پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٧٢٦
پیشنهاد
٠

دستی پس، دستی پیش: [عامیانه، ضرب المثل ] سخت تهی دست، بی چیز .

پیشنهاد
٣

دستی از دور بر آتش داشتن : [عامیانه، کنایه ] از حقیقت امری بی خبر بودن، قضاوتی سطحی از چیزی داشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دسته دیزی: [عامیانه، اصطلاح] قوم و خویش دور.

پیشنهاد
٠

دسته راه انداختن : [عامیانه، کنایه ] دسته و جمعیت ترتیب دادن.

پیشنهاد
٠

دسته چاقو نشستن : [عامیانه، کنایه ] نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو، چمباتمه نشستن.

پیشنهاد
١

دسته اش را در کردن : [عامیانه، کنایه ] تصفیه حساب کردن، جبران کردن کاری.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در زبان یونانی به میوه Karpos گفته می شود .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دسته : [عامیانه، اصطلاح] جمعیت سینه زن.

پیشنهاد
٠

دست و رو نشسته: [عامیانه، اصطلاح] ناکس، ناچیز.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در زبان ترکی به بی آبرو گفته می شود" اؤزو سوسوز "

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دست و رو شسته: [عامیانه، اصطلاح] بی شرم، وقیح.

پیشنهاد
١

دست و دل کسی به کار نرفتن: [عامیانه، کنایه ] میل به کار نداشتن.

پیشنهاد
٢

دست و پنجه نرم کردن : [عامیانه، کنایه ] گلاویز شدن، جنگیدن. کنایه از زور آزمایی کردن است.

پیشنهاد
١

دست و پای خود را جمع کردن: [عامیانه، کنایه ] ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن.

پیشنهاد
٣

دست و پای خود را گم کردن: [عامیانه، کنایه ] دست پاچه شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست و پا نمدی: [عامیانه، اصطلاح] نگا. دست و پا پنبه ای.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست و پا گیر : [عامیانه، اصطلاح] مزاحم، مانع از کاری.

پیشنهاد
٢

دست و پا شکسته : [عامیانه، اصطلاح] ناقص، ناتمام.

پیشنهاد
٢

دست و پا چلفتی: [عامیانه، اصطلاح] بی عرضه، نالایق، بی دست و پا.

پیشنهاد
٠

دست و پا توی هم رفتن: [عامیانه، کنایه ] بی پول شدن، گرفتاری مالی پیدا کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دست و پا : [عامیانه، اصطلاح] توانایی، عُرضه.

پیشنهاد
٠

دست و پا پنبه ای : [عامیانه، اصطلاح] دست و پا چلفتی، بی عرضه، بی دست و پا.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست و بال : [عامیانه، اصطلاح] دور و بر، اطراف.

پیشنهاد
٠

دست ننه ات درد نکند: [عامیانه، اصطلاح] به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند.

پیشنهاد
٠

دست و بال کسی تنگ بودن: [عامیانه، کنایه ] تنگدست بودن، فقیر بودن.

پیشنهاد
٠

دست من و دامن تو : [عامیانه، اصطلاح] نگا. دستم به دامنت.

پیشنهاد
١

دستم به دامنت : [عامیانه، کنایه ] به یاری ات سخت نیاز دارم.

پیشنهاد
٠

دستمال به دست بودن: [عامیانه، کنایه ] چاپلوس بودن، متملق بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دستمال سفره: [عامیانه، اصطلاح] پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند.

پیشنهاد
٠

دستمال ابریشمی برداشتن: [عامیانه، کنایه ] چاپلوسی کردن، تملق کردن.

پیشنهاد
٠

دستمال به دست : [عامیانه، کنایه ] چاپلوس، متملق.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستگیره ی خطر: [عامیانه، اصطلاح] وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر.

پیشنهاد
٠

دستمال ابریشمی : [عامیانه، کنایه ] چاپلوسی، تملق.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست کم گرفتن : [عامیانه، کنایه ] کم بها دادن، اهمیت ندادن، حقیر شمردن .

پیشنهاد
٠

دست گرفتن کسی : [عامیانه، کنایه ] مسخره کردن، به ریشخند گرفتن.

پیشنهاد
٠

دست گرفتن برای کسی : [عامیانه، کنایه ] خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن.

پیشنهاد
٠

دست کشیدن از کار : [عامیانه، اصطلاح] کار را تعطیل کردن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را کوتاه کردن : [عامیانه، کنایه ] کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن.

پیشنهاد
٠

دست کسی رو شدن: [عامیانه، کنایه ] مچ کسی باز شدن، حیله ی کسی آشکار شدن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را خواندن: [عامیانه، کنایه ] از نقشه ی کسی با خبر شدن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را بند کردن : [عامیانه، کنایه ] به کاری گماشتن ( مشغول کردن ) .

پیشنهاد
١

دست کسی را از پشت بستن : [عامیانه، کنایه ] از کسی در کاری پیشی جستن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را پس زدن : [عامیانه، کنایه ] دور کردن، نپذیرفتن، رد کردن کسی.

پیشنهاد
٠

دست کسی به دهانش رسیدن: [عامیانه، کنایه ] از تهی دستی بیرون آمدن، محتاج نبودن.

پیشنهاد
٠

دست کسی در کار بودن : [عامیانه، کنایه ] شرکت داشتن در کاری.

پیشنهاد
٠

دست کسی افتادن: [عامیانه، اصطلاح] گیر کسی افتادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دست کسی آمدن: [عامیانه، اصطلاح] آگاهی پیدا کردن، فهمیدن، بو بردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستک دمبک : [عامیانه، اصطلاح] بهانه، دستاویز، پاپوش.

پیشنهاد
٠

دستک دمبک درآوردن : [عامیانه، کنایه ] پاپوش دوختن، اشکال تراشی کردن.