عمیت

لغت نامه دهخدا

عمیت. [ ع َ ] ( ع اِ ) ج ِ عَمیتة. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عَمیتة شود.

عمیت. [ ع ِم ْ می ] ( ع ص ) نگاهبان و پاسبان زیرک. ( منتهی الارب ). محافظ داناو زیرک. ( از اقرب الموارد ). || مست. ( منتهی الارب ). سکران. ( اقرب الموارد ). || نادان سست. ( منتهی الارب ). جاهل ضعیف. ( اقرب الموارد ). || آنکه او را رای نباشد و به جانبی راه نیابد. ( منتهی الارب ). ج ، عَمامیت. ( از اقرب الموارد ).

عمیة. [ ع َم ْ ی َ ] ( ع اِمص ) برگزیدگی. اسم است از اعتماء. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). برگزیدگی و انتخاب و اختیار. ( ناظم الاطباء ).

عمیة. [ ع َ ی َ ] ( ع ص ) مؤنث عَم ( عمی ): امراءة عمیةالقلب ؛ ای جاهلة. ( از منتهی الارب ). زن کور و نابینا و جاهل. ( ناظم الاطباء ).

عمیة. [ ع َ می ی َ ] ( ع ص ) مؤنث عَمی. زن کور. ( از ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) گمراهی و ستیهیدگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). گمراهی و لجاجت. ( از اقرب الموارد ): فیهم عمیتهم ؛ أی جهلم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عُمیَّة. رجوع به عمیة شود.

عمیة. [ ع ُ می ی َ ] ( ع اِمص ) گمراهی و ستیهیدگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به عَمیّة شود.

عمیة. [ ع ِم ْ می ی َ / ع ُم ْ می ی َ ] ( ع اِمص ) بزرگ منشی یا گمراهی مثل جنگ تعصب و اهواء. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کبر و بزرگ منشی. و گمراهی مانند جنگ تعصب. ( ناظم الاطباء ). تکبر یا گمراهی. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

عِمّیت ؛ مست و نادان سست
و کلمه ( عمیت ) ماضی مجهول از باب تفعیل ، یعنی تعمیه است ، و تعمیه به معنای پنهان کردن است . ( ترجمه المیزان )

بپرس