پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٧٩٧)
آبکانه در ریخت آفکانه وآفکانه در ریخت آبکانه کار برد داشته است.
آبکانه در ریخت آفکانه وآفکانه در ریخت آبکانه کار برد داشته است.
آبتابه در ریخت آفتابه وآفتابه در ریخت آبتابه کار برد داشته است.
آبتابه در ریخت آفتابه وآفتابه در ریخت آبتابه کار برد داشته است.
جناب در ریخت جناغ وجناغ در ریخت جناب کار برد داشته است.
جناب در ریخت جناغ وجناغ در ریخت جناب کار برد داشته است.
سفیداب در ریختهای سفیداج و اسفیداج و سپیداج و اسپیداج هم کار برد داشته است. چون در دگرگونی های آوایی ب به ج و ب به پ قابل تغییر است. پس سپیداج بدان ...
بینی ترش کردن : کنایه از روی درهم کشیدن و نفرت نمودن و اظهار کراهت از چیزی کردن. ( ( گفت در من ترش مکن بینی که هم اکنون به چشم خود بینی ) ) ( حدیق ...
بی نیازی فروختن : در بیت زیر به معنی بی نیازی را ترک کردن و نیازمند شدن به درگاه حق است. ( ( این نه از وام تو ختن باشد بی نیازی فروختن باشد ) ) ( ...
بی نکاح زاده : حرامزاده، آنکه بی نکاح از مادر متولد شود. ( ( بدخور از بی نکاح زاده بتر ز آنکه از او بار به کشد استر ) ) ( حدیقه، ۶۸۷ ) ( فرهنگ ل ...
بی کاه و پنبه دانه گاو خریدن : مثل است. کار بی حساب کردن . ( ( بهر مشتی خر آب شرع مبر بی که و پنبه دانه گاو مخر ) ) ( حدیقه، ۲۸۰ ) ( فرهنگ لغات و ...
به یکسو افکندن : رها کردن، به کناری افکندن. ( ( ویحک از خالقت نیاید شرم که به یک سو فکنده ای آزرم ) ) ( حدیقه، ۳۹۹ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثن ...
بیخ به آب رسیدن : ظاهراً به معنی رونق و رواج یافتن و از منبع فیض برخوردار شدن است. ریشه در آب داشتن . ( ( باش تا بیخ تو به آب رسد ماه خیمه ات به آ ...
بیت اخوه : بیت الاخوه، در علم احکام نجوم، برج پس از بیت المال است. ( ( سومین بیت اخوه و اخوات ایمن از حادثات و از نکبات ) ) ( حدیقه، ۷۰۱ ) ( فر ...
بیت بیماری : بیت المرض - خانه نهم، قوس ( بیت المرض والعبید ) در نجوم پهلوی بیت المرض و شتگان آمده و وصف قوس است. ( ( ششمین بیت بیت بیماریست که از ...
به هیچ سبیل : به هیچ وجه، به هیچ نحو. ( ( نیست آنجا تغیّر و تبدیل نشود نیک بد به هیچ سبیل ) ) ( حدیقه، ۱۳۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سن ...
بهار فشان : شکوفه پاشان، گل افشان . ( ( ای به طلعت بهار فشان وی قوی طالع قوی فرمان ) ) ( حدیقه، ۶۰۰ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دک ...
بوی یافتن : نشان یافتن، راه یافتن . ( ( جهد کن تا چو مرگ بشتابد بوی جانت به کوی او یابد ) ) ( حدیقه، ۱۱۵ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنای ...
بوسه بر پای خود دادن : شیفته ظاهر خود بودن . ( ( همه در رای خود همی زادند بوسه بر پای خود همی دادند ) ) ( سیرلعباد، ۳۲۸ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات ...
به نرخ آب شدن : ظاهراً به معنی بی بها و بی قدر است . ( ( باز خشمش چو سیر خواب شود جان به نزدش به نرخ آب شود ) ) ( حدیقه، ۱۹۴ ) ( فرهنگ لغات و تع ...
به کف کردن : به دست آوردن، تصرف کردن . ( ( ازعنا طعمه ساز ارکان را پس به کف کن تو آب حیوان را ) ) ( حدیقه، ۱۵۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های ...
بط چینی : ظاهراً صراحی شراب است که به صورت بط ساخته و از چین می آورده اند . ( ( مرد دینی شراب تا چه کند بط چینی سراب تا چه کند ) ) ( حدیقه، ۳۶۵ ) ...
به شهی آواز دادن : اعلام پادشاهی کردن . ( ( هر که را هست دوستی دمساز به شهی در جهان دهد آواز ) ) ( حدیقه، ۴۵۴ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های ...
بسته گرفتن: ظاهراً به معنی مطیع گردانیدن و در اختیار گرفتن است. ( ( در فصاحت زبان چوبگشاید بسته گیرد زمانه را شاید ) ) ( حدیقه، ۷۲۸ ) ( فرهنگ لغ ...
بس بودن با چیزی یا کسی : با او بر مقاومت توانا بودن، بر آمدن با او، برابری توانستن با او . ( ( با خدای ایچ نیک و بد بس نیست با که گویم در جهان کس ...
بساط بسیط: زمین فراخ، پهنه ی زمین. ( ( عقل باشد به خلط و وهم محیط هر دوان لیک بر بساط بسیج ) ) ( حدیقه، ۶۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سن ...
بزمگاه نامردان : کنایه از این جهان است، با توجه به حدیث " دنیا زندان مومن و بهشت کافر است. ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع ص ...
بر کسی یا چیزی چیر بودن: مسلط بودن. ( ( از تو چیریم و بر تو چیر نه ایم به تو سیر یم و از تو سیر نه ایم ) ) ( حدیقه، ۱۵۱ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرا ...
برکسی بام خوردن : پیش دستی کردن، مبادرت کردن به انجام کاری پیش از آنکه حریف همان کار در حق وی کند. نظیر آنکه گویند حلوای او را بخوریم پیش از آنکه حلو ...
بر فراز یخ نوشتن: بر یخ نوشتن، نابود برشمردن، به هیچ شمردن، به حساب نیاوردن، کنایه از کار بی ثبات کردن . ( ( نفس کل چون گل عدو بسرشت نام او بر فرا ...
بر سر زدن : کنایه از ملامت و سرزنش است. ( ( در سر من مزن که بر پایم زانکه من عالمم چنین بایم ) ) ( حدیقه، ۲۹۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های ...
در ره سیل و رود خانه ساختن : کنایه از کار بیهوده و عبث انجام دادن. ( ( جان و اسباب در رهش در باز برره سیل و رود خانه مساز ) ) ( حدیقه، ۱۶۷ ) ( ف ...
بر دورای ایستادن : کنایه از دو دل بودن. ( ( گر کند عیب از دو بیرون نیست یا بود یا نه بر دورای مایست ) ) ( حدیقه، ۵۷۲ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثن ...
بر درعار و ذل قعود کردن : کنایه از ننگ و عار بر خود روا داشتن و پسندیدن باشد . ( ( جان بداد و یکی سجود نکرد بر در عار و ذل قعود نکرد ) ) ( حدیقه، ...
برخاستن دل : به هیجان آمدن آن. ( ( دلیل خازن ز بیم شه برخاست جام جستن گرفت از چپ و راست ) ) ( حدیقه، ۵۵۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنای ...
برج ماهی : برج حوت. برج دوازدهم از بروج دوازده گانه معادل اسفند ماه. ( ( شرف زهره برج ماهی دان بعد از این جملگی تباهی دان ) ) ( حدیقه، ۷۱۰ ) ( ف ...
بر انگشت پیچیدن : یاد داشتن، چه هر چیز که بر انگشت پیچیده می شود هر وقت در نظر می باشد گویا خویشتن را یاد میدهد. ( ( تا نپیچند خلق بر انگشت که یکی ...
و کلمه ( عمارت ) ( بر خلاف کلمه ( خراب ) که به معنای از اثر انداختن چیزی است ) ، به معنای آباد کردن چیزی است تا اثر مطلوب را دارا شود، مثلا می گویند: ...
راغب گفته : کلمه ( انشأ ) به معنای ایجاد و تربیت چیزی است و بیشتر در جانداران ( که تربیت بیشتری لازم دارند ) استعمال می شود، در قرآن کریم فرموده : ( ...
: این بیت اشارت است به قصه ای که گویند یکی از بزرگان موسیجه مرده ای دید دمی بر او دمید مرده زنده شد و پریدن گرفت مردم بدو معتقد شدند و بر وی هجوم آور ...
به درخت فرو کردن : دار زدن، از درخت آویزان کردن. ( ( کاربر مرد بد بگیرد سخت پس مرو را فرو کند به درخت ) ) ( حدیقه، ۵۴۷ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات ...
به خیز آمدن : برخاستن بر انگیخته شدن . ( ( همت شاه چون به خیز آمد از شبش روز رستخیز آمد ) ) ( حدیقه، ۵۲۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنای ...
به خود برآشفتن : درهم شدن و به خشم در آمدن. ( ( گفت ویحک سخن خطا گفتی همچو نادان به خود برآشفتی ) ) ( حدیقه، ۴۶۹ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ...
بخت جای: جایگاه بخت و اقبال . ( ( در جهانی که بخت جای من است این جهان جمله زیر پای من است ) ) ( حدیقه، ۳۴ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنا ...
رخت بر گرفتن : بخت یافتن، به دولت و اقبال رسیدن. ( ( تویی تو چو رخت بر گیرد رخت و تخت تو بخت برگیرد ) ) ( حدیقه، ۱۱۰ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مث ...
به خاک در نشستن : بر خاک نشستن، بیچاره شدن . ( ( شاکر از فعل شان شده ضحاک پیش هاروت در نشسته به خاک ) ) ( حدیقه، ۲۹۰ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مث ...
در زبان و فرهنگ ترکی گرداندن چیزی به دور سر چیز دیگر یعنی فدا کردن آن . به عنوان مثال اگر پولی را دور سر کسی بگردانند در اصل آن پول را فدای او کرده ا ...
انباشته شدن: در زبان ترکی به انباشته شدن "قالانماق" گفته می شود . حسین منزوی خطاب به دخترش غزل ، چنین گفته است : ( ( ائلمین غم لری بس دیر منه، سن ...
شنلیک:در زبان ترکی به جشن شادمانی "شنلیک" گفته می شود . حسین منزوی گفته: شنلیک غمه چؤنور، توی یاسا دؤنور هله ده آپاریر "سارا "نی "آراز " ترجمه:[ما ...
خان آیواز یا خان ایواز : از شخصیت های مثبت داستان حماسی کور اوغلو می باشد . حسین منزوی گفته: هله گون لر "کچل حمزه "لرین دیر ایتیب" دمیرچی اوغلو "یا ...