پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٦٦٧
پیشنهاد
١

خر خالی یرقه می رود: [ عامیانه ، ضرب المثل] آدم بی مسئولیت ادعای زیادی دارد.

پیشنهاد
١

خر را که به عروسی می برند برای خوشی نیست برای آبکشی است : [ عامیانه ، ضرب المثل] آدم زحمت کش را برای کار کردن دعوت می کنند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خر تو خر بودن : [عامیانه ، کنایه ] هرج و مرج و بی نظمی – شلوغی زیاد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خر تو خر بودن : [عامیانه ، کنایه ] هرج و مرج و بی نظمی – شلوغی زیاد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خر تو خر بودن : [عامیانه ، کنایه ] هرج و مرج و بی نظمی – شلوغی زیاد. معادل ترکی آن می شود : ائت یئ یَسِن ائتانئمیر : یعنی آن قدر اوضاع در هم و برهم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خر پول : [ عامیانه ، اصطلاح] پول دارو ثروتمند.

پیشنهاد
٠

خر بیار و باقالا بار کن : [ عامیانه ، ضرب المثل] کار خراب جبران نا پذیر

پیشنهاد
١

خدا نجار نیست اما درو تخته را خوب به هم می اندازد: [ عامیانه ، ضرب المثل] این دو نفر در رفتار بسیار به هم شبیه هستند. ( به ویژه زن و مرد )

پیشنهاد
٠

حنایش رنگ ندارد: [ عامیانه ، ضرب المثل] کاری از او ساخته نیست. حنایش رنگی ندارد:محبوب و منظور نیست و گفتار او پیش کسی اثر ندارد.

پیشنهاد
١

خاله زنک بازی در آوردن : [عامیانه ، کنایه ] حرکات غیر جدی زنانه داشتن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

حمام زنانه شدن : [عامیانه ، کنایه ] شلوغ و پر سروصدا شدن .

پیشنهاد
٠

حلزون خود را به جمع شاخدارها می کند: [ عامیانه ، ضرب المثل] چیزی کوچک وبی اهمیت خود را داخل بزرگان می کند.

پیشنهاد
١

حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی : [ عامیانه ، ضرب المثل] تا آزمایش نکنی متوجه نخواهی شد.

پیشنهاد
١

حرف راست را از دهن بچه باید شنید: [ عامیانه ، ضرب المثل] اشاره به پاک ومعصوم بودن بچه ها.

پیشنهاد
١

حساب به دینار، بخشش به خروار : [ عامیانه ، ضرب المثل] در حساب باید دقیق بود ودر بخشش سخاوتمند.

پیشنهاد
٠

حق کسی را کف دستش گذاشتن: [عامیانه ، کنایه ] سزای عمل کسی را دادن.

پیشنهاد
١

چه خاکی به سرم بریزم : [عامیانه ، کنایه ] چه چاره ای بیندیشم.

پیشنهاد
١

چیزی در چنته نداشتن : [عامیانه ، کنایه ] بی اطلاع بودن.

پیشنهاد
١

چانه اش گرم شد : [عامیانه ، کنایه ] زیاد حرف می زند.

پیشنهاد
٠

چوب لای چرخ گذاشتن: [عامیانه ، کنایه ] مانع پیشرفت دیگران شدن – مانع ایجاد کردن.

پیشنهاد
٠

چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن : [ عامیانه ، ضرب المثل] در آمد نداری قناعت کن.

پیشنهاد
١

چوب لای چرخ گذاشتن: [عامیانه ، کنایه ] مانع پیشرفت دیگران شدن ، مانع ایجاد کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

چوب دوسر نجس : [عامیانه ، کنایه ] کسی که مورد نفرت دو طرف دعوا ونزا باشد.

پیشنهاد
٥١

چاه کن همیشه ته چاه است : [ عامیانه ، ضرب المثل] کسی که برای دیگران تله ایجاد کند اول خودش می افتد. کسی که برای دیگران دام بسازد خودش در دام می افتد.

پیشنهاد
١

چوب تر به کسی فروختن: [عامیانه ، کنایه ] مشکلی برای دیگران ایجاد کردن – دشمنی داشتن با کسی.

پیشنهاد
١

چشمش شور است : [ عامیانه ، ضرب المثل] کسی که چشم گیرا داشته باشد وباعث آسیب دیگران شود. کسی که زیاد چشم چران باشد .

پیشنهاد
٢

چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : [ عامیانه ، ضرب المثل] به جای واجب باید پرداخت .

پیشنهاد
١

چپ چپ نگاه کردن : [عامیانه ، کنایه ] با تلخی وخشم به کسی نگریستن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

چا خان کردن : [ عامیانه ، اصطلاح] دروغگوئی کردن .

پیشنهاد
١

چاقو دسته ی خود را نمی برد : [ عامیانه ، ضرب المثل] خویشان وبستگان برای همدیگر ایجاد ناراحتی می کنند.

پیشنهاد
١

جور استاد به زمهر پدر : [ عامیانه ، ضرب المثل] سخت گیری معلم به نفع شاگرد است.

پیشنهاد
١

جواب ابلهان خاموشی است: [ عامیانه ، ضرب المثل] در برابر افراد نادان باید خاموش بود. ابله به منطق عاقل مجاب نمی شود.

پیشنهاد
٥

جوجه ها در آخر پاییز می شمرند: [ عامیانه ، ضرب المثل] نتیجه هر کار در پایان آن مشخص می شود. جوجه را در پاییز می شمرند :یعنی جوجه های بهاره تا به پا ...

پیشنهاد
١

جنسش شیشه خورده دارد: [ عامیانه ، ضرب المثل] نادرست است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چرت موز بودن: [عامیانه ، کنایه ] جوانی بی ادب و بی اهمیت - غیر قابل اعتناء.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

جلز ولز کردن: [عامیانه ، اصطلاح] بسیار التماس زاری کردن.

پیشنهاد
١

جان به عزرائیل ندادن: [عامیانه ، کنایه ] فوق العاده خسیس بودن.

پیشنهاد
١

جای سوزن انداختن نبود: [عامیانه ، کنایه ] خبلی پر جمیت و شلوغ بود.

پیشنهاد
١

ته جیبش تار عنکبوت بسته است: [ عامیانه ، ضرب المثل] بی پول وفقیر است.

پیشنهاد
١

جایی نمی رود که آبرویش رود: [ عامیانه ، ضرب المثل] عاقل است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

توی هول ولا ماندن: [عامیانه ، کنایه ] مضطرب بودن، ترید داشتن.

پیشنهاد
٢

توی هچل افتادن: [عامیانه ، کنایه ] گرفتار شدن، دچار زحمت شدن.

پیشنهاد
١

توی هول ولا ماندن: [عامیانه ، کنایه ] مضطرب بودن، ترید داشتن.

پیشنهاد
٤

تو نیکی میکن در دجله و انداز که ایزد در بیابانت دهد باز: [ عامیانه ، ضرب المثل] نتیجه کار خوب به خود انسان برمی گرد.

پیشنهاد
٠

تو به خیر و من به سلامت: [ عامیانه ، ضرب المثل] دیگر ما به یکدیگر کاری نداریم.

پیشنهاد
٠

توبه ی گرگ مر گ است: [ عامیانه ، ضرب المثل] کسی که دست از عادت خود بر نمی دارد.

پیشنهاد
١

تعارف شاه عبدلعظیمی کردن: [عامیانه ، کنایه ] تعارف ظاهری بودن رضایت باطنی کردن.

پیشنهاد
٠

تر وخشک را باهم سوختن: [عامیانه ، کنایه ] استثنا در کار نبودن

پیشنهاد
١

تخم مرغ دزد شتر مرغ دزد می شود: [ عامیانه ، ضرب المثل] کسی که دست به عمل کوچکی زد کم کم کارهای بد برزگتر انجام می دهد.

پیشنهاد
٦

تا نباشد ، چوب تر فرمان نبر گاو خر: [ عامیانه ، ضرب المثل] در هر چیزی باید سخت گیری کرد.