردن: [عامیانه، کنایه ] حرف شنوی داشتن.
حرف کسی در رو داشتن : [عامیانه، کنایه ] دارای نفوذ بودن.
حرف کسی را با شکر بریدن: [عامیانه، کنایه ] انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند.
حرف کسی شدن با کسی : [عامیانه، کنایه ] با کسی مشاجره پیدا کردن.
حرفشان شدن: [عامیانه، اصطلاح] مشاجره ی لفظی پیدا کردن، اختلاف پیداکردن بر سر چیزی.
حرف روی حرف کسی آوزدن: [عامیانه، کنایه ] برخلاف حرف کسی چیزی گفتن، با حرف کسی مخالفت کردن.
حرف در آوردن : [عامیانه، کنایه ] شایعه ساختن، سخن دروغ شایع کردن.
حرف دهن خود را نفهمیدن : [عامیانه، کنایه ] مزخرف گفتن، حرف بی ربط زدن.
حرف چند پهلو : [عامیانه، کنایه ] سخن مبهم و دارای چند معنی.
حرف توی دهن کسی خشک شدن: [عامیانه، کنایه ] از سخن گفتن باز ماندن ( بر اثر ترس، تعجب یا شرم ) .
حرف توی دهن کسی گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] سخنی را به کسی یاد دادن، تلقین کردن.
حرف به حرف کردن : [عامیانه، کنایه ] موضوع گفت و گو را عوض کردن.
حرف تو حرف آوردن: [عامیانه، کنایه ] سخن کسی را قطع کردن، مطلب دیگری را پیش کشیدن.
حرف بَری کردن سخن چینی کردن، خبرچینی کردن.
حرص و جوش: [عامیانه، کنایه ] عصبانیت.
حرف از دهن کسی قاپیدن: [عامیانه، کنایه ] سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن.
حرص کسی را درآوردن: [عامیانه، کنایه ] کسی را خشمگین کردن.
حرص گرفتن : [عامیانه، کنایه ] ناراحت شدن، لج کردن.
حرز جواد با خود کردن: [عامیانه، کنایه ] همیشه با خود داشتن.
حرز جواد کسی بودن : [عامیانه، کنایه ] پیوسته با کسی بودن.
حرام و حرس: [عامیانه، اصطلاح] ریخت و پاش .
حرز جواد: [عامیانه، اصطلاح] دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی.