پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٨٦٥)

بازدید
٢٧,٠٣٥
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چسی درکن: [عامیانه، کنایه ] آدم پر مدعا.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

چسونه : [عامیانه، اصطلاح] پست و نالایق، دشنامی برای تحقیر.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

چسی آمدن: [عامیانه، کنایه ] به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن، قمپز در کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چس نفسی : [عامیانه، اصطلاح] پر حرفی، روده درازی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

چسو : [عامیانه، اصطلاح] ترسو، بزدل، آن که بسیار چس دهد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چس نفس: [عامیانه، اصطلاح] پر حرف، کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چس مثقال : [عامیانه، اصطلاح] بسیار اندک، سبک و کم وزن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چس محل کردن: [عامیانه، کنایه ] بی اعتنایی کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چس گره زدن: [عامیانه، کنایه ] نهایت خست به خرج دادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چس مال کردن: [عامیانه، کنایه ] لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چُسَکی : [عامیانه، اصطلاح] کم دوام و سرهم بندی شده.

پیشنهاد
٠

چس گرگی پا شدن : [عامیانه، کنایه ] صبح زود برخاستن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چس فیل : [عامیانه، اصطلاح] ذرت بو داده، نقل پیرزن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چُسک : [عامیانه، اصطلاح] دمپایی، کفش سبک و راحت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چس خوری : [عامیانه، اصطلاح] خست، بخل.

پیشنهاد
٠

چسش دادن کاری را: [عامیانه، کنایه ] لفت و لعاب دادن، بیش از اندازه مهم وانمود کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چُس بی طهارت: [عامیانه، کنایه ] آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چس خور : [عامیانه، اصطلاح] آدم خسیس، بخیل.

پیشنهاد
٠

چسبیدن در کون کسی : [عامیانه، کنایه ] دنباله رو کسی شدن، از کسی تبعیت کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چس آمدن: [عامیانه، اصطلاح] در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی.

پیشنهاد
٠

چسبیدن خِر کسی : [عامیانه، کنایه ] گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چِز دادن روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چُس افاده : [عامیانه، اصطلاح] افاده ی بی جا.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چروک انداختن : [عامیانه، اصطلاح] چین انداختن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چروک خورده : [عامیانه، اصطلاح] چین خورده، ناصاف شده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چروک خوردن : [عامیانه، اصطلاح] نگا. چروک افتادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چروک افتادن : [عامیانه، اصطلاح] چین افتادن، ناصاف شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرند بافتن: [عامیانه، کنایه ] یاوه گفتن، حرف بی هوده زدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرند گو: [عامیانه، کنایه ] یاوه گو.

پیشنهاد
٠

چرند اندر چرند: [عامیانه، کنایه ] پرت و پلا.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چرکوندی : [عامیانه، اصطلاح] لکه دار کثیف.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرکو : [عامیانه، اصطلاح] آدم کثیف.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرک و خون: [عامیانه، اصطلاح] چرک آلوده به خون.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چرک نویس : [عامیانه، اصطلاح] نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چرکمرده: [عامیانه، اصطلاح] نگا. چرکمُرد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرک گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] کثیف شدن، پاک کردن چرک.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

چرکمُرد : [عامیانه، اصطلاح] پر چرک و کثیف.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرکتاب: [عامیانه، اصطلاح] پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرک کردن: [عامیانه، اصطلاح] عفونت کردن زخم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرق چوروق : [عامیانه، اصطلاح] صدای جویدن آدامس و مانند آن.

پیشنهاد
٠

چرخیدن در روی یک پاشنه : [عامیانه، اصطلاح] تغییر نکردن وضعیت، گذشتن وضع به منوال سابق.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرس رفتن : [عامیانه، اصطلاح] حشیش کشیدن.

پیشنهاد
٣

چرخ کسی را چنبر کردن: [عامیانه، کنایه ] به اصرار کسی را به کار واداشتن، پیله کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرچری کردن: [عامیانه، کنایه ] خوردن و عیش کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرخ پایی : [عامیانه، اصطلاح] چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرچر کردن: [عامیانه، اصطلاح] از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن.

پیشنهاد
٠

چرچر کسی را به راه انداختن: [عامیانه، کنایه ] اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چَرچَر : [عامیانه، اصطلاح] اسباب عیش و عشرت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چُرتی: [عامیانه، اصطلاح] اهل چرت زدن، ضعیف، مردنی.

پیشنهاد
٠

چرت کسی را پاره کردن : [عامیانه، کنایه ] ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن.