پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
تا ناشد چیزکی مردم نگویند چیز ها: [ عامیانه ، ضرب المثل] تا مطلب کوتاهی در پیرامون چیزی گفته می نشود مردوم چیزی در باره آن نمی گویند.
تا سه نشود بازی نشود: [ عامیانه ، ضرب المثل] هر چیز با سه تا کامل می شود.
تا گوساله گاو شود دل صاحب آب شود: [ عامیانه ، ضرب المثل] زمان و مدت طولانی لازم است.
تا تنور گرم است باید نان را چسباند: [ عامیانه ، ضرب المثل] همین که موقعیت داری استفاده کن. در اروپا و کشور های غربی می گویند " تا آفتاب هست علوفه را ...
تابگویی ( ( ف ) ) می گویم فرح زاد: [ عامیانه ، ضرب المثل] متوجه و هوشیار هستم.
تابستان پدر یتیمان است: [ عامیانه ، ضرب المثل] در فصل تابستان بینوایان احتیاج به خانه لباس ندارند.
تا پول داری رفیقتم عاشق بند کیفتم: [ عامیانه ، ضرب المثل] زمانی که سود نزد تو دارم با تو دوست هستم.
پیله کردن: [ عامیانه ، اصطلاح] باسماجت و اصرار چیزی را از کسی خواستن.
پشت سر کسی نماز خواندن: [عامیانه ، کنایه ] به کسی زیاد عقیده اعتماد داشتن.
پشت کسی را به خاک مالیدن: [عامیانه ، کنایه ] او را شکست دادن.
پس از مرگ سهراب ونوشدار: [عامیانه ، کنایه ] کار از کار گذشتن.
پُز عالی وجیب خالی: [ عامیانه ، ضرب المثل] ظاهر آراسته وجیب بدون پول.
پرت پلا گفتن: [ عامیانه ، اصطلاح] حرفهای ناربط وخارج از موضوع زدن.
پدر کشی داشتن باکسی: [عامیانه ، کنایه ] دشمنی سختی باکسی داشتن.
پدر مادر دار بودن: [عامیانه ، کنایه ] اصل نصب داشتن.
پایش لب گور است: [عامیانه ، کنایه ] نزدیک مردن است.
پدر کسی را سوزاندن: [عامیانه ، کنایه ] کسی را بسیار اذیت کردن.
پا از گلیم بیرو ن بردن: [عامیانه ، کنایه ] توجه به حد وحدود خود نکردن.
بی بی از بی چادری پنهان است: [ عامیانه ، ضرب المثل] اگر کسی کاری انجام نمی دهد بدلیل نداشتن وسیله است.
به هر سازی رقصیدن: [عامیانه ، کنایه ] مطابق هر میلی رفتار کردن.
به گمراه گفتند نامت چیست گفت رهبر: [ عامیانه ، ضرب المثل] به مزاح تمسخر
به کچل گفتند نامت چیست گفت :زلفعلی[ عامیانه ، ضرب المثل] به مزاح تمسخر
به شکم خود صابون زدن: [عامیانه ، کنایه ] وعده وعید به خود دادن.
به شترمرغ گفتند بپرگفت شترم گفتند بار ببر گفت مرغم: [ عامیانه ، ضرب المثل] کسی که به بهانه های مختلف حاضر به انجام دادن کار نیست.
به شتر گفتند چرا گردنت کج است گفت کجایم راست است: [ عامیانه ، ضرب المثل] کسی که کارها ورفتار او بر خلاف معمول باشد.
به زخم کسی نمک پاشیدن: [عامیانه ، کنایه ] درد یا داغ کسی را تشدید کردن.
به دریابرود دریا خشک می شود: [ عامیانه ، ضرب المثل] در باره ی افراد بی طالع و بی اقبال گویند.
به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم: [ عامیانه ، ضرب المثل] به شخصی که بیهوده افراد دیگر را گواه خود سازد. این شاهد و گواه مغرض است و در این امر منفعتی ...
به در د لای جرز خوردن: [عامیانه ، کنایه ] برای هیچ کار مناسب نبودن.
به جیب زدن : [ عامیانه ، اصطلاح] استفاده مالی بردن، پولی به دست آوردن.
به بوی کباب آمدیم دیدم خر داغ می کنند: [ عامیانه ، ضرب المثل] دچار اشتباه بزرگی شدن.
به تنبل گفتند برو سایه گفت سایه خودش می آید: [ عامیانه ، ضرب المثل] از تنبلی زیاد.
بلد نیستم راحت جان است: [ عامیانه ، ضرب المثل] به کسی گویند که برای فرار از انجام کاری بگوید بلد نیستم.
بز گر از سرچشمه آب می خورد: [ عامیانه ، ضرب المثل] آدم نالایق بیش تر از دیگران به خود می بالد.
بز گر از سرچشمه آب می خورد: [ عامیانه ، ضرب المثل] آدم نالایق بیش تر از دیگران به خود می بالد.
بر خر مراد خود سوار شدن: [عامیانه ، کنایه ] به هدف خود نائل آمدن.
برو کشکت را بسای: [ عامیانه ، ضرب المثل] برو پی کار خود.
بر خر مراد خود سوار شدن: [عامیانه ، کنایه ] به هدف خود نائل آمدن.
برج زهر مار بودن: [عامیانه ، کنایه ] بسیار عبوس وخشمگین بودن.
برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند: [ عامیانه ، ضرب المثل] کار را به خاطر یک شخص نابه هنجار تعطیل نمی کنند.
برج زهر مار بودن: [عامیانه ، کنایه ] بسیار عبوس وخشمگین بودن.
برادری به جا بز غاله یکی هفت صد دینار: [ عامیانه ، ضرب المثل] معامله داد ستد ارتباطی به دوستی ندارد.
بزک نمیر بهار می آید کمبزه با خیار می آید: [ عامیانه ، ضرب المثل] و عده سرخرمن به کسی دادن.
بچه عزیز است و ادب عزیز تر: [ عامیانه ، ضرب المثل] تقدّم عزت ادب در وجود انسان.
با یک دست دو هندوانه نمی توان گرفت: [ عامیانه ، ضرب المثل] از دو کار باید یکی را انتخاب کرد وانجام داد.
با یک تیر دونشانه زدن: [عامیانه ، کنایه ] از یک عمل دو نتیجه گرفتن.
بالای سیاهی رنگی نیست: [ عامیانه ، ضرب المثل] وضع از این بدتر نمی شود.
بالاخانه اش را اجاره داده است: [عامیانه ، کنایه ] عقلش کم است.
باسیلی صورت خود را سرخ داشتن: [عامیانه ، کنایه ] با وجود تنگدستی ظاهر خود را حفظ کردن.
با کدخدا بساز ؛ده را بتاز: [ عامیانه ، ضرب المثل] همراه با بزرگ محل شو و آن محله را بچاپ.