پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٨٦٥)

بازدید
٢٧,٠٣٥
پیشنهاد
٠

چرت بردن کسی را : [عامیانه، کنایه ] غالب شدن حالت خواب بر کسی.

پیشنهاد
١

چرت کسی پاره شدن: [عامیانه، کنایه ] ناگهان از خواب پریدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چرب و چیلی: [عامیانه، اصطلاح] پر چربی، پر روغن. چاق و چله ( ( موشِ چرب و چیلی گنده چرک مرده ای پوزه اش را به دیوار تله می کوبید و نفس نفس می زد و س ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرب و نرم : [عامیانه، اصطلاح] غذای پر روغن و خوشمزه، سخن دلنشین، آدم متملق.

پیشنهاد
٠

چرب کردن سبیل : [عامیانه، کنایه ] رشوه دادن، حق السکوت دادن.

پیشنهاد
١

چراغ روشن کردن: [عامیانه، اصطلاح] ارزان کردن جنس.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغ چشمک زن : [عامیانه، اصطلاح] چراغی که خاموش و روشن می شود.

پیشنهاد
٠

چراغ پا ایستادن : [عامیانه، اصطلاح] به انتظار ایستادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغ پا شدن: [عامیانه، اصطلاح] بر روی دو پا ایستادن اسب.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغ باران: [عامیانه، اصطلاح] چراغانی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغان کردن : [عامیانه، اصطلاح] جشن گرفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغانی کردن : [عامیانه، کنایه ] جشن گرفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغ اول: [عامیانه، اصطلاح] نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغان شدن : [عامیانه، کنایه ] جشن گرفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغ الله : [عامیانه، اصطلاح] نگا. چراغ.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چراغ: [عامیانه، اصطلاح] پولی که معرکه گیران درخواست می کنند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چِخی: [عامیانه، اصطلاح] سگ.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

چُر : [عامیانه، اصطلاح] ادرار.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چَخ چَخ: [عامیانه، اصطلاح] عیش و عشرت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چِخ کردن: [عامیانه، اصطلاح] راندن سگ.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

چَخ ( یا چِخ ) : [عامیانه، اصطلاح] صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

چته ؟: [عامیانه، اصطلاح] تو را چه می شود ؟.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چتولی نشستن : [عامیانه، کنایه ] جمع و جور نشستن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

چتر شدن: [عامیانه، اصطلاح] بر سر کسی خراب شدن، ناگهانی مهمان رسیدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چپکی: [عامیانه، اصطلاح] از طرف چپ، خشم آلود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چپری آمدن : [عامیانه، اصطلاح] زود آمدن.

پیشنهاد
١

چپ چپ به کسی نگاه کردن: [عامیانه، کنایه ] با اوقات تلخی، بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چپ دست کسی: [عامیانه، اصطلاح] که کارهایش را با دست چپ می کند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چپ چپ ( یا به چپ چپ ) : [عامیانه، اصطلاح] فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی.

پیشنهاد
٠

چپ بودن خواب زن : [عامیانه، کنایه ] خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چپ بودن: [عامیانه، اصطلاح] چپ دست بودن، لوچ بودن، مخالف یودن.

پیشنهاد
٠

چپ افتادن با کسی: [عامیانه، کنایه ] مخالف شدن با کسی، پیله کردن به کسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چپ اندر قیچی: [عامیانه، اصطلاح] نامنظم و نامرتب، بی نظم و قاعده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چای نیک: [عامیانه، اصطلاح] قوری و کتری چای. ظرفی که در آن چای دم کنند .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چانه لغ : [عامیانه، اصطلاح] نگا. چانه شل.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چانه لغی: [عامیانه، اصطلاح] راز داری نکردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چانه شل: [عامیانه، کنایه ] دهن لغ، کسی که حرف در دهانش بند نمی شود.

پیشنهاد
٠

چانه در چانه ی کسی گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] هم صحبت شدن، بحث و جدل کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاله خر کُشی : [عامیانه، کنایه ] یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چاله چوله : [عامیانه، اصطلاح] جای پر از گودال، زمین ناهموار.

پیشنهاد
٠

چاک و بست نداشتن دهان : [عامیانه، کنایه ] دهان لغ بودن، رازدار نبودن.

پیشنهاد
٠

چاک دهن را چفت کردن: [عامیانه، کنایه ] بستن دهان، سکوت کردن.

پیشنهاد
١

چاقو دسته کردن : [عامیانه، کنایه ] از سرما لرزیدن.

پیشنهاد
٠

چاق کردن غلیان: [عامیانه، کنایه ] آماده کردن غلیان برای کشیدن.

پیشنهاد
١

چاق کردن کاری : [عامیانه، کنایه ] رو به راه کردن کاری، راه انداختن کاری.

پیشنهاد
٠

چاق کردن دنده : [عامیانه، کنایه ] به دنده گذاشتن اتوموبیل.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاق شدن قال : [عامیانه، اصطلاح] گرم شدن دعوا، اوج گرفتن بگو و مگو.

پیشنهاد
٠

چاق کردن دعوا: [عامیانه، کنایه ] دامن زدن به دعوا.

پیشنهاد
٠

چاق بودن غلیان: [عامیانه، کنایه ] آماده بودن غلیان.

پیشنهاد
٠

چاق سلامتی کردن: [عامیانه، کنایه ] احوال پرسی کردن. سلام وعلیک کردن