شقه

/Saqqe/

مترادف شقه: پاره، تکه، نصف، نیم، نیمه

معنی انگلیسی:
chunk, cut, hack, quarter, side, side(of mutton, etc)

لغت نامه دهخدا

( شقة ) شقة. [ش ِ ق ْ / ش ُق ْ ق َ ] ( ع اِمص ) شقه. بُعد و دوری. || ( اِ ) ناحیه. || جهتی که مسافر قصد آنرا دارد. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || مسافت بعید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || راهی که طی آن راهرو را به رنج آورد. ( از اقرب الموارد ). || سفر دور و دراز. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( ترجمان القرآن ). دوری به میان دو جای. ( مهذب الاسماء ). سفر بعید. گویند: شقةُ شاقةُ. ( از اقرب الموارد ). || سختی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || جامه پیش شکافته. خلاف جبه. ج ، شَقَق ، شِقَق ، شِقاق. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

شقة. [ ش ُق ْ ق َ ] ( ع اِ ) شقة شاقة؛ سختی بسیار سخت.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
نیوشنده ای نیز کآن می شنید
هم از شقه ٔکار شد ناپدید.
نظامی.
|| شقةالباب ؛ نیمه در. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || نیمه چیزی. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

شقة. [ ش ِق ْ ق َ ] ( ع اِ ) پاره ای از چوب و تخته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || پاره ای از عصا و جامه و جز آن که به درازا شکافته شده باشد. ( منتهی الارب ) ( از فرهنگ اوبهی ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). پاره جامه. ( دهار ). پاره جامه دراز. ( مهذب الاسماء ). || پاره ای از هر چیز شکافته شده. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
شقه. [ ش ِق ْ ق َ / ق ِ ] ( از ع ، اِ ) پاره و قطعه از کاغذ و پارچه و جز آن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کاغذ. ( غیاث ) :
طغراکش این مثال مشهور
بر شقه چنان نبشت منشور.
نظامی.
- شقه کاغذ ؛ قطعه کاغذ. صفحه کاغذ :
چو بر شقه کاغذ آمد عبیر
شد اندام کاغذ چو مشکین حریر.
نظامی.
|| قطعه ای از جامه مستطیل. ( ناظم الاطباء ). پارچه جامه. ( دهار ). پارچه جامه. جامه پیش شکافته. ( غیاث ) :
وز تو بیکی نکوترین دستان
درخواهم شقه ای زمستانی.
سوزنی.
شمس گردون به کفه میزان
آمد و آمدنْش با سرماست بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نیمه چیزی، نیمه هرچیزکه به درازاشکافته شده، نیمه شکافته شده، شقق جمع
( اسم ) ۱ - پاره ای از چیزی ( پارچه کاغذ و غیره ) نیمه چیزی . ۲ - پارچه ای که بر سر علم و رایت بندند جمع : شقق شقاق .
معرب از شاخه و شاخ پاره پارچه یک شقه گوشت یعنی یک نیم گوسفند یا گاو کشته و مانند آنها که پوست کنده و از درازا به دو نیم کرده باشند .

فرهنگ معین

(شَ قَّ یا قُِ ) [ ع . شقة ] (اِ. ) پاره ای از چیزی .

فرهنگ عمید

نیمۀ چیزی، نیمۀ هرچیز که به درازا شکافته شده باشد، نیمۀ شکافته شده.
* شقه کردن: (مصدر متعدی ) کسی یا چیزی را از درازی دو نیمه کردن.
۱. بعد، دوری.
۲. سفر دور.
۳. مسافت دورودراز.
۴. ناحیه و جهتی که مسافر قصد آن را دارد.
۵. راهی که پیمودن آن بر مسافر دشوار باشد.
۶. (اسم مصدر ) مشقت، سختی و دشواری.

گویش مازنی

/shaghghe/ نیمی از لاشه ی حیوان دو نیم شده - پیشانی ۳گردوی بزرگ در گردوبازی

واژه نامه بختیاریکا

شَق؛ نیشکَو
( شَقه ) نیشکَو

مترادف ها

part (اسم)
پا، نقطه، جزء، قطعه، پاره، بخش، عضو، برخه، شقه، نصیب، جزء مرکب چیزی، جزء مساوی، اسباب یدکی اتومبیل، نقش بازگیر

portion (اسم)
سهم، جزء، قسمت، اری، تکه، قطعه، پاره، بخش، برخه، شقه، بهره، نصیب

half (اسم)
طرف، شریک، نیم، نصف، نیمه، نیمی، نصفه، شقه

فارسی به عربی

اقطع

پیشنهاد کاربران

علاوه بر معانی دیگر، در متون ادبی به معنی پارچه پرچم و پارچه عَلَم هم آمده است. در مختارنامه سبزواری ( عهدصفوی ) آمده؛" علم ها چو صبح سعادت دمید/ شد از شقه ای روی گردون سفید". و به طور مطلق به معنی یک تکه و یک پارچه از هر چیزی است.
کلمه ( شقه ) به معنای مسافت است ، و از این نظر آن را شقه گفته اند که پیمودن آن مستلزم مشقت است .
در عامیانه به معنی ادعای زور کردن و قلدری
اپارتمان

بپرس