در وقت

/darvaqte/

لغت نامه دهخدا

دروقت. [ دَرْ وَ ] ( ق مرکب ) فوراً. علی الفور. بلافاصله. درحال. فی الحال : هر سه مقدم از اسب بزیر آمدند و سجده کردند این مولی زاده را دروقت صد هزار دینار بدادند و امیدهای بزرگ کردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 642 ). دروقت مادر را در کنار گرفت. ( تاریخ بیهقی ص 187 ). نماز پیشین احمد دررسید... و دروقت حاجب بکتکین او را به قلعه فرستاد تا نماز شام بماند. ( تاریخ بیهقی ). اگر رام و خوش پشت نباشد [ ستور ] به تازیانه بیم می کند دروقت. ( تاریخ بیهقی ). متوکل آنچه ملاح را گفته بود بفرمود تا دروقت بدادند. ( قابوسنامه ).
چون خصم سر کیسه رشوت بگشاید
دروقت شما بند شریعت بگشائید.
ناصرخسرو.
در پیش فرعون درآمد اسب سرکشی نمود و دروقت همه لشکر در پی او رفتند الا هامان که بازگردید. ( قصص الانبیاء ص 108 ). پس روبه کافران نهادند دروقت ظفریافتند. ( قصص الانبیاء ص 130 ).
گوش او خواهد که چشم او شود درحال کور
چشم خواهد تا که گوش او شود دروقت کر.
امیر معزی ( از آنندراج ).
هر بیت که چون تیر به اندام ز من رفت
دروقت زند بر دل بدخواه تو پیکان.
مسعودسعد.
دروقت خبر دادند که کوکبه مجد مجلس اسمی به سه فرسنگی از چهار حدود تبریزعیان بگردانید. ( منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 22 ). هم دروقت احرام اخلاص گرفت و در حریم کعبه عجم... به یمن مجاورت مستسعد گشت. ( منشآت خاقانی ص 71 ). دروقت معشوق را بازفرستاد و نزدیک شوی رفت. ( سندبادنامه ص 214 ). در وقت بهای جامه برسنجید و با گنده پیر عتابها کرد. ( سندبادنامه ص 244 ). دروقت مسرعی به جلاد فرستاد. ( سندبادنامه ص 226 ). پیرزن دروقت از پیش دختر بیرون آمد. ( سندبادنامه ص 196 ). جوان دروقت از بادیه حرمان روی به کعبه درمان نهاد. ( سندبادنامه ص 197 ). دروقت برپای خاست و از مستوره عذرها خواست. ( سندبادنامه ص 262 ).
پیش او دروقت و ساعت هر امیر
جان بدادی گر بدو گفتی که میر.
مولوی.
و رجوع به این ترکیب ذیل وقت شود.

دروقة. [ دَ رَ ق َ ] ( اِخ ) در 18 میلی قلعه ایوب است به اسپانیا. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). شهر یا قریه ای است در اندلس و نسبت بدان دَرَوْقی شود. ( از معجم البلدان ). شهری است کوچک و با تمدن ، آباد و مملو از باغها و درختان رز، و همه چیز در آن فراوان و ارزان است. از شهر دروقه تا سرقسطه 5 میل و از شهر قلعه ایوب تا قلعه دروقه 18میل فاصله است. ( از الحلل السندسیة ). این شهر بفاصله 35 کیلومتری قلعه ایوب قرار دارد و اسپانیولیها آن را «داروکه » خوانند و آن در عهد تسلط مسلمین ترقی بسیار کرد و سوری داشت بطول 3 کیلومتر که 114 برج بر آن قرار داشت. این شهر را قلعه ای بود که مسلمانان آن را بر قطعه سنگ عظیمی ساخته بودند. ( از حاشیه الحلل السندسیة ج 1 ص 105 ).

فرهنگ فارسی

فورا علی الفور بالافاصله در حال

پیشنهاد کاربران

بپرس