پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٨٦٥)

بازدید
٢٧,٠٥٨
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تَخم: [عامیانه، اصطلاح] مهمل تَخم ( مانند اخم و تخم ) .

پیشنهاد
٠

تخم پس انداختن: [عامیانه، کنایه ] بچه ساختن، بچه به دنیا آوردن.

پیشنهاد
١

تخم چیزی را برانداختن : [عامیانه، کنایه ] ریشه کن ساختن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تخم چهارشنبه : [عامیانه، اصطلاح] حرم زاده ، ناسزایی برای بچه های شریر.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تخم چشم : [عامیانه، اصطلاح] مردمک چشم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تخم حرام: [عامیانه، اصطلاح] حرام زاده، شرور، شیطان.

پیشنهاد
١

تخم چیزی ورافتادن : [عامیانه، اصطلاح] ریشه کن شدن.

پیشنهاد
٢

تخم دو زرده کردن : [عامیانه، کنایه ] کاری بزرگ انجام دادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تخم دو زرده: [عامیانه، کنایه ] چیز بسیار عزیز و گرامی.

پیشنهاد
١

تخمش را ملخ خورده: [عامیانه، کنایه ] نایاب است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تخم شر : [عامیانه، اصطلاح] مردم آزار، شرور.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥١

تخم سگ: [عامیانه، اصطلاح] نوعی دشنام است مانند پدر سگ.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تخم مرغ عسلی : [عامیانه، اصطلاح] تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تخم لق شکستن: [عامیانه، کنایه ] فرصت دادن، رو دادن، کسی را به طمع انداختن.

پیشنهاد
١

تخم طلا گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] کنایه از چیز گران بها آوردن، کار بسیار مهمی انجام دادن.

پیشنهاد
١

تخم مرغ کسی زرده نداشتن : [عامیانه، کنایه ] حقه باز بودن.

پیشنهاد
١

تخمه بو دادن برای کسی: [عامیانه، کنایه ] چاپلوسی کردن برای کسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تر تری : [عامیانه، اصطلاح] کسی که اسهال گرفته است.

پیشنهاد
١

ترتیب کسی را دادن : [عامیانه، کنایه ] کسی را تنبیه کردن، به حساب کسی رسیدن.

پیشنهاد
٨

ترتیب اثر دادن: [عامیانه، کنایه ] به حساب آوردن، اهمیت دادن.

پیشنهاد
١

ترس بر داشتن کسی را : [عامیانه، کنایه ] از وارد شدن به کاری بیم داشتن.

پیشنهاد
١

تخته کم داشتن : [عامیانه، کنایه ] ناقص عقل بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تخته پِهِن : [عامیانه، اصطلاح] پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند.

پیشنهاد
١

تخته پوست انداختن: [عامیانه، کنایه ] زمانی دراز نزد کسی ماندن، کنگر خوردن و لنگر انداختن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تخت و تبار : [عامیانه، کنایه ] خوب و رو به راه.

پیشنهاد
١

تخت قاپو کردن : [عامیانه، کنایه ] چادر نشینان را در جایی ساکن کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تخت پایی: [عامیانه، اصطلاح] صاف بودن کف پا.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تخت خوابیدن : [عامیانه، اصطلاح] راحت و آسوده خوابیدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تخت سینه: [عامیانه، اصطلاح] وسط سینه.

پیشنهاد
١

تخت بر ابر کشیدن :کنایه از ارجمندی و والایی بسیار یکی کودکی فرخ آمد پدید کنون ، تخت بر ابر باید کشید نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تحفه ی نطنز : [عامیانه، کنایه ] چیز نفیس و با ارزش، ( در تحقیر: آدم خنک و بی ارزش ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

تحویل گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] به کسی احترام گذاشتن، از کسی پذیرایی کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تحت اللفظی : [عامیانه، اصطلاح] کلمه به کلمه ( در ترجمه ) . کلمه کلمه ترجمه کردن .

پیشنهاد
١

تحت الشعاع بودن: [عامیانه، اصطلاح] زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تت و پت کردن : [عامیانه، اصطلاح] شکسته سخن گفتن، لکنت پیدا کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تته پته : [عامیانه، اصطلاح] لکنت زبان.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تپه ماهور: [عامیانه، اصطلاح] زمین ناهموار.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تپه گذاشتن: [عامیانه، اصطلاح] بول کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تپل مپل : [عامیانه، اصطلاح] چاق و چله.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تب کردن خر : [عامیانه، اصطلاح] پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم.

پیشنهاد
٠

تبدیل به احسن کردن : [عامیانه، کنایه ] چیزی را با چیز بهتری عوض کردن.

پیشنهاد
١

تا کش به کشمش می خوره : [عامیانه، کنایه ] هنوز چیزی نشده، سر کوچک ترین بهانه.

پیشنهاد
١

تا گلو زیر بار قرض بودن: [عامیانه، کنایه ] قرض بسیار داشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تاکسی سرویس : [عامیانه، اصطلاح] نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تاکسی تلفنی : [عامیانه، اصطلاح] نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود.

پیشنهاد
٢

تافته ی جدا بافته : [عامیانه، کنایه ] بر تر و به تر از دیگران.

پیشنهاد
١

تا فیها خالدون تا پایان، همه و همه.

پیشنهاد
٢

تازه کردن گلو : [عامیانه، کنایه ] چیزی نوشیدن و سرحال آمدن.

پیشنهاد
١

تازه کردن گلو : [عامیانه، کنایه ] چیزی نوشیدن و سرحال آمدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تازه عروس : [عامیانه، اصطلاح] دختری که تازه ازدواج کرده است.