پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٩٠٩)
ولی عهد: مخفف ولیّعهد، متصرف و حاکم وقت، وارث پادشاهی، اسم مرکب ساخته شده از ترکیب اضافی بفک اضافی
فرانستاند: نپذیرد و راضی نباشد، فعل پیشوندی.
اَقْدار: جمع قدر به معنی فرمان و تقدیر. ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۲ )
عزوجل: دو جمله است که در سیاق فارسی به تأویل صفت می رود به معنای توانا و بزرگ، صفت جدا از موصوف ( ایزد ) ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ...
برطاعت: فرمانبردار و مطیع و فرمانبردار صفت ترکیب یافته از پیشوند ( بر ) و اسم ( طاعت ) . " کارها یک رویه شد و مستقیم و دلها بر طاعت است" ( گزیده تا ...
یکرویه شد: فیصله یافت و دارای یک روی و یک جهت گشت و سامان یافت. ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۲ )
ولی النعم: دهنده ی نعمت ها،
اندام: واژه ی اندام هم به معنای" همه ی تن" و هم به معنای "عضوی از اعضای تن" است. وقت باشد من از اشعار او ( مسعودسعد ) همی خوانم موی بر اندام من بر پ ...
افکندن: انداختن: این دو فعل هم ریشه نیستند، اما در جمله ارزشی یکسان دارند و در همه موارد می توان آنها را به جای یکدیگر به کار برد ( تنها تفاوت میان آ ...
انداختن: افکندن: این دو فعل هم ریشه نیستند، اما در جمله ارزشی یکسان دارند و در همه موارد می توان آنها را به جای یکدیگر به کار برد ( تنها تفاوت میان ...
انجام: پایان انجام کار: پایان کار واژه ی فارسی انجام به معنای پایان است. در یکی دو قرن اخیر ترکیبات فعلی متعددی با این واژه ساخته اند مانند: "به انجا ...
انجام: پایان انجام کار: پایان کار واژه ی فارسی انجام به معنای پایان است. در یکی دو قرن اخیر ترکیبات فعلی متعددی با این واژه ساخته اند مانند: "به انجا ...
اِنتها: پایان انتهی: تمام شد، پایان یافت. این دو کلمه را که معنا یشان به هم نزدیک است نباید با هم اشتباه کرد. انتها ( در عربی به صورت انتهاء نوشته م ...
اِنتها: پایان انتهی: تمام شد، پایان یافت. این دو کلمه را که معنا یشان به هم نزدیک است نباید با هم اشتباه کرد. انتها ( در عربی به صورت انتهاء نوشته م ...
انتظار رفتن: این فعل مرکب با" امید رفتن" یا" امیدبودن" تقریباً مرادف است و بنابراین متمم آن ( یا جمله پیروی که به دنبال آن می آید باید از زمره امور ...
اِنْتِصاب: گماشتن، نصب کردن. اِنْتِساب: نسبت داشتن، مرتبت بودن. این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. انتساب با حرف سین به معنای" نسبت داشتن " و" ...
اِنْتِساب: نسبت داشتن، مرتبت بودن. اِنْتِصاب: گماشتن، نصب کردن. این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. انتساب با حرف سین به معنای" نسبت داشتن " و" ...
اَنتر/عَنتر: به معنای" بوزینه". اکثر فرهنگ ها و از جمله فرهنگ معین این لفظ را به صورت عنتر ضبط کرده و آن را عربی دانسته اند. اما در فرهنگ های عربی، ...
اَنتر/عَنتر: به معنای" بوزینه". اکثر فرهنگ ها و از جمله فرهنگ معین این لفظ را به صورت عنتر ضبط کرده و آن را عربی دانسته اند. اما در فرهنگ های عربی، ...
اورشلیم : چون در زبان عبری حرف " س" را " ش" تلفظ می کنند بنابراین شلیم همان واژه ی " سلیم " عربی و فارسی است. اورشلیم در عبری ( و آرامی ) از دو کلمه ...
خانه به زبان عبری : הבית ( habait ) خانه به زبان عربی : البیت ( albait )
آسمان به عبری :השמים ( hashamaim ) آسمان به عربی : السماء ( alsama )
خورشید به عبری :השמש ( ha shemesh ) خورشید به عربی :الشمس ( al shams )
به عبری شنبه می شود :יום שבת ( yom shabat ) به عربی می شود :یوم السبت ( yawm alsabt )
کیمیا: دکتر کزازی در مورد واژه ی " کیمیا" می نویسد : ( ( کیمیا از واژه ی یونانی kēmiبه معنی "زمین سیاه "ستانده شده است که در این زبان نامی بوده است س ...
الکتریک: کلمه لاتین الکتریک electricus به معنی تولید از کهربا به وسیله ی اصطکاک است.
الکتریسیته: الکتریسیته از کلمه یونانیelecktor به معنی خورشید درخشان گرفته شده است.
bacanak: ( ترکی ) باجاناق، باجناق، خواهر شوهر زن
baca: ( ترکی ) : دودکش، سوراخ، فارسی آن روزنه، سوراخی که قدیم در سقف خانه تعبیه می شد جهت روشنایی، امروزه جای آن روشنایی جای آن را گرفته، باجه ی بانک ...
نان پشت شیشه مالیدن: سخت ممسک بودن.
ناقه و جملی در امر نداشتن: صاحب و سودی در کار نبودن. ( امثال و حکم. ، دهخدا. )
نا شسته روی: بی سر و پا، ناچیز، بی ارز ( امثال و حکم. ، دهخدا، ص ۱۷۸۳. )
ناخن به دندان گرفتن متحیر شدن مثل انگشت به دهان گرفتن. ( امثال و حکم. ، دهخدا، ص ۱۷۸۱. )
واژه ی انگلیسی error و فرانسویErreur به معنی : ، گمراهی، انحراف، کژراهی، گناه، خطاکاری با واژه ترکی ائیری یا ائگری به معنی کج و منحرف، خمیده سنجیدنی ...
واژه ی انگلیسی curd به معنی کشک، شیر بسته شده، ماست، با واژه ی ترکی " قؤرود" به معنی کشک سنجدنی است.
اَنْبان /اَنْبانه: به معنای" کیسه ی بزرگی از پوست گوسفند". این دو واژه همگون اند و در جمله ارزش یکسان دارند و در معنای حقیقی و مجازی می توانند جانشی ...
اَنْبان /اَنْبانه: به معنای" کیسه ی بزرگی از پوست گوسفند". این دو واژه همگون اند و در جمله ارزش یکسان دارند و در معنای حقیقی و مجازی می توانند جانشی ...
امیدوار بـودن: هرگاه پس از امیدوار بودن، یا ترکیب های دیگری که در آنها واژه امید آمده باشد مانند امید داشتن، امید بودن، در این امید بودن و جز اینها ...
اُمید/اُمّید: به تخفیف یا به تشدید میم. هر دو تلفظ درست است و هر دو در متون معتبر فارسی به کار رفته است. ( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱ ...
اَمْیال: این کلمه در عربی جمع میل بر وزن" تیر" و به معنای" واحد مسافت" است و نه جمع میل بر وزن "خیل" و به معنای "خواهش و آرزو". اما در فارسی از چند ...
اُمّی: به ضمّ اول و تشدید دوم در وزن" سنّی" و به معنای" ناتوان از خواندن و نوشتن "به همین صورت نوشته می شود پیغمبر اسلام صلی الله امّی بوده است" بعضی ...
اِمْلا: در عربی به "عمل کسی که به صدای بلند سخنی ادا می کند تا دیگری آن را بنویسد" املا می گویند. این کلمه در متون قدیم فارسی نیز به همین معنی به کا ...
اَمْکِنه/اَماکِن: در عربی امکنه جمع مکان است و اماکن جمع امکنه یعنی جمع جمع است. در فارسی این دو کلمه را به صورت مترادف و به معنای مکانها به کار می ...
اَمْکِنه/اَماکِن: در عربی امکنه جمع مکان است و اماکن جمع امکنه یعنی جمع جمع است. در فارسی این دو کلمه را به صورت مترادف و به معنای مکانها به کار می ...
اِمْریکا/آمریکا: نام این قاره را فارسی زبانان تا چند دهه ی پیش به کسر اول تلفظ می کردند و به همین صورت می نوشتند. اما در سال های اخیر تلفظ و املای آ ...
اِمْریکا/آمریکا: نام این قاره را فارسی زبانان تا چند دهه ی پیش به کسر اول تلفظ می کردند و به همین صورت می نوشتند اما در سال های اخیر تلفظ و املای آم ...
امروز /امروزه: واژه امروز علاوه بر معنای "روزی که در آن هستیم" به معنای ( در ) این زمان ( در ) این روزگار نیز هست. اما واژه امروزه ظاهراً در متون ...
امروز /امروزه: واژه امروز علاوه بر معنای "روزی که در آن هستیم" به معنای ( در ) این زمان ( در ) این روزگار نیز هست. اما واژه امروزه ظاهراً در متون ...
امپراتور/امپراطور: از کلمات دخیل در فارسی است که از زبانهای فرنگی، ظاهراً از طریق ترکی عثمانی، گرفته شده است. بهتر است با حرف " ت" و به صورت امپراتو ...
امپراتور/امپراطور: از کلمات دخیل در فارسی است که از زبانهای فرنگی، ظاهراً از طریق ترکی عثمانی، گرفته شده است. بهتر است با حرف " ت" و به صورت امپراتو ...