پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
رقص شتری: [عامیانه، کنایه ] رقصی که از روی قاعده نباشد، حرکات نابهنجار.
رقصیدن به ساز کسی : [عامیانه، کنایه ] تابع سلیقه و خواست کسی بودن، از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن.
رقصاندن بز : [عامیانه، کنایه ] هر دم بهانه گرفتن.
رقص شتری: [عامیانه، کنایه ] رقصی که از روی قاعده نباشد، حرکات نابهنجار.
رفیق گرمابه و گلستان : [عامیانه، ضرب المثل ] دوست یکدل و صمیمی و وفادار، یار غار.
رقاصی کردن : [عامیانه، اصطلاح] کارهای ناشایست و سبک کردن.
رفیق گرمابه و گلستان : [عامیانه، ضرب المثل ] دوست یکدل و صمیمی و وفادار، یار غار.
رفع و رجوع کردن: [عامیانه، اصطلاح] حل کردن، فیصله دادن.
دایره رفت و روب ؛ دایره تنظیف و تسطیح. ( لغات فرهنگستان ) . در سازمان شهرداری نام دایره ای که به کار روفتن و صاف کردن کوچه ها و خیابانها پردازد. دایر ...
رفتن و کشک خود را ساییدن : [عامیانه، ضرب المثل ] پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن.
رفتن ِ سر کسی: [عامیانه، اصطلاح] از پرحرفی کسی خسته شدن، از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن.
رفتن گوش: [عامیانه، اصطلاح] ناراحت شدن گوش از سر و صدا.
رفتن و کشک خود را ساییدن : [عامیانه، ضرب المثل ] پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن.
رفتن توی نخ چیزی یا کسی: [عامیانه، کنایه ] چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن.
رفتن با سر: [عامیانه، کنایه ] نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری.
رفتن تو هم: [عامیانه، اصطلاح] به فکر فرو رفتن، غمگین شدن، پریشان خاطر شدن.
رفتن به کسی : [عامیانه، اصطلاح] شبیه بودن به کسی ( در ظاهر یا رفتار ) .
رفتن توی بحر چیزی یا کسی : [عامیانه، کنایه ] در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن .
رفتن بالای منبر برای کسی : [عامیانه، ضرب المثل ] پشت سر کسی بد و بیراه گفتن، غیبت کردن.
رفتن آن جا که عرب نی انداخت: [عامیانه، ضرب المثل ] به جای دور و بی بازگشت رفتن، به وضع ناجوری گرفتار شدن.
رفتن از رو : [عامیانه، اصطلاح] خجالت کشیدن، شرم کردن، از میدان به در رفتن، مجاب شدن.
رفتن از کیسه: [عامیانه، اصطلاح] ضرر کردن، از سرمایه خرج کردن.
رعیت داری کردن: [عامیانه، اصطلاح] حراست کردن از زیردستان، مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان.
رفتگار : [عامیانه، اصطلاح] رفتنی، مردنی.
رضایت نامه: [عامیانه، اصطلاح] نوشته ی حاکی از رضایت.
رَطب و یا بس گفتن: [عامیانه، کنایه ] سخنان درست و نادرست گفتن، آسمان و ریسمان به هم بافتن
رضایت دادن: [عامیانه، اصطلاح] در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه، قبول کردن.
رضا شدن: [عامیانه، اصطلاح] راضی شدن.
رضا قورتکی: [عامیانه، کنایه ] بی حساب و کتاب، بی اساس.
رشته ها را پنبه کردن: [عامیانه، کنایه ] کارهای انجام شده را به باد دادن.
رضا ترکی: [عامیانه، اصطلاح] پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
رشته ها را پنبه کردن: [عامیانه، کنایه ] کارهای انجام شده را به باد دادن.
رشته ی کلام به دست گرفتن : [عامیانه، کنایه ] آغاز به سخن کردن، سخن را دنبال کردن.
رشته ی کلام به دست گرفتن : [عامیانه، کنایه ] آغاز به سخن کردن، سخن را دنبال کردن.
رشته فرنگی : [عامیانه، اصطلاح] ماکارونی.
رشته ی سر در گم : [عامیانه، اصطلاح] وضع بغرنج، کار دشوار.
رشته برشته : [عامیانه، اصطلاح] حرف های بیهوده و بی معنی.
رشته ی سر در گم : [عامیانه، اصطلاح] وضع بغرنج، کار دشوار.
پا به عرصه ظهور نهادن ؛ متولد شدن. پدید آمدن. ( فرهنگ فارسی معین ) .
به عرصه ظهور رسیدن ؛ متولد شدن. پدید آمدن. ( فرهنگ فارسی معین ) .
رسیدن به عرصه: [عامیانه، کنایه ] بزرگ شدن، به سن پختگی رسیدن.
رسیدن به عرصه: [عامیانه، کنایه ] بزرگ شدن، به سن پختگی رسیدن.
رسوایی بالا آوردن: [عامیانه، کنایه ] کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن.
رُس کسی را بالا آوردن ( کشیدن ) : [عامیانه، کنایه ] کسی را اذیت و آزار کردن، لاغر و ضعیف کردن.
رسوایی بالا آوردن: [عامیانه، کنایه ] کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن.
رستم در حمام : [عامیانه، ضرب المثل ] درشت اندام و پهلوان نما ( ولی بی زور و جرات ) .
رستم صولت: [عامیانه، اصطلاح] نگا. رستم در حمام.
رژیم داشتن: [عامیانه، اصطلاح] برابر دستور پزشک غذا خوردن، برخی غذاها را نخوردن.
رد کسی را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن.
قطعی است. حتمی است. ( فرهنگ فارسی معین ) . دعای او ردخور ندارد؛ ردناشدنی است. ( یادداشت مؤلف ) .