پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
دنگ و فنگ: [عامیانه، اصطلاح] طول و تفصیل، مقدمه چینی فراوان، تشریفات زیاد.
دنگ و دیوانه: [عامیانه، اصطلاح] خُل و احمق، سخت داغ. دنگ و دیوانه ؛ گول و احمق ونادان. ( یادداشت دهخدا ) .
دنگ انداختن : [عامیانه، کنایه ] نزدیکی جنسی کردن.
دنگ کسی گرفتن : [عامیانه، کنایه ] هوس نابه جا کردن برای انجام کاری، تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن.
دنده کشیدن : [عامیانه، اصطلاح] دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن.
دنده کج : [عامیانه، اصطلاح] کج خلق، یکدنده.
دنده ی کسی خاریدن: [عامیانه، کنایه ] میل به کتک خوردن داشتن، کرم داشتن، تن کسی خاریدن.
دنده چاق کردن : [عامیانه، کنایه ] سرعت گرفتن به هنگام رانندگی.
دندان کسی پیش کسی گیر کردن : [عامیانه، کنایه ] عاشق کسی شدن، شیفته ی کسی شدن.
دندان کسی را شمردن : [عامیانه، کنایه ] رگ خواب کسی را به دست آوردن، کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن.
دندان عاریه: [عامیانه، اصطلاح] دندان مصنوعی. دندان عاریه ؛ دندان مصنوعی. دندان ساختگی. مقابل دندان طبیعی. ( یادداشت مؤلف ) .
دندان طمع از چیزی کشیدن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی چشم پوشیدن، دست کشیدن، رها کردن.
دندان روی جگر گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] طاقت آوردن، تحمل کردن، تاب آوردن.
دندان پر کردن : [عامیانه، اصطلاح] ترمیم دندان آسیب دیده.
دندان پر کردن : [عامیانه، اصطلاح] ترمیم دندان آسیب دیده. دندان پر کردن ؛ انباشتن وقرار دادن فلز یا مواد دیگر در حفره ای که بر اثر شکستگی یا پوسیدگی ...
دنبه تاو دادن برای کسی : [عامیانه، کنایه ] به کسی بی اعتنایی کردن، فخر فروختن به کسی.
دنبه تاو دادن برای کسی : [عامیانه، کنایه ] به کسی بی اعتنایی کردن، فخر فروختن به کسی.
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی : [عامیانه، ضرب المثل ] کسی را از سر وا کردن، به دنبال چیزی واهی فرستادن.
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی : [عامیانه، ضرب المثل ] کسی را از سر وا کردن، به دنبال چیزی واهی فرستادن.
دنبال کسی گذاشتن: [عامیانه، اصطلاح] در پی کسی دویدن، کسی را تعقیب کردن.
دنبال کون کسی افتادن: [عامیانه، کنایه ] دنباله رو کسی بودن، تابع و مقلد کسی بودن .
دمیدن توی لوله ی شیپور : [عامیانه، کنایه ] خوابیدن و خرناس کشیدن.
دنبال کسی فرستادن: [عامیانه، اصطلاح] کسی را احضار کردن. دنبال کسی فرستادن ؛ عقب او فرستادن. کسی را عقب کسی روانه کردن. ( یادداشت مؤلف ) : و چون خاق ...
دُم ِ هم کردن : [عامیانه، کنایه ] مطابق یکدیگر کردن، دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن.
دم و دود: [عامیانه، اصطلاح] مجلس گرم مهمانی، دود تریاک و شیره و سیگار و چپق.
دم و دستگاه چیدن: [عامیانه، کنایه ] اسباب و آلات چیدن.
دم و دستگاه : [عامیانه، اصطلاح] ثروت، بیا و برو، تجمل، مکنت و دارایی.
دم موشی: [عامیانه، اصطلاح] هر چیز باریک و دراز.
دَم نقد: [عامیانه، اصطلاح] آماده، حاضر.
دم کوتوله : [عامیانه، اصطلاح] کوتاه قامت، چیز کوچک.
دم گاو به دست آوردن : [عامیانه، کنایه ] قدرت و موقعیتی به دست آوردن، وسیله ای برای معاش به دست آوردن.
دُم کله پز را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او.
دَم کشیدن : [عامیانه، اصطلاح] رسیدن و پختن چای، برنج و مانند آن ها.
دَم کسی را دیدن: [عامیانه، کنایه ] رشوه دادن، نگا. آجیل دادن.
دُم کسی را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] از کسی پی روی و تقلید کردن، کسی را رها نکردن.
دم کسی لای تله گیر کردن : [عامیانه، کنایه ] دچار سختی شدن، به بلا گرفتار شدن.
دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] به طنز کسی را محترم شمردن.
دَم کرده : [عامیانه، اصطلاح] پر رطوبت، باد کرده.
دم کار گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] به کار واداشتن.
دُم عَلم کردن: [عامیانه، کنایه ] اظهار وجود کردن، حالت تعرض به خود گرفتن.
دُم سیخ کردن: [عامیانه، کنایه ] نگا. دُم سیخ شدن.
دُم سیاه: [عامیانه، اصطلاح] نوع مرغوب برنج گیلان، کبوتری که دم سیاه دارد.
دُم سیخ شدن: [عامیانه، کنایه ] سقط شدن، مردن.
دم خود را روی کول گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] گریختن، شکست خورده رفتن.
دم خروس در دست داشتن: [عامیانه، کنایه ] بهانه داشتن.
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن: [عامیانه، ضرب المثل ] آشکار بودن نشانه ی کار خلاف.
دم حجله کشتن گربه : [عامیانه، ضرب المثل ] زهر چشم گرفتن برای نخستین بار.
دم حجله کشتن گربه : [عامیانه، ضرب المثل ] زهر چشم گرفتن برای نخستین بار.
دَم پهن : [عامیانه، اصطلاح] نوعی انبر دست که نوک پهن دارد.
دُم توی پا گرفتن: [عامیانه، کنایه ] شکست خورده رفتن، نامید و ساکت شدن.