پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٨٦٥)
چرت بردن کسی را : [عامیانه، کنایه ] غالب شدن حالت خواب بر کسی.
چرت کسی پاره شدن: [عامیانه، کنایه ] ناگهان از خواب پریدن.
چرب و چیلی: [عامیانه، اصطلاح] پر چربی، پر روغن. چاق و چله ( ( موشِ چرب و چیلی گنده چرک مرده ای پوزه اش را به دیوار تله می کوبید و نفس نفس می زد و س ...
چرب و نرم : [عامیانه، اصطلاح] غذای پر روغن و خوشمزه، سخن دلنشین، آدم متملق.
چرب کردن سبیل : [عامیانه، کنایه ] رشوه دادن، حق السکوت دادن.
چراغ روشن کردن: [عامیانه، اصطلاح] ارزان کردن جنس.
چراغ چشمک زن : [عامیانه، اصطلاح] چراغی که خاموش و روشن می شود.
چراغ پا ایستادن : [عامیانه، اصطلاح] به انتظار ایستادن.
چراغ پا شدن: [عامیانه، اصطلاح] بر روی دو پا ایستادن اسب.
چراغ باران: [عامیانه، اصطلاح] چراغانی.
چراغان کردن : [عامیانه، اصطلاح] جشن گرفتن.
چراغانی کردن : [عامیانه، کنایه ] جشن گرفتن.
چراغ اول: [عامیانه، اصطلاح] نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند.
چراغان شدن : [عامیانه، کنایه ] جشن گرفتن.
چراغ الله : [عامیانه، اصطلاح] نگا. چراغ.
چراغ: [عامیانه، اصطلاح] پولی که معرکه گیران درخواست می کنند.
چِخی: [عامیانه، اصطلاح] سگ.
چُر : [عامیانه، اصطلاح] ادرار.
چَخ چَخ: [عامیانه، اصطلاح] عیش و عشرت.
چِخ کردن: [عامیانه، اصطلاح] راندن سگ.
چَخ ( یا چِخ ) : [عامیانه، اصطلاح] صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ.
چته ؟: [عامیانه، اصطلاح] تو را چه می شود ؟.
چتولی نشستن : [عامیانه، کنایه ] جمع و جور نشستن.
چتر شدن: [عامیانه، اصطلاح] بر سر کسی خراب شدن، ناگهانی مهمان رسیدن.
چپکی: [عامیانه، اصطلاح] از طرف چپ، خشم آلود.
چپری آمدن : [عامیانه، اصطلاح] زود آمدن.
چپ چپ به کسی نگاه کردن: [عامیانه، کنایه ] با اوقات تلخی، بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن.
چپ دست کسی: [عامیانه، اصطلاح] که کارهایش را با دست چپ می کند.
چپ چپ ( یا به چپ چپ ) : [عامیانه، اصطلاح] فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی.
چپ بودن خواب زن : [عامیانه، کنایه ] خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند.
چپ بودن: [عامیانه، اصطلاح] چپ دست بودن، لوچ بودن، مخالف یودن.
چپ افتادن با کسی: [عامیانه، کنایه ] مخالف شدن با کسی، پیله کردن به کسی.
چپ اندر قیچی: [عامیانه، اصطلاح] نامنظم و نامرتب، بی نظم و قاعده.
چای نیک: [عامیانه، اصطلاح] قوری و کتری چای. ظرفی که در آن چای دم کنند .
چانه لغ : [عامیانه، اصطلاح] نگا. چانه شل.
چانه لغی: [عامیانه، اصطلاح] راز داری نکردن.
چانه شل: [عامیانه، کنایه ] دهن لغ، کسی که حرف در دهانش بند نمی شود.
چانه در چانه ی کسی گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] هم صحبت شدن، بحث و جدل کردن.
چاله خر کُشی : [عامیانه، کنایه ] یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود.
چاله چوله : [عامیانه، اصطلاح] جای پر از گودال، زمین ناهموار.
چاک و بست نداشتن دهان : [عامیانه، کنایه ] دهان لغ بودن، رازدار نبودن.
چاک دهن را چفت کردن: [عامیانه، کنایه ] بستن دهان، سکوت کردن.
چاقو دسته کردن : [عامیانه، کنایه ] از سرما لرزیدن.
چاق کردن غلیان: [عامیانه، کنایه ] آماده کردن غلیان برای کشیدن.
چاق کردن کاری : [عامیانه، کنایه ] رو به راه کردن کاری، راه انداختن کاری.
چاق کردن دنده : [عامیانه، کنایه ] به دنده گذاشتن اتوموبیل.
چاق شدن قال : [عامیانه، اصطلاح] گرم شدن دعوا، اوج گرفتن بگو و مگو.
چاق کردن دعوا: [عامیانه، کنایه ] دامن زدن به دعوا.
چاق بودن غلیان: [عامیانه، کنایه ] آماده بودن غلیان.
چاق سلامتی کردن: [عامیانه، کنایه ] احوال پرسی کردن. سلام وعلیک کردن