پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٧١٤
پیشنهاد
٠

رو دست کسی بلند شدن : [عامیانه، کنایه ] از کسی پیشی گرفتن، با کسی رقابت کردن.

پیشنهاد
٠

رو دست کسی گذاشتن خرج: [عامیانه، کنایه ] کسی را در خرج انداختن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

رو دست خوردن: [عامیانه، کنایه ] فریب خوردن، خام شدن. گول خوردن، به دام افتادن.

پیشنهاد
١

رو دست بالا آمدن: [عامیانه، کنایه ] رقابت کردن، پیشی گرفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رودرواسی: [عامیانه، اصطلاح] نگا. رودربایستی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

رودربایستی داشتن: [عامیانه، اصطلاح] ملاحظه کردن، پروا داشتن.

پیشنهاد
٢

رودربایستی داشتن: [عامیانه، اصطلاح] ملاحظه کردن، پروا داشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

روخوانی کردن : [عامیانه، اصطلاح] از روی کتاب و نوشته خواندن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

روخوانی: [عامیانه، اصطلاح] از روی کتاب و نوشته خواندن.

پیشنهاد
٠

روی حرف کسی حرف نزدن : [عامیانه، کنایه ] با حرف کسی مخالفت نکردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

روی چوب کردن کسی : [عامیانه، کنایه ] کسی را برای کاری تحریک کردن.

پیشنهاد
٠

روی تاب گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان.

پیشنهاد
٠

روی چوب کردن کسی : [عامیانه، کنایه ] کسی را برای کاری تحریک کردن.

پیشنهاد
٠

رو به قبله بودن : [عامیانه، کنایه ] در حال مرگ بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

روبند کردن : [عامیانه، کنایه ] کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن. در زبان ترکی" اؤزه سالماخ "

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رو به رو کردن : [عامیانه، کنایه ] در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

روبند شدن : [عامیانه، کنایه ] با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رو به رو شدن: [عامیانه، کنایه ] برخورد کردن، ملاقات کردن، مواجهه شدن.

پیشنهاد
١

رو به راه کردن : [عامیانه، کنایه ] آماده و مهیا کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رو به راه شدن: [عامیانه، کنایه ] آماده و مهیا شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رو انداختن : [عامیانه، کنایه ] تقاضا و خواهش کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

روان بودن: [عامیانه، اصطلاح] از حفظ بودن، از بر بودن.

پیشنهاد
٠

رو آب انداختن: [عامیانه، کنایه ] فاش کردن، آشکار کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

روی آب نشستن : [عامیانه، اصطلاح] سوار قایق یا کشتی شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ و رو رفته : [عامیانه، اصطلاح] کهنه، فرسوده، کارکرده.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ و رو: [عامیانه، اصطلاح] آب و رنگ، جلا و درخشندگی.

پیشنهاد
٠

رنگ نداشتن حنای کسی : [عامیانه، کنایه ] اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ کردن کسی: [عامیانه، کنایه ] گول زدن، فریب دادن کسی.

پیشنهاد
٠

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن: [عامیانه، کنایه ] نگا. رنگ به رنگ شدن.

پیشنهاد
٠

رنگ دادن و رنگ گرفتن : [عامیانه، کنایه ] نگا. رنگ به رنگ شدن.

پیشنهاد
٢

رنگ به رنگ شدن: [عامیانه، اصطلاح] از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ آمیزی آمیختن رنگ های گوناگون به هم.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ انداختن: [عامیانه، اصطلاح] رنگ دلخواه را پیدا کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنجیده شدن: [عامیانه، اصطلاح] آزرده خاطر شدن، آزرده دل شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنجیده کردن: [عامیانه، اصطلاح] آزرده ساختن، رنجانیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رگ و ریشه : [عامیانه، اصطلاح] خویشاوندان و بستگان.

پیشنهاد
٠

رگ کردن پستان: [عامیانه، اصطلاح] سفت شدن پستان و جمع شدن شیر در آن.

پیشنهاد
١

رگ خواب کسی را به دست آوردن: [عامیانه، کنایه ] نقطه ضعف کسی را پیدا کردن، کسی را تابع خود کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رگ خود را زدن: [عامیانه، اصطلاح] به حق خود قانع بودن، ادعای زیاد نداشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

رگ خواب : [عامیانه، اصطلاح] نقطه ی ضعف، راه تسلط بر کسی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رگ ترکی: [عامیانه، اصطلاح] تعصب نژادی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رگ به رگ شدن: [عامیانه، اصطلاح] ضرب خوردن و پیچیدن مفصل.

پیشنهاد
٠

رگ بسمل کسی خاریدن: [عامیانه، کنایه ] در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

رُک زده: [عامیانه، اصطلاح] زل زده، خیره شده.

پیشنهاد
٠

رک رک نگاه کردن : [عامیانه، کنایه ] چپ چپ نگاه کردن، بر بر نگاه کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رَکَبی گفتن: [عامیانه، اصطلاح] به کسی متلک و حرف درشت گفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رک حرف زدن: [عامیانه، اصطلاح] بدون پروا و ملاحظه حرف زدن، صریح و روشن سخن گفتن.

پیشنهاد
٠

رقصیدن کلاه کسی در هوا : [عامیانه، کنایه ] بسیار شادی کردن، کلاه خود را به آسمان انداختن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رکاب دادن: [عامیانه، اصطلاح] راهی جایی شدن.

پیشنهاد
٠

رقصیدن توی تاریکی: [عامیانه، اصطلاح] بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن.