پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٨٦٥)

بازدید
٢٧,٠٣٥
پیشنهاد
٠

چاق بودن دماغ کسی : [عامیانه، اصطلاح] سالم و سرحال بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

چاشت بندی: [عامیانه، اصطلاح] صبحانه، غذای اندک.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاشت یک بنگی : [عامیانه، کنایه ] خوردنی کم با پول اندک.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاروادارکُش : [عامیانه، اصطلاح] جنس تقلبی، چیز بد.

پیشنهاد
٠

چاروادار قمی بودن: [عامیانه، کنایه ] هم از توبره خوردن، هم از آخور.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چارقد قالبی : [عامیانه، اصطلاح] نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد.

پیشنهاد
٠

چار طاق باز گذاشتن : [عامیانه، اصطلاح] کاملا باز گذاشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چار ستون بدن : [عامیانه، اصطلاح] استخوان بندی، اسکلت بدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چار سری گفتن : [عامیانه، کنایه ] متلک گفتن، کلفت بار کسی کردن، حرف مفت زدن.

پیشنهاد
٠

چار زانو نشستن : [عامیانه، اصطلاح] نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد، نهایت ادب و ن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چارخیابان: [عامیانه، اصطلاح] میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند. در زبان ترکی به آن " دؤرت آغیزلی " گفته می شود .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چار چشم : [عامیانه، کنایه ] کسی که عینک می زند. کنایه از آدم عینکی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چارچار زدن: بی حیایی کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چار چار کردن : [عامیانه، کنایه ] داد و فریاد راه انداختن. بی حیایی کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چار انگشتی : [عامیانه، کنایه] آدم بی دست و پا، چلفتی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چار: [عامیانه، اصطلاح] کوتاه شده ی عدد چهار، مترادف چشم ( مانند چشم و چار ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاخان گفتن : [عامیانه، اصطلاح] دروغ و گرافه گفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاخان پاخان : [عامیانه، ( اِ مرکب ، از اتباع ) ] دروغ.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چاپچی : [عامیانه، اصطلاح] دروغ گو، لاف زن .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

جز جگر زدن : [عامیانه، کنایه ] نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن، دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جز جگر : [عامیانه، اصطلاح] سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

جزیی فروش : [عامیانه، اصطلاح] کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جز جگر زده : [عامیانه، اصطلاح] نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت، گرفتار به بلا.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جزوه دان : [عامیانه، اصطلاح] آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جزوه کش: [عامیانه، اصطلاح] کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جَستن چشم : [عامیانه، اصطلاح] پریدن پلک چشم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جست زدن : [عامیانه، اصطلاح] پریدن، خیز برداشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جسته جسته: [عامیانه، اصطلاح] یواش یواش، کم کم، به تدریج.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

جعبه دنده : [عامیانه، اصطلاح] دستگاهی در اتوموبیل شامل چندین چرخ دنده برای تغییر سرعت و جهت حرکت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جعبه تقسیم : [عامیانه، اصطلاح] فابی سرپوش دار که محل تقسیم انشعاب های الکتریکی است و دست رسی به سیم های فاز و نول در آن جا ضروری است.

پیشنهاد
٠

جعفر خان از فرنگ برگشته : [عامیانه، ضرب المثل ] فرد کم مایه ای که فضل فروشی کند و چند واژه ی بیگانه را نیز چاشنی کلام خود نماید.

پیشنهاد
٠

جعبه ی هزار پیشه: [عامیانه، اصطلاح] جعبه ای که در آن بشقاب و استکان و قوری و کارد و چنگال و قنددان و فنجان و غیره هر یک جای مخصوص دارد و در سفر همراه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جَغُل مغل: [عامیانه، اصطلاح] شکمبه، سیرابی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

جغور بغور : [عامیانه، اصطلاح] جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

جفت جنین: [عامیانه، اصطلاح] جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جفت بودن: [عامیانه، اصطلاح] در جای خود قرار داشتن.

پیشنهاد
٠

جفتک چارکش زدن : [عامیانه، کنایه ] کنایه از جفتک زدن.

پیشنهاد
٠

جفت کردن صدا با ساز: [عامیانه، اصطلاح] هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک .

پیشنهاد
٠

جفت کردن کفش های کسی : [عامیانه، اصطلاح] بیرون کردن کسی از جایی.

پیشنهاد
٠

جفت و جلا کردن : [عامیانه، اصطلاح] مرتب کردن، حقه جور کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جفنگ گفتن: [عامیانه، کنایه ] یاوه گفتن، هرزه درایی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جگر خون کردن: [عامیانه، کنایه ] رنج بسیار دادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

جگر پاره: [عامیانه، کنایه ] فرزند، جگر گوشه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جک و جانور : [عامیانه، اصطلاح] جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها.

پیشنهاد
٠

جگر را سرمه کردن: [عامیانه، کنایه ] دل کسی را سوزاندن، بسیار غم دادن.

پیشنهاد
٠

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن : [عامیانه، کنایه ] کسی را از جایی بیرون کردن.

پیشنهاد
٠

جل و پلاس خود را پهن کردن: [عامیانه، کنایه ] در جایی اقامت کردن.

پیشنهاد
٠

جلودار کسی بودن: [عامیانه، کنایه ] از پس کسی بر آمدن، مانع کسی شدن.

پیشنهاد
٠

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن : [عامیانه، کنایه ] جلو فضولی های کسی را گرفتن.

پیشنهاد
٠

جمال کسی را عشق است : [عامیانه، کنایه ] کسی را دوست داشتن، دیدار کسی را به فال نیک گرفتن.