پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٨٦٥)

بازدید
٢٦,٩٩٢
پیشنهاد
١

خرخره ی کسی را جویدن: [عامیانه، کنایه ] به شدت از دست کسی عصبانی شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خَرخَری کردن : [عامیانه، اصطلاح] حرکات ابلهانه از خود درآوردن، خل بازی درآوردن.

پیشنهاد
١

خر خود را راندن : [عامیانه، کنایه ] تنها به فکر خود بودن، به کار خود ادامه دادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خرچه: [عامیانه، اصطلاح] در مقام توهین به بچه می گویند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خرحمال : [عامیانه، اصطلاح] کسی که فقط کارهای دشوار می کند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

خر چسونه : [عامیانه، اصطلاح] پست و نالایق ، در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند، نام حشره ای است. ، یک نوع نوعی حشره ی بد ریخت و قیافه. ( ( ...

پیشنهاد
١

خرچنگ قورباغه: [عامیانه، اصطلاح] کج و معوج، درهم و برهم .

پیشنهاد
٠

خرج و دخل کردن: [عامیانه، کنایه ] برابر شدن هزینه و درآمد .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خرجی دادن: [عامیانه، اصطلاح] دادن پول لازم برای گذران روزانه .

پیشنهاد
٠

خرج رو دست کسی گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] کسی را در خرج انداختن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خرج شدن: [عامیانه، اصطلاح] مصرف شدن، به کار رفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خرج در رفته : [عامیانه، اصطلاح] خالص، ارزش پس از کسر مخارج لازم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خرج جیب : [عامیانه، اصطلاح] توجیبی، خرج غیر لازم. در زبان ترکی " جیب خرجی " گفته می شود .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خرج دادن : [عامیانه، اصطلاح] مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خرج برداشتن: [عامیانه، اصطلاح] پول لازم داشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خرج تراشی: [عامیانه، کنایه ] هزینه درست کردن.

پیشنهاد
٠

خرج اتینا کردن : [عامیانه، کنایه ] پولی به مصارف بی هوده رساندن.

پیشنهاد
٠

خرج از کیسه ی خلیفه کردن: [عامیانه، کنایه ] از مال دیگران خرج کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خر تب کرده : [عامیانه، اصطلاح] به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خرت به چند: [عامیانه، اصطلاح] کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن، اعتنا کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خرپا کوب: [عامیانه، اصطلاح] کسی که کارش ساختن خرپا است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خر پاپو : [عامیانه، اصطلاح] وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا.

پیشنهاد
٠

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار: [عامیانه، کنایه ] بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن.

پیشنهاد
٠

خِر به خِر گرفتن : [عامیانه، کنایه ] گلاویز شدن.

پیشنهاد
٠

خر بی یال و دم : [عامیانه، کنایه ] احمق، نادان.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خربازار : [عامیانه، اصطلاح] شلوغ بازار، بی حساب و کتاب.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خر با تشدید: [عامیانه، اصطلاح] : [عامیانه، اصطلاح] بسیار احمق، الاغ تمام عیار.

پیشنهاد
٠

خر آوردن و باقالی بار کردن: [عامیانه، ضرب المثل ] برای جتجال و دعوایی آماده شدن.

پیشنهاد
١

خرابی بالا آوردن : [عامیانه، کنایه ] کثافت کاری کردن، آلودن بستر یا لباس.

پیشنهاد
١

خراب شدن بر سر کسی: [عامیانه، کنایه ] نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن.

پیشنهاد
٠

خراب کردن دختر : [عامیانه، اصطلاح] دختری را منحرف کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خدیجه خبرکش: [عامیانه، کنایه ] خبر چین و دو به هم زن. به زبان ترکی" خدجه خبر " گفته می شود .

پیشنهاد
٠

خدمت کسی رسیدن: [عامیانه، کنایه ] به حضور کسی رسیدن، کسی را تنبیه کردن.

پیشنهاد
٠

خدا و خرما را با هم خواستن : [عامیانه، ضرب المثل ] از دو محل سود بردن، دو سره بار کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

خدا وکیلی: [عامیانه، اصطلاح] صادقانه، راست و درست.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خدا نکرده: [عامیانه، اصطلاح] امیدوار این طور نباشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

خدا کند : [عامیانه، اصطلاح] ای کاش.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خدا گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] به عذاب خدا گرفتار شدن، بدبخت شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خدا گرفته : [عامیانه، اصطلاح] بدبخت شده، به عذاب خدا گرفتار شده.

پیشنهاد
٢

خدا به سر شاهده : [عامیانه، کنایه ] خدا بالای سر شاهد است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

خدا قوت: [عامیانه، اصطلاح] خدا قوت بدهد، خسته نباشی.

پیشنهاد

خدا را بنده نبودن: [عامیانه، کنایه ] بی نهایت عصبانی بودن، کفران کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خدا رسانده: [عامیانه، کنایه ] مفت و مجانی به دست آمده.

پیشنهاد
٠

خدا روز بد نده : [عامیانه، اصطلاح] چشم بد دور، روز بد نبینید.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خدا خدا کردن : [عامیانه، اصطلاح] بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن، پناه به خدا بردن.

پیشنهاد
٠

خدا داده به فلانی : [عامیانه، اصطلاح] بختش یار بوده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خدابیامرزی : [عامیانه، اصطلاح] درخواست بخشش.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خدا برکت بده: [عامیانه، اصطلاح] نگا. خدا برکت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خدا به همراه: [عامیانه، اصطلاح] خدا خافظ.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خدا به رد : [عامیانه، اصطلاح] در پناه خدا.