پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٨٦٥)
تَخم: [عامیانه، اصطلاح] مهمل تَخم ( مانند اخم و تخم ) .
تخم پس انداختن: [عامیانه، کنایه ] بچه ساختن، بچه به دنیا آوردن.
تخم چیزی را برانداختن : [عامیانه، کنایه ] ریشه کن ساختن.
تخم چهارشنبه : [عامیانه، اصطلاح] حرم زاده ، ناسزایی برای بچه های شریر.
تخم چشم : [عامیانه، اصطلاح] مردمک چشم.
تخم حرام: [عامیانه، اصطلاح] حرام زاده، شرور، شیطان.
تخم چیزی ورافتادن : [عامیانه، اصطلاح] ریشه کن شدن.
تخم دو زرده کردن : [عامیانه، کنایه ] کاری بزرگ انجام دادن.
تخم دو زرده: [عامیانه، کنایه ] چیز بسیار عزیز و گرامی.
تخمش را ملخ خورده: [عامیانه، کنایه ] نایاب است.
تخم شر : [عامیانه، اصطلاح] مردم آزار، شرور.
تخم سگ: [عامیانه، اصطلاح] نوعی دشنام است مانند پدر سگ.
تخم مرغ عسلی : [عامیانه، اصطلاح] تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است.
تخم لق شکستن: [عامیانه، کنایه ] فرصت دادن، رو دادن، کسی را به طمع انداختن.
تخم طلا گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] کنایه از چیز گران بها آوردن، کار بسیار مهمی انجام دادن.
تخم مرغ کسی زرده نداشتن : [عامیانه، کنایه ] حقه باز بودن.
تخمه بو دادن برای کسی: [عامیانه، کنایه ] چاپلوسی کردن برای کسی.
تر تری : [عامیانه، اصطلاح] کسی که اسهال گرفته است.
ترتیب کسی را دادن : [عامیانه، کنایه ] کسی را تنبیه کردن، به حساب کسی رسیدن.
ترتیب اثر دادن: [عامیانه، کنایه ] به حساب آوردن، اهمیت دادن.
ترس بر داشتن کسی را : [عامیانه، کنایه ] از وارد شدن به کاری بیم داشتن.
تخته کم داشتن : [عامیانه، کنایه ] ناقص عقل بودن.
تخته پِهِن : [عامیانه، اصطلاح] پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند.
تخته پوست انداختن: [عامیانه، کنایه ] زمانی دراز نزد کسی ماندن، کنگر خوردن و لنگر انداختن.
تخت و تبار : [عامیانه، کنایه ] خوب و رو به راه.
تخت قاپو کردن : [عامیانه، کنایه ] چادر نشینان را در جایی ساکن کردن.
تخت پایی: [عامیانه، اصطلاح] صاف بودن کف پا.
تخت خوابیدن : [عامیانه، اصطلاح] راحت و آسوده خوابیدن.
تخت سینه: [عامیانه، اصطلاح] وسط سینه.
تخت بر ابر کشیدن :کنایه از ارجمندی و والایی بسیار یکی کودکی فرخ آمد پدید کنون ، تخت بر ابر باید کشید نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ...
تحفه ی نطنز : [عامیانه، کنایه ] چیز نفیس و با ارزش، ( در تحقیر: آدم خنک و بی ارزش ) .
تحویل گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] به کسی احترام گذاشتن، از کسی پذیرایی کردن.
تحت اللفظی : [عامیانه، اصطلاح] کلمه به کلمه ( در ترجمه ) . کلمه کلمه ترجمه کردن .
تحت الشعاع بودن: [عامیانه، اصطلاح] زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن.
تت و پت کردن : [عامیانه، اصطلاح] شکسته سخن گفتن، لکنت پیدا کردن.
تته پته : [عامیانه، اصطلاح] لکنت زبان.
تپه ماهور: [عامیانه، اصطلاح] زمین ناهموار.
تپه گذاشتن: [عامیانه، اصطلاح] بول کردن.
تپل مپل : [عامیانه، اصطلاح] چاق و چله.
تب کردن خر : [عامیانه، اصطلاح] پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم.
تبدیل به احسن کردن : [عامیانه، کنایه ] چیزی را با چیز بهتری عوض کردن.
تا کش به کشمش می خوره : [عامیانه، کنایه ] هنوز چیزی نشده، سر کوچک ترین بهانه.
تا گلو زیر بار قرض بودن: [عامیانه، کنایه ] قرض بسیار داشتن.
تاکسی سرویس : [عامیانه، اصطلاح] نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند.
تاکسی تلفنی : [عامیانه، اصطلاح] نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود.
تافته ی جدا بافته : [عامیانه، کنایه ] بر تر و به تر از دیگران.
تا فیها خالدون تا پایان، همه و همه.
تازه کردن گلو : [عامیانه، کنایه ] چیزی نوشیدن و سرحال آمدن.
تازه کردن گلو : [عامیانه، کنایه ] چیزی نوشیدن و سرحال آمدن.
تازه عروس : [عامیانه، اصطلاح] دختری که تازه ازدواج کرده است.