پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٩٠٩)
پالیز: دکتر کزازی در مورد واژه ی " پالیز" می نویسد : ( ( پالیز که در ریخت " پادریز " و" پاریز " نیز به کار رفته است ، به معنی بوستان و گلزار است . ای ...
بر دندان کسی حلال کردن :غذایی به کسی بخشیدن ( ( چو بر دندان ما کردی حلالش چه دندان مزد شد با زلف و خالش ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات ز ...
آهستگی پیشه کردن :تأمل کردن ( ( بیش رو آهستگیی پیشه کن گر کنی اندیشه به اندیشه کن ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 435 . )
بوقلمونی کردن :رنگ به رنگ شدن ( ( کاین نمط از چرخ فزونی کند با قلمم بوقلمونی کند ) ) برگردان بیت :یعنی مرتبه ی نوشته های من بالاتر از چرخ است و بد ...
یک چشم زد :در یک لحظه ، چشم زد : طرفه العین ( ( من که به یک چشم زد از کان غیب صد گهر نغز برآرم ز جیب ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجان ...
انگور خام :غوره ( ( بر جگر پخته انجیر فام سرکه فروشند چو انگور خام ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 430 . )
مستی زبان :مست زبانی ، سخنی که در حالت مستی گفته می شود . ( ( نام کرم ساخته مستی زبان اسم وفا بندگی رایگان ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برا ...
تماشا :تفریح و سرگرمی ( ( حمل ریاضت به تماشا کنند نسبت اندیشه به سودا کنند ) ) معنی بیت : ریاضت را حمل به تماشا می کنند . یعنی ریاضت را تماشا تعبیر ...
مردم پرورده :مردم کامل ، پخته ، انسان با تجربه ( ( مردم پرورده به جان پرورند گر هنری در طرفی بنگرند ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی ...
مردم پرورده :مردم کامل ، پخته ، انسان با تجربه ( ( مردم پرورده به جان پرورند گر هنری در طرفی بنگرند ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی ...
به دان تر:به داننده تر ( ( گرگ ز روباه به دندان تراست روبه از آن رست که به دان تراست ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 429 . ...
به دندان تر:درنده تر ، قویتر ( ( گرگ ز روباه به دندان تراست روبه از آن رست که به دان تراست ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص ...
طلسم افکن:طلسم شکن ( ( گنج نظامی که طلسم افکنست سینه صافی و دل روشنست ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 428 . )
طلسم افکن:طلسم شکن ( ( گنج نظامی که طلسم افکنست سینه صافی و دل روشنست ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 428 . )
دولدور در زبان ترکی یعنی" پرکن "از ریشه ی" دولدورماخ " به معنی پر کردن
دار در زبان ترکی به معنی تنگ است و آغز هم به معنی دهان و دار آغزی یعنی" دارنده دهان تنگ" چیزی شبیه "دار بوغاز" به معنی گلوگاه تنگ یا صعب العبور
دوه یا دَوْهdōve در زبان ترکی به معنی شتر است این واژه در اصل دیوّه بوده به معنی دیو مانند یا چیزی که به دیو شبیه است. در زبان ترکی به دیو دؤو گفته م ...
دوچی در زبان ترکی یعنی شتربان یا صاحب شتر است.
bee : در قدیم مور به معنای حشره بوده این کلمه در انگلیسی بی ( bee ) ) به معنای زنبور و در ترکی بیره به معنای کَک تغییر معنی پیدا کرده است و درفارسی ن ...
لغت color با لغت تورکی قره به معنای سیاه، گویش دیگر لغت ایرانی کره ker - ra به معنای چرک پوست، سیاه شدگی همریشه است که در هندواروپایی به شکل kher - s ...
واژه ی چرک با واژه ی قره ترکی و چرنیчерный černyj روسی همریشه می باشد . زیرا لغت تورکی قره به معنای سیاه ، گویش دیگر لغت ایرانی کره ker - ra به معنای ...
لغت تورکی قره به معنای سیاه ، گویش دیگر لغت ایرانی کره ker - ra به معنای چرک پوست سیاه شدگی است که در هندواروپایی به شکل kher - s به معنای black dark ...
واژه ی کندو از لغت ایرانی کپ kap به معنای دربرداشتن ، شامل بودن به دست آمده است . لغات دیگری که از این خانواده هستند عبارتند از :کپیز یا کویز کویژ قف ...
واژه ی کمچه از لغت ایرانی کپ kap به معنای دربرداشتن ، شامل بودن به دست آمده است . لغات دیگری که از این خانواده هستند عبارتند از :کپیز یا کویز کویژ قف ...
واژه ی کفچه از لغت ایرانی کپ kap به معنای دربرداشتن ، شامل بودن به دست آمده است . لغات دیگری که از این خانواده هستند عبارتند از :کپیز یا کویز کویژ قف ...
واژه ی کفیز از لغت ایرانی کپ kap به معنای دربرداشتن ، شامل بودن به دست آمده است . لغات دیگری که از این خانواده هستند عبارتند از :کپیز یا کویز کویژ قف ...
واژه ی قپان که در اصل کپان بوده است از ریشه ی لغت ایرانی کپ kap به معنای دربرداشتن، شامل بودن به دست آمده است . این واژه با واژه های کپیز یا کفیز ، ک ...
زندیک یا زندیق از لغت زند zand به معنای افسون، جادو به دست آمده است. که با واژه ی انگلیسی وِزارد ( wizard ) به معنی جادو گر همریشه است .
لغت زند به معنای شرح، تفسیر، گویش دیگر زنت zant از دانستن، زانستن می باشد.
لغت ایرانی مک mak به معنای زیر آب بردن غسل دادن است که از آن مکیدن ( آب نوشیدن ) و واژگان مکت ( مک ات ) به معنای غوطه ور ساختن، غسل شستشو ، تعمید داد ...
واژه عربیزه طعم به معنای مزه ( همتای المذاق در عرب ) در زبان پیشاآلتایی به شکل تئم tama به معنای چشیدن to taste ثبت شده که نشان میدهد لغت عربی طعام ب ...
واژه رس ras که در ترکیب "میوه رسیده" به کار میرود در اصل به معنای آب ، آبدار، آبمیوه، شهد، شیره، خوشمزه ، خوشبو است که در سنسکریت به شکلरस rasa به مع ...
گرما : گرما از لغت ایرانی گر gor به معنی آتش ( گر گرفتن=آتش گرفتن ) ساخته شده واژه ی"گر " نیز از از ریشه هندواروپایی gwher به معنای سوزاندن ساخته شد ...
زِهْ:واژه ی ستایش و آفرین دکتر کزازی در مورد واژه ی " زِهْ" می نویسد : ( ( زِهْ، نیز " زهازه " واژه ی ستایش و آفرین است . می انگارم که " زه " در بنی ...
گُشن : دکتر کزازی در مورد واژه ی "گُشن " می نویسد : ( ( گُشن که در پارسی در ریخت " گَشَن " نیز به کار رفته است ، با همین ریخت در پهلوی کاربرد داشته ا ...
پیشگاه:پیشگاه در معنی یرترین جای در سرای و " صدر " است ، در برابر " پایْ ماچان " یا ذیل که فرو ترین است . ( ( به روز نخستین یکی بزمگاه بسازد ؛ شما ...
زبون گرفتن: دکتر کزازی در مورد واژه ی "زبون گرفتن " می نویسد : ( ( زبون گرفتن در معنی در تنگنا نهادن و درمانده ساختن به کار می رود و از آن ، " زبونگی ...
کدام: ( ( کدام در پهلوی در ریخت کتام katām و کتارkatār بکار می رفته است. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 334. )
کِهین : ( ( کِهین در پهلوی در ریخت کسست kesist بکار می رفته است ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 334. )
مهین: ( ( مهین در پهلوی در ریخت مهست mehist بکار می رفته است . ) ) ( ( زبان راستی را بیاراسته خرد خیره کرده ابر خواسته ) ) ( نامه ی باستان ، جلد ...
over : معادل اَبر در فارسی دکتر کزازی در مورد واژه ی " اَبَر " می نویسد : ( ( اَبَر در پهلوی اپر apar ، ریخت کهنتر " بر " است . این واژه را که در ایر ...
شما: ( ( شما در پهلوی در ریخت اشما ašmā بکار می رفته است ) ) ( ( ز بهر شما از پدر خواستم سخنهای بایسته آراستم ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، می ...
سنبه: میله ی فلزی که برای سوراخ کردن و پاک کردن داخل لوله استفاده می شود دکتر کزازی در مورد واژه ی " سُفتن" می نویسد : ( ( سُفتن در پهلوی در همین ری ...
سُفتن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " سُفتن" می نویسد : ( ( سُفتن در پهلوی در همین ریخت بکار می رفته است . و بن اکنون آن سُمب sumb بوده است که در پارسی ...
جهان بین:جهان بین در بیت زیر کنایه ی ایما از چشم است و در پی آن ، استعاره ی آشکار از فرزند دلبند ( ( پس آنگه سه روشن جهان بین خویش سپارم بدیشان بر ...
دست دیگری را در دست گرفتن:کنایه ی فعلی ایماست از پیمان دوستی و پیوند با او بستن . ( ( ببینم کشان دل پر از داد هست به زنهارشان دست گیرم به دست ) ) ...
بایست: ( ( بایست در پهلوی در ریخت اپایست apāyist بکار می رفته است. ) ) ( ( مرا خوارتر چون سه فرزند خویش نبینم به هنگام بایست پیش ) ) ( نامه ی با ...
( ( - در پهلوی در ریخت پوشیتگ pōšītag بکار می رفته است. ) ) ( ( گراینده هر سه به پیوند من به سه روی پوشیده فرزند من ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ...
گراینده: ( ( گراینده در پهلوی در ریخت گرایندگ grāyandag بکار می رفته است ) ) ( ( گراینده هر سه به پیوند من به سه روی پوشیده فرزند من ) ) ( نامه ...
آزموده: دکتر کزازی در مورد واژه ی " آزموده" می نویسد : ( ( آزموده در پهلوی در ریخت آزموتگ azmūtag بکار می رفته است. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، ...