پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٦٦٧
پیشنهاد
٠

تا ناشد چیزکی مردم نگویند چیز ها: [ عامیانه ، ضرب المثل] تا مطلب کوتاهی در پیرامون چیزی گفته می نشود مردوم چیزی در باره آن نمی گویند.

پیشنهاد
١

تا سه نشود بازی نشود: [ عامیانه ، ضرب المثل] هر چیز با سه تا کامل می شود.

پیشنهاد
١

تا گوساله گاو شود دل صاحب آب شود: [ عامیانه ، ضرب المثل] زمان و مدت طولانی لازم است.

پیشنهاد
٢

تا تنور گرم است باید نان را چسباند: [ عامیانه ، ضرب المثل] همین که موقعیت داری استفاده کن. در اروپا و کشور های غربی می گویند " تا آفتاب هست علوفه را ...

پیشنهاد
١

تابگویی ( ( ف ) ) می گویم فرح زاد: [ عامیانه ، ضرب المثل] متوجه و هوشیار هستم.

پیشنهاد
١

تابستان پدر یتیمان است: [ عامیانه ، ضرب المثل] در فصل تابستان بینوایان احتیاج به خانه لباس ندارند.

پیشنهاد
١

تا پول داری رفیقتم عاشق بند کیفتم: [ عامیانه ، ضرب المثل] زمانی که سود نزد تو دارم با تو دوست هستم.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیله کردن: [ عامیانه ، اصطلاح] باسماجت و اصرار چیزی را از کسی خواستن.

پیشنهاد
٠

پشت سر کسی نماز خواندن: [عامیانه ، کنایه ] به کسی زیاد عقیده اعتماد داشتن.

پیشنهاد
١

پشت کسی را به خاک مالیدن: [عامیانه ، کنایه ] او را شکست دادن.

پیشنهاد
٢

پس از مرگ سهراب ونوشدار: [عامیانه ، کنایه ] کار از کار گذشتن.

پیشنهاد
١

پُز عالی وجیب خالی: [ عامیانه ، ضرب المثل] ظاهر آراسته وجیب بدون پول.

پیشنهاد
٠

پرت پلا گفتن: [ عامیانه ، اصطلاح] حرفهای ناربط وخارج از موضوع زدن.

پیشنهاد
١

پدر کشی داشتن باکسی: [عامیانه ، کنایه ] دشمنی سختی باکسی داشتن.

پیشنهاد
١

پدر مادر دار بودن: [عامیانه ، کنایه ] اصل نصب داشتن.

پیشنهاد
١

پایش لب گور است: [عامیانه ، کنایه ] نزدیک مردن است.

پیشنهاد
٢

پدر کسی را سوزاندن: [عامیانه ، کنایه ] کسی را بسیار اذیت کردن.

پیشنهاد
٢

پا از گلیم بیرو ن بردن: [عامیانه ، کنایه ] توجه به حد وحدود خود نکردن.

پیشنهاد
٠

بی بی از بی چادری پنهان است: [ عامیانه ، ضرب المثل] اگر کسی کاری انجام نمی دهد بدلیل نداشتن وسیله است.

پیشنهاد
١

به هر سازی رقصیدن: [عامیانه ، کنایه ] مطابق هر میلی رفتار کردن.

پیشنهاد
١

به گمراه گفتند نامت چیست گفت رهبر: [ عامیانه ، ضرب المثل] به مزاح تمسخر

پیشنهاد
١

به کچل گفتند نامت چیست گفت :زلفعلی[ عامیانه ، ضرب المثل] به مزاح تمسخر

پیشنهاد
١

به شکم خود صابون زدن: [عامیانه ، کنایه ] وعده وعید به خود دادن.

پیشنهاد
١

به شترمرغ گفتند بپرگفت شترم گفتند بار ببر گفت مرغم: [ عامیانه ، ضرب المثل] کسی که به بهانه های مختلف حاضر به انجام دادن کار نیست.

پیشنهاد
٢

به شتر گفتند چرا گردنت کج است گفت کجایم راست است: [ عامیانه ، ضرب المثل] کسی که کارها ورفتار او بر خلاف معمول باشد.

پیشنهاد
١

به زخم کسی نمک پاشیدن: [عامیانه ، کنایه ] درد یا داغ کسی را تشدید کردن.

پیشنهاد
١

به دریابرود دریا خشک می شود: [ عامیانه ، ضرب المثل] در باره ی افراد بی طالع و بی اقبال گویند.

پیشنهاد
١

به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم: [ عامیانه ، ضرب المثل] به شخصی که بیهوده افراد دیگر را گواه خود سازد. این شاهد و گواه مغرض است و در این امر منفعتی ...

پیشنهاد
٢

به در د لای جرز خوردن: [عامیانه ، کنایه ] برای هیچ کار مناسب نبودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به جیب زدن : [ عامیانه ، اصطلاح] استفاده مالی بردن، پولی به دست آوردن.

پیشنهاد
١

به بوی کباب آمدیم دیدم خر داغ می کنند: [ عامیانه ، ضرب المثل] دچار اشتباه بزرگی شدن.

پیشنهاد
١

به تنبل گفتند برو سایه گفت سایه خودش می آید: [ عامیانه ، ضرب المثل] از تنبلی زیاد.

پیشنهاد
١

بلد نیستم راحت جان است: [ عامیانه ، ضرب المثل] به کسی گویند که برای فرار از انجام کاری بگوید بلد نیستم.

پیشنهاد
١

بز گر از سرچشمه آب می خورد: [ عامیانه ، ضرب المثل] آدم نالایق بیش تر از دیگران به خود می بالد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بز گر از سرچشمه آب می خورد: [ عامیانه ، ضرب المثل] آدم نالایق بیش تر از دیگران به خود می بالد.

پیشنهاد
١

بر خر مراد خود سوار شدن: [عامیانه ، کنایه ] به هدف خود نائل آمدن.

پیشنهاد
١

برو کشکت را بسای: [ عامیانه ، ضرب المثل] برو پی کار خود.

پیشنهاد
١

بر خر مراد خود سوار شدن: [عامیانه ، کنایه ] به هدف خود نائل آمدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

برج زهر مار بودن: [عامیانه ، کنایه ] بسیار عبوس وخشمگین بودن.

پیشنهاد
١

برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند: [ عامیانه ، ضرب المثل] کار را به خاطر یک شخص نابه هنجار تعطیل نمی کنند.

پیشنهاد
١

برج زهر مار بودن: [عامیانه ، کنایه ] بسیار عبوس وخشمگین بودن.

پیشنهاد
١

برادری به جا بز غاله یکی هفت صد دینار: [ عامیانه ، ضرب المثل] معامله داد ستد ارتباطی به دوستی ندارد.

پیشنهاد
٦

بزک نمیر بهار می آید کمبزه با خیار می آید: [ عامیانه ، ضرب المثل] و عده سرخرمن به کسی دادن.

پیشنهاد
١

بچه عزیز است و ادب عزیز تر: [ عامیانه ، ضرب المثل] تقدّم عزت ادب در وجود انسان.

پیشنهاد
٣

با یک دست دو هندوانه نمی توان گرفت: [ عامیانه ، ضرب المثل] از دو کار باید یکی را انتخاب کرد وانجام داد.

پیشنهاد
١

با یک تیر دونشانه زدن: [عامیانه ، کنایه ] از یک عمل دو نتیجه گرفتن.

پیشنهاد
١

بالای سیاهی رنگی نیست: [ عامیانه ، ضرب المثل] وضع از این بدتر نمی شود.

پیشنهاد
١

بالاخانه اش را اجاره داده است: [عامیانه ، کنایه ] عقلش کم است.

پیشنهاد
١

باسیلی صورت خود را سرخ داشتن: [عامیانه ، کنایه ] با وجود تنگدستی ظاهر خود را حفظ کردن.

پیشنهاد
١

با کدخدا بساز ؛ده را بتاز: [ عامیانه ، ضرب المثل] همراه با بزرگ محل شو و آن محله را بچاپ.