پیشنهاد‌های علی باقری (٣٩,٦٨٦)

بازدید
٢٩,٣٩٤
پیشنهاد
٠

دبستان ایتالیا ؛ مکتب ایتالیا. رجوع به مکتب ایتالیا در تاریخ علوم عقلی و تمدن اسلامی ص 114 شود. - دبستان ایرانیان ؛ مکتب ایرانیان. رجوع به تاریخ عل ...

پیشنهاد
٠

به دبستان دادن ؛ بمکتب بردن برای آموختن. به استاد سپردن تا خواندن و نبشتن بدو آموزند : از غم مزد سر ماه که آن یک درمست کودک خویش باستاد دبستان ندهی. ...

پیشنهاد
٠

به دبستان نشستن ؛ به مکتب درآمدن از پی تعلیم. نوآموز مکتب شدن. در خط تعلیم و دانش اندوزی افتادن : در درس دعوت از پی هارونی درش پیرانه سر فلک به دبستا ...

پیشنهاد
٠

دبستان تازه کردن ؛ آنرا رونق دادن. آنرا جلوه بخشیدن. آب و رونق و صفای نو در آن پدید آوردن : به سیمین تخته و مشکین ده آیت دبیران را دبستان تازه کردی. ...

پیشنهاد
٠

آیه 81 سوره واقعه. أَفَبِهَٰذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ برای معنی کردن دقیق این آیه باید به معنی مدهن در زبان عرب توجه نماییم . مدهن علاوه بر ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دب السم ؛ زهر راه یافت. ( از دزی ج 1 ص 421 ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دب الورد ؛ نام نوعی کرم که بر گلهای سرخ یافته شود. ( دزی ج 1 ص 421 ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دب البحر ؛ نوعی حیوان دریائی علفخوار پستاندار و ذوحیاتین به افریقا و امریکا . ( دزی ج 1 ص 421 ) .

پیشنهاد
٠

دایه شوهر پسر ؛ کنایه از کره زمین است. ارض. ( آنندراج ) ( برهان ) .

پیشنهاد
٠

روی دایره ریختن هر مطلبی یا سخنی یا رازی ؛ اظهار کردن آن. شرح دادن آن را. با کمال وضوح از سیر تا بپیاز آنرا گفتن. پرده برداشتن از تمام جزئیات مطلبی ی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره زنگی ؛ هرگاه بر دیواره دایره بفاصله های معین حلقه کوبند و یا بر دیواره چنبر سوراخها کنند و دو سنج کوچک در هر یک تعبیه نمایند تا چون دایره را بن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره هندی ؛ صفحه ای که بروی آن تعیین ساعات نمایند و آنرا صفحه شاخص نیز گویند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره نون ؛ انحنائی که هنگام تحریر حرف نون ( ن ) رسم شود.

پیشنهاد
٠

دایره نصف النهار ؛ دایره ای است که بر قطب جنوب و قطب شمال و سمت الرأس و سمت القدم میگذرد و چون در روز آفتاب بآن برسد نصف النهار، ( نیمروز ) است و چو ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره مینا ؛ آسمان. فلک. چرخ. دایره لاجورد.

پیشنهاد
٠

دایره ماره به اقطاب اربعه ؛ دایره ای است که بر هر دو قطب منطقةالبروج و هر دو قطب معدل النهار و بر هر دو میل کلی گذشته باشد. رجوع به دائره ماره به اقط ...

پیشنهاد
٠

دایره معدل النهار ؛ در علم هیأت قدیم دایره ای است موهوم از مشرق بمغرب که عالم جسمانی را منقسم به حصه شمالی و جنوبی میکند و خط استوا درجوف آن واقع می ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره میل ؛ دائرةالمیل. و این دایره ای است که مرور میکند به هر دو قطب معدل النهار. و بدان بعد کواکب سیاره از معدل النهار و میل منطقةالبروج از معدل ال ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره لاجورد ؛ کنایه است از آسمان که نیلگون و لاجوردی است و مدور : هست درین دایره لاجورد مرتبه مرد بمقدار مرد. نظامی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره عظیمه ؛ دایره عظمی. در اصطلاح هیأت دایره ای است مفروض که کره را نصف کند. و دایره های عظیمه که اهل هیأت بر فلک فرض کرده اند نه است : معدل النه ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره گرد ؛ کنایه است از آفتاب.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره صغیره ؛ دایره ای است مفروض که کره را نصف نکند. دایره ایکه از محل تقاطع کره با صفحه ای که مار بر مرکز کره نیست بوجود آید.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره عرض ؛دایره عظیمه ای که به دو قطب منطقه ( بروج ) و بجزئی از معدل بگذرد و بآن عرض کوکب شناخته شود. رجوع بدائرة عرض شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره عروضی ؛ خلیل بن احمد اوزان اصلی شعر را در پنج دایره قرارداده بوده است بدین شرح : دایره مختلفه. دایره مؤتلفه. دایره مجتلبه. دایره مشتبهه. دایره ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره دیرپای ؛ کنایه است از فلک. دایره دوران. سپهر. چرخ : کیست درین دایره دیرپای کو لمن الملک زند جز خدای. نظامی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره سمت ؛ دایره سمتیه. دایره ای عظیمه از فلک که بر دو قطب افق و دو قطب منطقه بگذرد. رجوع به دائره سمت شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره ٔدور ؛ کنایه است از فلک. چرخ. آسمان و سپهر.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره دوران ؛ کنایه است از فلک. دایرة دور. چرخ. سپهر.

پیشنهاد
٠

دایره اول السموات ؛ دایره ای است که مرور میکند به سمتین الرأس و القدم و بدو نقطه مشرق و مغرب و قطبین.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره بروج ( منطقةالبروج ) ؛ دایره ای است از مشرق بمغرب که در میان دوازده برج واقعست و ضبط حرکات کواکب باین دایره است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره جداریه ؛ آلتی است نجومی برای اندازه گرفتن فاصله سمت الرأس. معدل النهار. رجوع به دائرة جداریه شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره افق ؛ دایره ای است که فلک را نصف کند در میان مرئی و غیرمرئی. دایره موهومی است که آسمان را به دو حصه مرئی و غیرمرئی تقسیم میکند و طلوع و غروب کو ...

پیشنهاد
٠

دائرةالارتفاع ؛ چون قوس ارتفاع کواکب ازین دایره مأخوذ است بدین نام نامیده شده است و این دایره ازسمت الرأس و القدم میگذرد و در روز و شب دو بار بر دا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دین داور ؛ داور دین. حاکم و فاصل دین : دادخواهان که ز بیداد فلک ترسانند داداز آن حضرت دین داور دانا بینند. خاقانی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یزدان داور ؛ ایزد داور. خدای حاکم بعدل : ولیکن کم وبیش و خوبی و زشتی بفرزندشان داد یزدان داور. ناصرخسرو.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داور ده ؛ حاکم و قاضی ده : گر تو آیی بشهر به باشد داور ده صلاح ده باشد. نظامی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داور دنیا ؛ خدای جهان : عقل میگوید ترا بی بانگ و بی کام و زبان کآنچه دنیا میکند می داور دنیا کند. ناصرخسرو.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داور زمین ؛ حاکم زمین : پیری از بخردان گزین کردند نام او داور زمین کردند. نظامی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جهان داور ؛ خدای تعالی. حاکم جهان. خدای عالمیان : همه دشت خونست و بی تن سرست روان را گذر بر جهان داور است. فردوسی. گر این نامداران ترا کهترند چو تو ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- || پادشاه و حاکم جهان. رجوع به جهان داور شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خدای داور ؛ ایزد داور. یزدان داور. خدای حاکم بعدل : دنیا خطر ندارد یک ذره سوی خدای داور بی یاور. ناصرخسرو.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داور آسمان ؛ اشاره به باری تعالی است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش داور شدن ؛ نزد حاکم و قاضی و پادشاه رفتن : به بیچارگی پیش داور شدند. فردوسی.

پیشنهاد
٠

تنها به داور شدن یا رفتن ؛ تنها بقاضی رفتن : بفیروزی خود دلاور شده همانا که تنها به داور شده. نظامی.

پیشنهاد
٠

به داور انداختن ؛ بداور واگذاردن : کیست کز سرنوشت طالع من سرگذشتی به داور اندازد. خاقانی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به داور بردن ؛ نزد قاضی و حاکم بردن : خویشتن را به داور بردن ؛ داد از تن خود دادن. کلاه خود را قاضی کردن : چو بد خود کنیم از که خواهیم داد مگر خویشتن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به داور شدن ؛ به داور مراجعه کردن. به داوری رفتن : انصاف من ز تو که ستاند که در جهان داور نماند کز تو به داور نمیشود. خاقانی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به داور ؛ نزد قاضی. نزد حاکم. در محضر قاضی : من با پسرش رنگ رزانیم هر دو تن این قول را درست به داور همی کنم. سوزنی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ایزد داور ؛ یزدان داور. خداوند دادرس. خدای حاکم بعدل : پدر یاد دارد که چون مر مرا بدو باز داد ایزد داورا. فردوسی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دانه ٔسفید ؛ که سیاه نیست. - || ( با فک اضافه ) ؛ دانه سپید. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.