پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٨٦٥)

بازدید
٢٧,٠٢١
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حجله بستن : [عامیانه، کنایه ] به پا کردن و آراستن حجله.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

حجله خانه: [عامیانه، کنایه ] اتاق شب زفاف.

پیشنهاد
٠

حَبه را قُبه کردن : [عامیانه، کنایه ] کاهی را کوه کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حبه کردن : [عامیانه، اصطلاح] دانه دانه کردن.

پیشنهاد
٢

حَب جیم را خوردن: [عامیانه، کنایه ] گریختن، فرار را بر قرار ترجیح دادن، جیم شدن.

پیشنهاد
٠

حالی به حالی شدن: [عامیانه، کنایه ] منقلب شدن حال، غلبه یافتن شهوت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حال و بار : [عامیانه، اصطلاح] وضع زندگی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حال و حوصله نگا. حال و احوال.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

حال و احوال: [عامیانه، اصطلاح] وضعیت، کیفیت.

پیشنهاد
٠

حال و احوال کردن: [عامیانه، کنایه ] سلام و احوال پرسی کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

حال نداشتن : [عامیانه، کنایه ] مریض بودن، بی حال بودن.

پیشنهاد
٦

حال کسی را گرفتن : [عامیانه، کنایه ] کسی را ناراحت کردن، شادی کسی را به هم زدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حال آوردن : [عامیانه، کنایه ] به هوش آوردن، از ناراحتی بیرون آوردن، کتک زدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حال آمدن دل: [عامیانه، کنایه ] بازیافتن نشاط، برطرف شدن خستگی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حالا نه و کی : [عامیانه، اصطلاح] از دست ندادن فرصت، غنیمت شمردن فرصت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

حالا حالاها : [عامیانه، اصطلاح] مدت دراز.

پیشنهاد
٠

حال آوردن جگر: [عامیانه، کنایه ] بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

حاضر به یراق : [عامیانه، اصطلاح] حاضر و آماده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

حاضری : [عامیانه، اصطلاح] غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود. غذایی که از بیرون به صورت آماده تهیه می شود مثل غذایی آماده که در بعضی جا ه ...

پیشنهاد
٠

حاضر و غایب کردن: [عامیانه، اصطلاح] خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حاشیه بندی: [عامیانه، اصطلاح] گل کاری کردن در باغچه، مرز بندی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حاجی من شریک: [عامیانه، اصطلاح] کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حاشا زدن: [عامیانه، اصطلاح] انکار کردن امر مسلم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حاجی خرناس : [عامیانه، اصطلاح] لولو.

پیشنهاد
١

حاجی حاجی مکه : [عامیانه، اصطلاح] دیر به دیر به دیدار کسی رفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حاجیت: [عامیانه، اصطلاح] بنده ( در مقام فروتنی یا ریشخند ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حاج بادام : [عامیانه، اصطلاح] گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حاج خانم: [عامیانه، اصطلاح] عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلمه ( مکأ ) - به ضم میم - به معنای صفیر ( سوت ) است و ( مکأ ) - با تشدید کاف - که بر وزن صیغه مبالغه است ، مرغی است در حجاز که دارای صفیر شدیدی است ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلمه امطار به معنای نازل کردن چیزی است از بالا به پایین ، و لیکن بیشتر در قطرات باران استعمال می شود، ممکن هم هست بگوییم در لغت به معنای همان باریدن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

کلمه ( عمه ) به معنای حیرت و سرگردانی در ضلالت و یا به معنای نفهمیدن حجت است . من یضلل الله فلا هادی له و یذرهم فی طغیان هم یعمهون . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

( اخلاد ) به معنای ملازمت دائمی است ، و اخلاد بسوی ارض ، چسبیدن به زمین است ، و این تعبیر کنایه است از میل به تمتع از لذات دنیوی و ملازمت آن . و لو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چین و خم : [عامیانه، اصطلاح] پیچ و تاب.

پیشنهاد
٠

چینه چینه خوردن: [عامیانه، اصطلاح] ریزه خواری کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چین دادن: [عامیانه، اصطلاح] تابدار و شکن دار کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چین و چوروک: [عامیانه، اصطلاح] چین و شکن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چین چینی : [عامیانه، اصطلاح] پر چین.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چیلی : [عامیانه، اصطلاح] بدبیاری.

پیشنهاد
٠

چیله جمع کردن : [عامیانه، کنایه ] گردآوردن چیله.

پیشنهاد
٠

چیلک دان کسی را خالی کردن یا چیلک دان کسی راتکاندن : [عامیانه، کنایه ] به چاپلوسی و فریب او را به افشای رازهای خود واداشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چیزیش شدن : [عامیانه، کنایه ] رازی در دل داشتن، حال غیر عادی داشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چیل: [عامیانه، اصطلاح] آدم بد بیار.

پیشنهاد
١

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن: [عامیانه، کنایه ] بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چیزی شدن: [عامیانه، کنایه ] اهمیت و اعتباری پیدا کردن، به جایی رسیدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چیزی بار کسی نبودن: [عامیانه، کنایه ] علم و آگاهی نداشتن، شعور نداشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چیز سرش بشو : [عامیانه، کنایه ] آدم چیز فهم.

پیشنهاد
٠

چیدن و واچیدن : [عامیانه، اصطلاح] آراستن، در جای خود گذاشتن.

پیشنهاد
٠

چیز به هم بافتن: [عامیانه، کنایه ] راست و دروغ سر هم کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

چیز: [عامیانه، مجاز ] آلت تناسلی.

پیشنهاد
٠

چه کشکی چه پشمی ! : [عامیانه، ضرب المثل ] در هنگام انکار گفته می شود.