پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٨٦٥)

بازدید
٢٧,٠٦٩
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تو ریختن دل: [عامیانه، اصطلاح] سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار.

پیشنهاد
١

تو روی کسی چیزی گفتن : [عامیانه، کنایه ] رو در روی کسی چیزی گفتن.

پیشنهاد
١

تو زرد از آب درآمدن: [عامیانه، کنایه ] بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تو زدن: [عامیانه، اصطلاح] حرف خود را پس گرفتن، از تصمیمی منصرف شدن.

پیشنهاد
١

تو سر چیزی زدن : [عامیانه، کنایه ] از ارزش واقعی چیزی کاستن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

تو سری خور: [عامیانه، اصطلاح] آدم زور شنو، خوار و زبون.

پیشنهاد
١

تو سی خودت، من سی خودم : [عامیانه، ضرب النمثل ] از تو به خیر و از ما به سلامت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تو سری زدن : [عامیانه، اصطلاح] تحمیل عقیده با دشنام و اهانت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تو سری خورده : [عامیانه، اصطلاح] آدم خوار و حقیر . عبارت "تو سری خور" به طور عامیانه به فردی اطلاق می شود که تحت ظلم، فشار یا سوءاستفاده از سوی دیگر ...

پیشنهاد
٢

تو عالم هپروت بودن: [عامیانه، کنایه ] نگا. تو آسمان ها سیر کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

از کت افتادن ؛ سخت تنها و مانده شدن از بسیاری کار و سنگینی آن. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٢

تو کَت کسی نرفتن: [عامیانه، کنایه ] زیر بار نرفتن، نپذیرفتن.

پیشنهاد
١

تو کله ی کسی کردن: [عامیانه، کنایه ] چیزی را به سختی به کسی آموختن.

پیشنهاد
١

توی کوک کسی یا چیزی رفتن: [عامیانه، کنایه ] کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن، نگا. توی نخ چیزی رفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تو گود : [عامیانه، اصطلاح] ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تو گذاشتن: [عامیانه، اصطلاح] چیزی را مسکوت گذاشتن، از درون دوختن.

پیشنهاد
١

توی گوش کسی گذاشتن : [عامیانه، اصطلاح] به کسی سیلی زدن.

پیشنهاد
١

توی گود نبودن : [عامیانه، اصطلاح] در متن موضوع نبودن، اطلاع دقیق نداشتن، در حاشیه بودن.

پیشنهاد
١

توگوشی حرف زدن : [عامیانه، اصطلاح] نجوا کردن، تنگ گوش کسی حرف زدن.

پیشنهاد
٠

تو لاک خود رفتن : [عامیانه، اصطلاح] با کسی کاری نداشتن، توی عالم خود بودن.

پیشنهاد
١

تو مشت کسی بودن : [عامیانه، کنایه ] کاملا در اختیار کسی بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تو نگو من بگو : [عامیانه، اصطلاح] مشاجره، بحث.

پیشنهاد
٢

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن: [عامیانه، کنایه ] کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن.

پیشنهاد
١

تو هچل انداختن : [عامیانه، اصطلاح] به دردسر انداختن، دچار مشکل کردن.

پیشنهاد
١

تو هچل افتادن: [عامیانه، کنایه ] به دردسر افتادن، دچار مشکل شدن.

پیشنهاد
٠

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن : [عامیانه، کنایه ] در نهایت فقر و تنگدستی بودن.

پیشنهاد
١

توی آش کسی آب سرد ریختن: [عامیانه، کنایه ] عیش کسی را کور کردن، بساط کسی را به هم زدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تو هم رفتن : [عامیانه، اصطلاح] اوقات تلخ شدن، ناراحت شدن.

پیشنهاد
١

توی پیاز خوابانیدن: [عامیانه، کنایه ] برای فرصت لازم نگاه داشتن.

پیشنهاد
١

توی باغ نبودن: [عامیانه، کنایه ] کاملاً از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن.

پیشنهاد
١

توی دل کسی خالی شدن: [عامیانه، کنایه ] ترسیدن، ناامید شدن.

پیشنهاد
١

توی دل قند آب کردن: [عامیانه، کنایه ] لذت بسیار بردن، شادی زیاد حس کردن.

پیشنهاد
١

توی دل کسی را خالی کردن : [عامیانه، کنایه ] کسی را ترساندن، ناامید کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

توی مخ کردن: [عامیانه، کنایه ] به خاطر سپردن، از بر کردن.

پیشنهاد
١

توی روغن بودن نان کسی: [عامیانه، کنایه ] رونق داشتن کار و بار کسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ته استکانی ( عینک ) : [عامیانه، اصطلاح] عینک ذره بینی بسیار قوی.

پیشنهاد
١

توی هم لولیدن: [عامیانه، کنایه ] با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن.

پیشنهاد
١

توی هم رفتن سگرمه: [عامیانه، کنایه ] گره بر ابرو زدن بر اثر خشم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ته آواز : [عامیانه، اصطلاح] صدای نسبتاً خوب.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ته بساط : [عامیانه، اصطلاح] باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ته جرعه : [عامیانه، اصطلاح] باقی مانده از نوشیدنی.

پیشنهاد
١

ته و توی چیزی را در آوردن : [عامیانه، کنایه ] درباره ی چیزی تحقیق کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ته چک : [عامیانه، اصطلاح] بن چک، بنجاق، بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند.

پیشنهاد
٢

ته چیزی را بالا آوردن: [عامیانه، کنایه ] تا آخر خوردن، تمام کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ته خوار: [عامیانه، اصطلاح] بچه باز.

پیشنهاد
٣

ته دل کسی قرص بودن: [عامیانه، کنایه ] خاطرجمع بودن، نگرانی نداشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ته دار : [عامیانه، اصطلاح] پایه دار ( مانند جام و جز آن ) .

پیشنهاد
١

ته دل کسی مالش رفتن : [عامیانه، کنایه ] احساس ضعف یا ترس کردن، حالتی شبیه به گرسنگی داشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ته صدا : [عامیانه، اصطلاح] صدای خوش ولی کم مایه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ته کیسه دار: [عامیانه، کنایه ] کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد.