پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٩٠٩)
بابِل: پایتخت آشوریان در قدیم بابُل: از شهرهای مازندران این دو شهر را نباید با هم اشتباه کرد. بابِل به کسر به" ب"پایتخت آشوریان قدیم در بین النهرین ب ...
اینجانب/این جانبه: اینجانب ترکیبی از این فارسی و جانب عربیاست و فقط مصطلح فارسی زبانان است بنابراین ترکیب اینجانبه غلط است و زن و مرد هر دو می توانن ...
اینجانب/این جانبه: اینجانب ترکیبی از این فارسی و جانب عربیاست و فقط مصطلح فارسی زبانان است بنابراین ترکیب اینجانبه غلط است و زن و مرد هر دو می توانن ...
ایمن ( imen ) : بر وزن بینیش به معنای "در امان، مصون"، "آسوده خاطر" ایمن: ( avman ) : بروزن عینک نام صحرایی صعب العبور. این دو کلمه در این املا یکسان ...
اهل و عیال: به معنای" زن و فرزند، اهل خانه "گاهی در نوشته ها این اصطلاح را بر اساس تلفظ عامیانه ی آن، به صورت عهد عیال می آورند که صحیح نیست. بهتر ا ...
خدمت مال: پیشکش نقدی یا خدمتانه "هر حکم کنیم بخدمت مال ضمانی اجابت کند و هیچ کژی ننماید" . ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۲۶. )
واژه ی usual و usally انگلیسی به معنی همیشگی با واژه " ازل "و" ازلی" به معنی آنچه از اول بوده و هست سنجیدنی است. این واژه در زبان اسپانیایی usual با ...
واژه ی usual و usally انگلیسی به معنی همیشگی با واژه " ازل "و" ازلی" به معنی آنچه از اول بوده و هست سنجیدنی است. این واژه در زبان اسپانیایی usual با ...
در زبان انگلیسی tray می شود. موحد، پیرو توحید، یکتاپرست، ، توحید گرای، طرفدار وحدت وجود. . . آرین پور دو جلدی
اسنپ ( snap ) در زبان انگلیسی معانی مختلف دارد آنچه به این مورد صدق می کند عبارتند: ۱ - تند باد۲ - سریع و ناگهانی۳ - چابک۴ - عجله۵ - فوری قبول کردن۵ ...
خبایا: جمع خبیئه به معنی پنهان کرده و پنهانی. " داداین تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم. " ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ...
شَمه: یک بار بوییدن و بوی اندک و مجازا به معنی اندک " که احوال را آسان تر گرفته اند و شمه یی بیش یاد نکرده اند" ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ ...
اوصاف: این کلمه جمع وصف است و نه جمع صفت، اما چون معنای این دو به هم نزدیک است از قدیم اوصاف را به گونه ای به کار برده اند که می توان آن را جمع صفت ن ...
اوباش: کلمه اوباش به معنی" مردم فرومایه و بی سر و پا" در عربی جمع است ( مفرد آن وَبَش است که در فارسی مستعمل نیست ) این کلمه را در فارسی نیز به صورت ...
انگشتری/ انگشتر: در متون قدیم فارسی همیشه انگشتری به کار رفته است و نه انگشتر. از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد و ...
انگشتری/ انگشتر: در متون قدیم فارسی همیشه انگشتری به کار رفته است و نه انگشتر از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد ولی ...
اَنْگُشْت:هر یک از اعضای متحرک انتهای دست ها و پاها اَنْگِشْت: زغال این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. در عبارت زیر هر دو کلمه به کار رفته است" ش ...
اِنْکشاف: در سال های اخیر، در بعضی از نوشته های اقتصادی و سیاسی، کلمه انکشاف را به ازای developpment فرانسوی و development انگلیسی به معنای" رشد اقت ...
اَنعام/اِنعام: این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد، اَنعام به فتح اول جمع نعم به معنای چهارپایان است ولی اِ نعام به کسر اول به معنای" بخشش" است. ا ...
انسانیّت: اخیراً در بعضی از نوشته ها کلمه انسانیت را به معنای" آدمیان "یا" بشر" به کار می برند انسانیت در عربی یا فارسی مطلقا به این معنی نیست و از ا ...
انزجار: املای این کلمه به همین صورت صحیح است. گاهی آن را به صورت انضجار می نویسند و غلط است. اسم مفعول آن نیز منزجر است و نه منضجر. ( انضجار و منضجر ...
شناخته آید: بشناسند و بدانند، فعل مضارع مجهول به جای امر غایب یعنی جمله: همانا همگی این مطلب را بدانند و دریابند. "که ما را از وی عزیزتر کس نیست ت ...
سخت با نام: بسیار نامی و معروف، سخت قید است برای با نام ( صفت ) ولایت موصوف. " و ما ولایتی دور، سخت با نام بگشاده بودیم و قصد همدان و بغداد داشتیم" ...
در زبان ترکی به غربال مثل زبان انگلیسی غربیل گفته می شود.
اندیشمند /اندیشناک: بعضی از نویسندگان امروز اندیشمند را به جای متفکر و اندیشنده یا اندیشنده واندیشه گر به کار می برند اما در متون ادبی فارسی اندیشمن ...
اندیشمند /اندیشناک: بعضی از نویسندگان امروز اندیشمند را به جای متفکر و اندیشنده یا اندیشنده واندیشه گر به کار می برند اما در متون ادبی فارسی اندیشمن ...
برخواند: بر سر انجمن به آواز بلند خواند. " علی نامه ای به خط امیر مسعود که ایشان ندیده بودند به بوسعید دبیر داد تا بر خواند. ( گزیده تاریخ بیهقی، ...
خالی بنشستند: تنها و در خلوت فراهم آمدند. خالی تنها و منفرد، اسم فاعل است از خلوت و خلو، قید حالت یا حال. " همه بزرگان سپاه را از تازیک و ترک با خوی ...
تازیک: تاجیک، لفظ تاجیک در نزد ترکان معنی ایرانی ( در مقابل ترک ) یافت و در دوره استیلای سلسله های ترک بر اقوام ایرانی، ایرانیان خود را تاجیک ( در مق ...
فوج فوج: گروه گروه، قید مقدار و کمیت " فردا تدبیر گسیل کردن ایشان کرده شود فوج فوج. ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۱۳. )
بر گزارده آید: به انجام رسانده شود فعل مضارع مجهول. چند شغل مهم دارم که فریضه است تا آن را بر گذارده آید. ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم ...
شغل ملک: کارهای پادشاهی و کشور. "و بداند که همه شغل ملک بدو مفوض خواهد بود. " ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۱۳. )
ضَمان سلامت: کفالت و پذیرفتاری تندرستی و ایمنی. " در اثر ایشان با لشکر هندوستان و پیلان و زرادخانه و خزانه بیاید تا در ضمان سلامت به درگاه رسد. " ( ...
توقیع عالی: امضا و نوشته مختصر والای شاه. توقیع به معنی نام خود را در ذیل نامه و چک نوشتن و نگاشتن، طغرای سلطان برعهد وفرمان، مصدر باب تفعیل از مجرد ...
بیدرنگ، در حال
بوقی: بوق نواز. بوـق نای بزرگ که نوازند. "فوج فوج مطر بان شهر و بوقیان شادی آباد به جمله با سازها به خدمت آنجا آمدند. " ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب ...
حُراّت: جمع حره، یعنی زن آزاد در آن زمان زن های اشراف و بزرگان را به این لقب می نامیده اند گویا برای تمایز از کنیزان که در حرمسرا ها فراوان بوده اند. ...
اطراف ولایات: ولایت های دور دست، در عربی طرف الا عرض یعنی کرانه و ناحیه دورتر آن. ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۱٠ )
کاری: بزرگ و مهم، یای وحدت مفید تعظیم و تعریف. "و صدقات بسیار دادند که کاری قرار گرفت. ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۱٠ )
احمد ارسلان: احمد ابن ارسلان اضافه مفید انتصاب. وی از خدمتکاران بزرگ امیرمحمد بوده است. " سوم روز احمد ارسلان گفت" ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، ...
با نام: مهم و بزرگ و نامی صفت کار. "و کاری با نام رفت و نامه رفته بود تا به بست" ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۷ )
خطیب سلطانی: خطبه خوان سلطنتی " خطیب سلطانی و حاجب بزرگ و همه اعیان به مسجد آدینه حاضر آمدند" ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۷ )
رایت عالی: درفش بلند از این حال ها که برفت و آمدن رایت عالی" ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۷ )
خَیلتاشان: جمع خیلتاش به معنی فرّاش، سپاهی که همه از یک خیل باشند مرکب از خیل به معنی طایفه و تاش پسوند شرکت. " مبشران مسرع از خیلتاشان سوی غزنین ...
مبشران مسرع: مژه دهندگان شتابنده و تندرو. مبشّر اسم فاعل از تبشیر و مسرع اسم فاعل از اسراع " و مبشران مسرع از خیلتاشان سوی غزنین فرستادند" ( گزیده ...
باز رسد: برسد، باز پسوندفعل معادل" باء"تاکید. " و منتظر جواب این خدمت اندکه به زودی باز رسد" ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۷ )
حق تر: سزاوار تر " اکنون که خداوندی حق تر پیدا آمد و فرمان وی رسید". ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۹ )
موقوف کردن: بازداشت کردن
کوهتیز: به حدس مرحوم بهار مصحف کوهیژ در اصل کوهیژک به معنی کُهک، نام جائی در ۱۵ کیلومتری قندهار ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۵ )
به کنایه یعنی بخشیدن