پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٨٦٥)

بازدید
٢٧,٠٣٥
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم واسوخته: [عامیانه، اصطلاح] چشم برتافته.

پیشنهاد
٠

چشم و چار کسی را درآوردن : [عامیانه، کنایه ] بک کسی کینه ورزیدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم و ابرو : [عامیانه، اصطلاح] زیبایی چهره.

پیشنهاد
٠

چشم و ابرو آمدن : [عامیانه، کنایه ] دلبری کردن، عشوه آمدن.

پیشنهاد
٠

چشم نداشتن برای دیدن کسی: [عامیانه، کنایه ] تحمل نکردن کسی، از کسی بدش آمدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم نم نمی : [عامیانه، اصطلاح] کسی که چشمش آب پس نمی دهد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشمم روشن: [عامیانه، اصطلاح] از تو انتظار نداشتم.

پیشنهاد
٠

چشم نازک کردن: [عامیانه، کنایه ] ناز و افاده کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چشمگیر : [عامیانه، اصطلاح] جالب توجه، با ارزش.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم گود شدن: [عامیانه، کنایه ] لاغر شدن.

پیشنهاد
٠

چشم کسی راه کشیدن : [عامیانه، کنایه ] خیره ماندن به جایی و پلک نزدن .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم گرم کردن : [عامیانه، کنایه ] چرت زدن، اندکی خوابیدن.

پیشنهاد
٠

چشم کسی را دزدیدن: [عامیانه، کنایه ] هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن.

پیشنهاد
٠

چشم کسی چهارتا شدن: [عامیانه، کنایه ] سخت تعجب کردن، انتظار شدید برد.

پیشنهاد
٠

چشم کسی را خون گرفتن : [عامیانه، کنایه ] سخت خشمگین شدن.

پیشنهاد
١

چشم، کرایه خواستن : [عامیانه، کنایه ] کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد.

پیشنهاد
٠

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن : [عامیانه، کنایه ] نگاه کردن و ندیدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم کار کردن: [عامیانه، اصطلاح] دیدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم ِ غربال : [عامیانه، اصطلاح] سوراخ های غربال.

پیشنهاد
١

چشم سفیدی کردن: [عامیانه، کنایه ] پر رویی کردن، گوش به حرف ندادن.

پیشنهاد
٠

چشم زهره رفتن : [عامیانه، کنایه ] با خشم نگاه کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم سفید : [عامیانه، اصطلاح] گستاخ، حرف نشنو، پر رو.

پیشنهاد
٠

چشم زخم میرزا مهدی خانی : [عامیانه، ضرب المثل ] شکست بزرگ.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم زهره : [عامیانه، اصطلاح] ترس.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم زخم زدن : [عامیانه، کنایه ] چشم زدن، آسیب رساندن.

پیشنهاد
١

چشم را درویش کردن : [عامیانه، کنایه ] جلوی نگاه خود را گرفتن، نگاه نکردن.

پیشنهاد
٠

چشم روی هم گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] نادیده گرفتن، گذشت کردن.

پیشنهاد
٣

چشم را بستن و دهان را باز کردن : [عامیانه، کنایه ] با بی شرمی دشنام دادن.

پیشنهاد
٠

چشم را چهار کردن : [عامیانه، اصطلاح] دقت بسیار کردن، انتظار شدید بردن، تعجب زیاد کردن.

پیشنهاد
١

چشم دیدن کسی را نداشتن:: [عامیانه، کنایه ] تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن، از کسی بدش آمدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چشم دو دو زدن: [عامیانه، کنایه ] تکان تکان خوردن چشم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

چشم دریده: [عامیانه، اصطلاح] خیره، درآمده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم چیدن : [عامیانه، اصطلاح] چشم زخم را دفع کردن.

پیشنهاد
٠

چشم چشم را ندیدن : [عامیانه، کنایه ] سخت تاریک بودن.

پیشنهاد
٠

چشم چپ به کسی انداختن : [عامیانه، کنایه ] دشمنی کردن با کسی.

پیشنهاد
٠

چشم به روشنایی افتادن: [عامیانه، کنایه ] سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن.

پیشنهاد
٠

چشم پوشیدن از چیزی: [عامیانه، کنایه ] صرف نظر کردن از چیزی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

چشم به هم زدن : [عامیانه، اصطلاح] زمان بسیار کوتاه، یک آن.

پیشنهاد
١

چشم به دهان کسی دوختن : [عامیانه، کنایه ] مطیع محض کسی بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم باباقوری : [عامیانه، اصطلاح] نابینا، کور.

پیشنهاد
٢

چشم بازار را درآوردن: [عامیانه، کنایه ] چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن. چشم بازار را درآورده است :چیزی بسیار بد خریده است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چُش گفتن : [عامیانه، اصطلاح] جلوگیری کردن، مانع شدن

پیشنهاد
٠

چشم کسی آب خوردن : [عامیانه، کنایه ] امیدوار بودن، احتمال دادن.

پیشنهاد
٠

چشم از کاسه درآمده : [عامیانه، کنایه ] چشم وزقلمبیده، چشم بیرون زدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشته خور شدن : [عامیانه، کنایه ] بهره و نصیب بردن از کسی.

پیشنهاد
٠

چشته خور کردن کسی : [عامیانه، کنایه ] کسی را از لطف خود بهره مند کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشتان بالا : [عامیانه، اصطلاح] بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن .

پیشنهاد
٠

چسی مالیات داره : [عامیانه، کنایه ] به کسی می گویند که قمپز در می کند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چش شده ؟ : [عامیانه، اصطلاح] او را چه شده است ؟.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چسی در کردن: [عامیانه، اصطلاح] نگا. چسی آمدن.