پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٨٦٥)
خاص و خرجی : [عامیانه، اصطلاح] ممتاز و معمولی.
خارشک: [عامیانه، اصطلاح] مردم آزار، سادیست.
خارش : [عامیانه، اصطلاح] خاریدن، نام بیماری خاریدن نشیمنگاه.
خارج از مرکز: [عامیانه، اصطلاح] مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود.
خارج رفتن: [عامیانه، اصطلاح] بیرون رفتن از خانه، رفتن به خارج از کشور.
خار چشم کسی بودن : [عامیانه، اصطلاح] مایه ی عذاب کسی بودن.
خارج از محدوده: [عامیانه، اصطلاح] بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود.
خاتم کاری : [عامیانه، اصطلاح] نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن.
کلمه ( اطفأ ) به معنای خاموش کردن آتش و یا نور است .
کلمه ( احبار ) جمع ( حبر ) - به فتح اول و هم به کسر آن - به معنای دانشمند است ، و بیشتر در علمای یهود استعمال می شود. و کلمه ( رهبان ) جمع ( راهب ) ا ...
کلمه ( عزیر ) همان ( عزرا ) به زبان عبری است ، و در نقل از عبری به عربی این تغییر را پذیرفته است ، همچنانکه نام ( یسوع ) وقتی از عبری به عربی وارد شد ...
کلمه ( مضاهاه ) به معنای مشابهت و هم شکل بودن است .
راغب در باره کلمه ( صاغر ) گفته است ( صغر ) و ( کبر ) از اسمأ متضادی هستند که ممکن است به یک چیز و لیکن به دو اعتبار اطلاق شوند، زیرا ممکن است یک چیز ...
کلمه ( سکینت ) حالت قلبیی است که موجب سکون نفس و ثبات قلب می شود، و بطوری که ملازم با ازدیاد ایمان بر ایمان است ، و نیز ملازم با کلمه تقوی است ، که ق ...
کلمه ( رحب ) به معنای وسعت مکان و ضد تنگی است .
کلمه ( اعجاب ) به معنای خوشحال کردن است ، و ( عجب ) به معنای خوشحال شدن از دیدن امری نادر و بی سابقه است .
کلمه ( سقایت ) بر وزن حکایت و جنایت و نکایت ، مصدر است ؛ گفته می شود: ( سقی ، یسقی ، سقایه ) . این کلمه به معنای محل آب خوردن ، و ظرفی که با آن آب م ...
کلمه ( مسجد ) اسم مکانی است که سجده در آن انجام می شود، مانند خانه ای که بخاطر سجده برای خدا ساخته می شود، و اگر اعضأ سجده را که عبارتند از پیشانی و ...
عمر از کلمه ( یعمروا ) از ( عماره ) است که ضد خرابی است وجه تسمیه ی عمر آن است که عمر عبارتست از تعمیر بدن بوسیله روح . ( تعمیر ) هم از همین ماده و ب ...
کلمه ( ذمه ) از ذمام گرفته شده است ( ذمام ) - با کسر ذال - به معنای آن توبیخ و مذمتی است که متوجه انسان در برابر عهدشکنی اش می شود.
راغب در مفردات می گوید: کلمه ( رصد ) به معنای آماده شدن برای پائیدن و مراقبت است ، و کلمات ( رصد له ) و ( ترصد ) و ( ارصدته له ) همه به این معنا است ...
( مرصد ) اسم مکان از ماده ( رصد ) و به معنای آمادگی برای مراقبت است .
کلمه ( انسلاخ ) در اصل از ( سلخ الشاه پوست گوسفند را کند ) گرفته شده ، و ( انسلاخ ماه ) یک نوع کنایه است از تمام شدن آن . فاذا انسلخ الاشهر الحرم . ...
کلمه ( طیب ) به معنای سازگاری با طبع است .
کلمه ( عرض ) به معنای چیزی است که بر چیز دیگری عارض شود، و زود هم از بین برود، و از همین جهت است که لذائذ دنیائی را ( عرض ) نامیده اند، چون زود از بی ...
کلمه ( ثخن ) - به کسر اول و فتح دوم - به معنای غلظت و بی رحمی است ، و اینکه می گویند: ( اثخنته الجراح و اثخنه المرض ) به همین معنا است . راغب در مفرد ...
کلمه ( السبی ) موردش عمومی تر از کلمه ( الاسر ) است برای اینکه سبی شامل دستگیر کردن اطفال دشمن نیز می شود بخلاف ( اسر ) که چون دستگیر کردن اطفال احتی ...
کلمه ( أسر ) بطوری که گفته اند به معنای این است که مرد جنگی حریف خود را دستگیر کرده و ببندد، و شخص مشدود ( بسته ) شده را ( اسیر ) گویند و جمعش ( أسری ...
در مجمع البیان می گوید: کلمه ( جنوح ) به معنای میل است ، و بال مرغ را هم از این جهت ( جناح ) می گویند که مرغ به وسیله آن به یکی از دو طرف خود متمایل ...
کلمه ( قوه ) به معنای هر چیزی است که با وجودش کار معینی از کارها ممکن می گردد، و در جنگ به معنای هر چیزی است که جنگ و دفاع با آن امکان پذیر است ، از ...
اعداد. [ اِ ] ( ع مص ) : کلمه ( اعداد ) به معنای تهیه کردن چیزی است تا انسان با آن چیز به هدف دیگری که دارد برسد، که اگر قبلا آنرا تهیه ندیده بود به ...
کلمه ( اعجاز ) به معنای ایجاد عجز است .
کلمه ( سبق ) به معنای پیشی گرفتن از کسی است که می خواهد خود را به ما برساند.
کلمه ( سوأ ) به معنای عدالت و برابری است .
در مجمع البیان گفته : کلمه ( تشرید ) متفرق ساختن توام با اضطراب است .
در مجمع البیان گفته : کلمه ( ثقف ) به معنای پیروزی و دست یافتن به سرعت است.
کلمه ( جار ) از ( جوار ) است ، و جوار از سنت های عهد جاهلیت عرب است که زندگی قبیله ای داشته ، و از احکام جوار ( پناهندگی ) یکی این بوده که صاحب جار پ ...
راغب در باره کلمه ( بطر ) گفته : این کلمه به معنای غفلت و سبک مغزی است که در اثر سوء استفاده از نعمت و قیام ننمودن به حق آن و مصرف کردن آن در غیر مور ...
کلمه ( ریح ) بطوری که گفته شده به معنای عزت و دولت است ، راغب نیز گفته است که : کلمه ( ریح ) بطور استعاره به معنای غلبه نیز آمده است ، و وجه این استع ...
نزاع از ماده ( نزع ) که نوعی کندن را گویند گرفته شده است ، و اختلاف را از این باب تنازع می گویند که در حقیقت طرفین نزاع هر کدام می خواهند دیگری را از ...
کلمه ( فشل ) به معنای ضعف توام با اضطراب است .
( قصوی ) که گاهی آن را ( قصیا ) هم می گویند مونث ( اقصی ) است .
کلمه ( یتیم ) به معنای انسانی است که پدرش در حال خردسالی اش مرده باشد، و می گویند که در همه انواع حیوانات یتیم آن حیوانی است که مادر خود را از دست دا ...
کلمه سلوف به معنای تقدم است ، و سنت طریقه و روش را گویند. , و به معنی جلودار هم آمده و عرب به شتری که شتر های دیگر را به پشت سر او می بندند تا بقیه ی ...
حیوانکی : [عامیانه، اصطلاح] کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی.
حیدری و نعمتی : [عامیانه، کنایه ] گروه های دشمن هم.
حول و ولا : [عامیانه، کنایه ] تقلا، دست و پا زنی.
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن: [عامیانه، کنایه ] بسیار بی حیا و گستاخ بودن.
حوصله ی سر خاراندن نداشتن: [عامیانه، کنایه ] گرفتاری و کار زیاد داشتن.
حوصله ی کسی سر رفتن : [عامیانه، کنایه ] خسته و کسل شدن، بی تاب شدن.