پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٨٦٥)

بازدید
٢٧,٠٢١
پیشنهاد
٠

چه صیغه ای است ؟ : [عامیانه، کنایه ] چه معنی داد ؟.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه غلط ها ! : [عامیانه، اصطلاح] چه فضولی ها !.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چهره شدن : [عامیانه، اصطلاح] مورد توجه قرار گرفتن، گل کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چهار صبا ( چهار صباح ) : [عامیانه، اصطلاح] مدت کوتاه، دو سه روز.

پیشنهاد
٠

چهار دیواری کسی نشست کردن : [عامیانه، کنایه ] بدبخت شدن، از کار و زندگی ساقط شدن.

پیشنهاد
٠

چهاردیواری اختیاری: [عامیانه، کنایه ] هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است.

پیشنهاد
٠

چهار چنگول شدن: [عامیانه، کنایه ] خشک شدن اعضای بدن.

پیشنهاد
٠

چهار چنگول ماندن: [عامیانه، کنایه ] نگا. چهار چنگول شدن.

پیشنهاد
٠

چهار چوب ملا حیدر: [عامیانه، ضرب المثل ] جای تنگ و ناراحت کننده.

پیشنهاد
٠

چهار چشمی پاییدن : [عامیانه، کنایه ] با دقت مواظب بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چهار چشم: [عامیانه، اصطلاح] عینکی، بسیار مشتاق، منتظر، مراقب.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چهار پادار : [عامیانه، اصطلاح] کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند.

پیشنهاد
٠

چهارتا شدن چشم کسی: [عامیانه، کنایه ] سخت تعجب کردن کسی، خیره ماندن از تعجب.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چول کردن: [عامیانه، اصطلاح] شرمنده کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چهار ابرو : [عامیانه، اصطلاح] دارای ابروهای کلفت و پر پشت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چوروک خوردن: [عامیانه، اصطلاح] چین برداشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چول شدن: [عامیانه، اصطلاح] بور شدن در بازی، شرمنده شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

چوچوله باز : [عامیانه، کنایه ] زنباره، دوست دار زنان بدکاره.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چوروک افتادن: [عامیانه، کنایه ] چین پیداکردن چیزی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چوبی رقصیدن: [عامیانه، اصطلاح] رقصیدن با دوستمال در دو دست.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

چوچول باز : [عامیانه، کنایه ] دغل، بی حیا.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چوبه ی اعدام: [عامیانه، اصطلاح] تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند.

پیشنهاد
١

چوب لای چرخ گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] سنگ پیش پا انداختن، ایجاد مانع کردن.

پیشنهاد
٠

چوب علی موجود: [عامیانه، اصطلاح] چوب کج و معوج درویشان.

پیشنهاد
٠

چوب زیر دم کردن : [عامیانه، کنایه ] تحریک کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

چوب سیگار : [عامیانه، اصطلاح] نی سیگار.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چوب شدن : [عامیانه، اصطلاح] ساکت و بی حرکت شدن، از ترس یا تعجب بر جای ماندن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چوب دو سر نجس: [عامیانه، اصطلاح] نگا. چوب دو سر طلا.

پیشنهاد
٠

چوب را از پهنا پرتاب کردن: [عامیانه، کنایه ] ناشیانه عمل کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چوب دو سر گُهی: [عامیانه، اصطلاح] نگا. چوب دو سر طلا.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چوب دو سر طلا : [عامیانه، کنایه ] منفور از هر دو طرف، از این جا مانده و از آن جا رانده.

پیشنهاد
٠

چوب در چیزی کردن: [عامیانه، کنایه ] تحریک کردن.

پیشنهاد
١

چوب حراج چیزی را زدن: [عامیانه، کنایه ] در برابر تاراج و غارت قرار دادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چوب حرفی : [عامیانه، کنایه ] چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند.

پیشنهاد
٠

چوب پیش کسی گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] منع کردن کسی از کاری، بازداشتن کسی از انجام کاری.

پیشنهاد
٠

چوب به مرده زدن : [عامیانه، کنایه ] از پا افتاده ای را آزار دادن، موضوع کهنه ای را تازه کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چوب پا : [عامیانه، اصطلاح] دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند.

پیشنهاد
٠

چوب به سوراخ زنبور کردن : [عامیانه، کنایه ] شوراندن و تحریک کردن عده ای.

پیشنهاد
٠

چوب به آستین کسی کردن: [عامیانه، کنایه ] به سختی تنبیه کردن، به سزای عمل رساندن.

پیشنهاد
٠

چوب آخر را زدن : [عامیانه، کنایه ] پایان کاری را اعلام کردن، مانند در حراج.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چو افتادن: [عامیانه، اصطلاح] شایع شدن، شهرت یافتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چنگولک: [عامیانه، اصطلاح] سست و ضعیف.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چنگول زدن: [عامیانه، اصطلاح] پنجه زدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چنگول چنگولی: [عامیانه، اصطلاح] مجعد، حلقه حلقه، پر چین و شکن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چنگک شدن : [عامیانه، اصطلاح] چنگ شدن.

پیشنهاد
٠

چنگ مالی کردن : [عامیانه، کنایه ] چیزی را زیاد دست مالی کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

چند منه ؟ : [عامیانه، اصطلاح] به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟.

پیشنهاد
٠

چنگ به دل نزدن : [عامیانه، کنایه ] ارزش نداشتن، قابل اعتنا نبودن، جالب نبودن.

پیشنهاد
٣

چند مرده حلاج بودن: [عامیانه، کنایه ] چه اندازه جسارت و توانایی داشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چندش آور: [عامیانه، اصطلاح] تکان دهنده، دل به هم زن.