پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
کلمه ( تلقأ ) - به کسره ( تا ) - مانند کلمه ( لقأ ) مصدر است ، و هر دو به معنای دیدار کردن است ، نظیر ( تبیان ) و ( بیان ) ، البته به عنوان ظرف نیز ا ...
دو کلمه ( نهار ) و ( یوم ) مترادف اند، اما - بطوری که گفته شده - بین آن دو فرقی هست و آن این است که کلمه ( نهار ) علاوه بر معنای روز دلالت بر گسترش ن ...
در مجمع البیان فرموده : اختلاف بین دو چیز به این معنا است که هر یک به طرفی مخالف طرف دیگری برود، مثلا یکی در جهت نور حرکت کند و دیگری در جهت ظلمت و ظ ...
کلمه ( ضیأ ) بطوری که گفته شده - مصدر است برای ( ضأ، یضوء، ضوء و ضیأ ) همانطور که کلمه ( عیاذ ) مصدر است برای ( عاذ، یعوذ، عوذا و عواذا ) . و ای بسا ...
محکم به معنای چیزی است که طوری درست شده که فساد و شکاف در آن پیدا نمی شود،
ذلیل مرده: [عامیانه، اصطلاح] نگا. ذلیل شده.
ذوق کردن : [عامیانه، اصطلاح] خوش حال شدن، شاد شدن.
ذلیل شده: [عامیانه، اصطلاح] خوار و زبون، دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند.
ذلیل شدن: [عامیانه، اصطلاح] خوار و زبون شدن، بیچاره شدن.
ذِله کردن: [عامیانه، اصطلاح] نگا. ذله آوردن.
ذِله آمدن: [عامیانه، اصطلاح] به ستوه آمدن، خسته و عاجز شدن.
ذِله آوردن: [عامیانه، اصطلاح] به ستوه آوردن، خسته و عاجز کردن.
ذُق زدن: [عامیانه، اصطلاح] بهانه گرفتن و گریه کردن، نق زدن. در زبان ترکی از مصدر" ذِقّلاماق " معادل فارسی آن نق زدن می باشد .
ذکر گفتن: [عامیانه، اصطلاح] پی در پی دعا خواندن.
ذکر مصیبت: [عامیانه، اصطلاح] بیان درد، یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین.
ذُق ذُق کردن : [عامیانه، اصطلاح] تیر کشیدن زخم، سوزش داشتن اندام دارای درد. در زبان ترکی "ذوقّلاماق " احساس درد همراه با ضربان در زخم . طوری که با ه ...
ذاق و زوق: [عامیانه، اصطلاح] زن و بچه، سر و صدا و نق نق بچه.
ذباله دانی : [عامیانه، اصطلاح] هر مکان کثیف، بی نظم و بی ارزش.
ذُق ذُق زدن : [عامیانه، اصطلاح] سوزش داشتن زخم.
دیوانه ی کسی بودن: [عامیانه، کنایه ] عاشق بی قرار کسی بودن.
ذات کسی خراب بودن: [عامیانه، کنایه ] بد اصل و نسب بودن، اصالت نداشتن، بد جنس بودن.
ذات نداشتن: [عامیانه، اصطلاح] نگا. ذات کسی خراب بودن.
دیوان بلخ: [عامیانه، اصطلاح] جای بی انصافی و ستم رانی.
دیوار کوب : [عامیانه، اصطلاح] پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند .
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن : [عامیانه، ضرب المثل ] یک طرفه قضاوت کردن.
دیوار کوتاه : [عامیانه، اصطلاح] کنایه از زبونی و ناتوانی .
دیوار حاشا بلند است : [عامیانه، ضرب المثل ] به آسانی می توان موضوع را انکار کرد.
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] بسیار تهی دست و بی چاره شدن.
دیگ بار گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] گذاشتن دیگ غذا بر اجاق.
دیگ به سر: [عامیانه، اصطلاح] لو لو.
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن: [عامیانه، کنایه ] بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی.
دیزی دِهناری: [عامیانه، کنایه ] آدم بی ظرفیت و کم طاقت.
دیروزه ( دیروزی ) : [عامیانه، اصطلاح] قدیمی، غیر متجدد.
دیر دم: [عامیانه، اصطلاح] آن چه که دیر دم می کشد.
دیر به دیر : [عامیانه، اصطلاح] هر از گاهی، هر از چندی، دیر دیر.
دیر جوش: [عامیانه، اصطلاح] آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند.
دیدن کردن: [عامیانه، اصطلاح] عیادت کردن، زیارت کردن، ملاقات کردن.
دید و بازدید : [عامیانه، اصطلاح] ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر.
دیالله : [عامیانه، اصطلاح] زود باش دیگه ! .
دیدن چیزی از چشم کسی: [عامیانه، کنایه ] از او دانستن، به حساب او گذاشتن.
دیدن دم کسی: [عامیانه، کنایه ] نگا. دم کسی را دیدن.
د ِهه ! : [عامیانه، اصطلاح] کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
دهنه ی کسی را کشیدن: [عامیانه، کنایه ] جلو حرف زدن کسی را گرفتن.
دهنی شدن: [عامیانه، اصطلاح] آب دهان خوردن به غذا یا چیزی.
دهنی کردن: [عامیانه، اصطلاح] آب دهان زدن به غذا یا چیزی.
دهنه سرخود: [عامیانه، اصطلاح] بی بند و بار.
دهن کسی را سرویس کردن: [عامیانه، کنایه ] کسی را خونین و مالین کردن، به حساب کسی رسیدن.
دهن کسی گرم بودن: [عامیانه، کنایه ] خوش سخن و مجلس آرا بودن.
دهن کسی لق بودن: [عامیانه، اصطلاح] رازدار نبودن.
دهن کسی آب افتادن: [عامیانه، کنایه ] به طمع افتادن، میل شدید پیدا کردن.