پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٢٧١)
فلسفه زبان متعارف
استدلال مابعد الطبیعی
استعاره های تحویل ناپذیر.
رابطه ی ظرف و مظروف
رابطه علت و معلول
معرفت پیشین
آب زیست شناسی
afferent motor aphasia: زبان پریشی حرکتی ( آوران )
پدیدار ساختن، به واقعیت درآوردن.
acoustico mnestic aphasia: زبان پریشی آکوستیکو - نستیک
:abbreviated speech گفتار اختصاری، گفتار کوتاه شده
عملیات عینی، عملکردهای عینی.
constructive apraxia کنش پریشی ساختمانی
gnostic region: منطقه شناختی ( در مغز )
مستقیم ( بی واسطه )
ذهنی گرایی[ زبان شناسی]
غلام کشمیری ؛ غلامی که از کشمیر باشد. غلام هندو.
غلام کشیک خانه ؛پاسبان که محافظت میکند. ( از آنندراج ) .
غلام هندو ؛ غلامی که از هند باشد. غلام سیاه : چون غلام هندویی کو کین کشد از ستیزه خواجه خود را میکشد. مولوی ( مثنوی ) .
غلام سرایی ، یا غلام خانگی ؛ غلامی که به اندرون و حرمخانه پادشاه یا امیر میتوانست برود، ظاهراً همان غلام خواجه سراست که مقابل غلام ساده است. بر در ب ...
غلام فلک بودن ؛ محکوم فلک بودن. ( از آنندراج ) . صاحب آنندراج گوید: غلام فلکم ؛ یعنی محکوم فلکم ، چون کاری خلاف توقع پیش آید این عبارت را گویند. در ف ...
غلام خواجه سرا ؛ یا غلام سرایی ، یا غلام خانگی ، غلامان خواجه سرا، گروهی از غلامان زیبارو بودند که خصی شده بودند و پشت سر شاه می ایستادند. در کتاب سا ...
غلام ساده ؛ غلامی که خصی نشده باشد. مقابل غلام خواجه سرا. در کتاب �سازمان اداری حکومت صفوی � آمده است : غلامان معمولی یا ساده از جوانانی بودند که داو ...
غلام ترک ؛ غلامی که از نژاد ترکان باشد. رجوع به تاریخچه غلام و بنده ذیل عنوان غلامان ترک در مطالب بعدی شود : چون شاه هند پیش و پسش ده غلام ترک از فر ...
غلام خاصه ، غلامان خاصه ؛ گروهی از غلامان بودند که در پشت سر پادشاهان می ایستادند. در تذکرةالملوک آمده : و غلامان خاصه در پشت سر پادشاهان ایستاده می ...
پسرگیر ؛ پسرخوانده را گویند.
پسرمرده ؛ آنکه پسر وی درگذشته است.
پسرزن ( با سکون راء ) ناپسری ؛ پسندر. ربیب. مادرش را بگیر تا پسرش به دو معنی پسرزنت باشد.
پسرشوهر ( با سکون راء پسر ) ؛ ناپسری. پسندر.
پسر خواهر ؛ خواهرزاده.
پسرزاده ؛ پسر پسر. دختر پسر. اَمرد؛ پسر ریش نیاورده.
پسرخواندگی ؛ متقدمین و اشخاص زمان حال را عادت این بوده و هست که بچگان غیر را برای خود برمیگزیدند و بجای اولاد خود شمرده حقوق وراثت و غیره را آن طرز ک ...
پسرِ پسر ؛ نوه. سبط.
پسرچه ؛ پسر کوچک.
پسر برادر ؛ برادرزاده. فرزند برادر.
پسران عنبر ؛ بلعنبر یعنی بنوالعنبر و آن قبیله ای است از بنی تمیم. ( منتهی الارب ) .
پسران خدای ؛ بعضی برآنند که قصد از این لفظ یا ملائکه یا ارواح طاهره می باشند لکن بعضی دیگر گویند که قصد از این لفظ اشخاص مقدس و محترمی هستند که پسران ...
پسران ؛ ابناء. ذکره. ( منتهی الارب ) . بنین. بنون. اغلمه.
شکل هندسی ؛ خطوط، سطوح و احجام مربوط به علم هندسه.
شکل مغنی ؛ شکل مثلثی است. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و ماده مغنی شود.
شکل مأمونی ؛ آن است که دو زاویه ای که بر قاعده مثلث متساوی الساقین است ، برابر باشند و نیز دو زاویه ای که در زیر قاعده تشکیل میشوند ( در صورتی که دو ...
شکل متوازی ؛ دو خط برابر و مقابل هم. ( ناظم الاطباء ) .
شکل عروس ( عروسی ) ؛ ( اصطلاح هندسه ) به مثلثی اطلاق میشود که قائم الزاویه باشد و مربع وتر زاویه قائمه آن برابر باشد با مربع دو ضلع دیگر آن و این نام ...
شکل مأمون ؛ شکل خاص در هندسه. ( آنندراج ) : وگر دیدی مرا عاجز نگشتی دو اقلیدس به پنجم شکل مأمون. ناصرخسرو. رجوع به ترکیب شکل مأمونی شود.
شکل تربیع ؛ مربع و چهارگوشه. ( ناظم الاطباء ) .
شکل حماری ؛ ( اصطلاح هندسه ) به مثلثی اطلاق میشود که مجموع دو ضلع آن از ضلع سوم درازتر باشد، و وجه تسمیه آن به سبب ظهور آن است. ( از کشاف اصطلاحات ال ...
شکل دواری ؛ دایره. مدور. ( از ناظم الاطباء ) .
شکل در شکل ؛ گونه گون. نوع به نوع. باانواع. . . با نقش ها و نقشه های مختلف : شکل در شکل نماید به من اوراق فلک شکلها را همه برهان به خراسان یابم. خاق ...
شکل بسیط ؛ شکل ساده : سه خط چون کرد بر مرکز محیطی به جسم آماده شد شکل بسیطی. نظامی.