درج

/darj/

مترادف درج: ثبت، ضبط، قید کردن، گنجانیدن، مندرج، طومار، نامه، نوشته

برابر پارسی: نوشتن، گنجاندن، جای دادن

معنی انگلیسی:
insertion, jewel-box, casket

لغت نامه دهخدا

درج. [ دَ ] ( ع مص ) براه خود رفتن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). برفتن پیر و کودک. ( المصادر زوزنی ). || ترقی نمودن در مرتبه. || لازم گرفتن میانه راه را از دین و کلام. || برخوردن گوشت «دراج » دوام کردن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || درنوردیدن و تا کردن و پیچیدن جامه یا نامه را. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). نوردیدن کاغذ و طومار و شکن نامه. ( غیاث ) ( آنندراج ). || قرار دادن ساختمان را بصورت مرتبه هایی بالای یکدیگر. || تا کردن و داخل کردن چیزی را در چیزی. ( از اقرب الموارد ). پیچیدن چیزی را در چیزی. ( غیاث ) ( آنندراج ). دربردن چیزی به چیزی. ( مقدمه لغت میرسیدشریف جرجانی ص 1 ). || سخت وزیدن باد بر سنگریزه ها. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).

درج. [ دَ ] ( ع اِ ) کاغذ و نورد نامه. ( منتهی الارب ). آنچه در آن نوشته شود، گویند أنفذته فی درج الکتاب ؛ در طی آن. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || طومار و پیچ نامه. ( دهار ). طوماری که خطاط در آن خط نوشته باشد. ( مقدمه لغت میرسیدشریف جرجانی ص 1 ). در عربی طوماری بود که در آن چیزها نوشته باشند. ( برهان ) :
اصل فهرست رادمردی را
جز دل شاه درج و دفتر نیست.
عنصری.
مرا در هیچ بزم و هیچ مجلس
مرا بر هیچ درج و هیچ دفتر.
مسعودسعد.
بر بدیهه بر سر شراب دوسه درج [ اندر تاریخ پادشاهان ایران ] بنوشتم در این معنی. ( مجمل التواریخ و القصص ). || خطی را گویند که در کاغذ منقش نوشته شده باشد. ( برهان ). خط نقش آمیز. ( شرفنامه منیری ). || درنورد ولف و جوف. در خلال. در ضمن : فرمان عالی رسید به خط خواجه بونصر مشکان آراسته به توقیع و درج آن ملطفه به خط عالی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 379 ). استادم را گفت : نامه بنویس به وزیر و این نامه ها را درج آن نه تا بر آن واقف گردد و آنچه واجب است در هر بابی بجای آرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 543 ). نامه ای که نبشته بودند به بنده سوری درج این نامه به خدمت فرستادم تا رای عالی بر آن واقف آید. ( تاریخ بیهقی ص 478 ). این ملطفه را فرمود تا در درج آن نهادند. ( تاریخ بیهقی ص 437 ). به خط عالی ملطفه درج آنست. ( تاریخ بیهقی ص 375 ). رقعتی نبشتند به امیر و بازنمودند که چنین حادثه صعب بیفتاد و این رقعت منهی در درج آن نهادند. ( تاریخ بیهقی ص 492 ). از خزانه فکر درهای شاهوار در درج آن نامه درج کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 188 ). || ( ص )منطوی. مندرج : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

صندوقچه، جعبه کوچک که در آن جواهر گذارند
( اسم ) ۱ - جعبهای کوچک که در آن جواهر و زینت آلات و انواع عطر نهند صندوقچه طبله . ۲ - دهان . یا درج دهان تنگ دهان معشوق . درج در درج تنگ . یا درج گهر گشودن سخن نیکو نقل کردن .
براه خود رفتن یا ترقی نمودن در مرتبه یا سخت وزیدن باد بر سنگریزه ها.

فرهنگ معین

(دَ رْ ) [ ع . ] (مص م . ) گنجاندن و داخل کردن مطلبی در کتاب یا هر نوشتة دیگر.
(دَ رْ ) [ ع . ] (اِ. ) نامه ، طومار.
(دُ رْ ) [ ع . ] (اِ. ) صندوقچه ، جعبه ای کوچک برای نگهداری جواهر و زینت آلات و عطرها.
(دَ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ درجه . ۱ - نردبان ها. ۲ - پایه ها. ۳ - مقام ها.

فرهنگ عمید

=درجه
۱. نگاشتن و داخل کردن مطلبی در کتاب یا روزنامه.
۲. [قدیمی] در نوردیدن، پیچیدن چیزی در چیز دیگر.
۳. [قدیمی] آنچه در آن چیزی نوشته شده، نامه، نوشته، طومار.
جعبۀ کوچکی که در آن جواهر و زینت آلات زنانه یا عطر و چیزهای خوش بو بگذارند، صندوقچه.

فرهنگستان زبان و ادب

[زیست شناسی-ژن شناسی و زیست فنّاوری] ← درنهش
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← کلید درج

گویش مازنی

/doroj/ گرفتگی عضله

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی دَرَجَةً: درجه و مرتبه صعودی (درج به معنی "پله "را در جائی بکار میبرند که مساله بالا رفتن و صعود را در نظر داشته باشند )
معنی دَّرْکِ: درجه و مرتبه نزولی (بر وزن درج و به معنای آن است ، چیزی که هست درج به معنی "پله "را در جائی بکار میبرند که مساله بالا رفتن و صعود را در نظر داشته باشند ولی درک در جائی بکار میرود که مساله پائین آمدن مورد نظر باشد و به همین جهت گفته میشود : درجات بهشت...
تکرار در قرآن: ۲۰(بار)

دانشنامه عمومی

درج (ژنتیک). در ژنتیک، درج ( به انگلیسی: Insertion ) ( که به آن جهش درجی یا جهش القایی نیز گفته می شود ) ، افزودن یک یا تعداد بیشتری جفت باز نوکلئوتیدی در توالی DNA است. این رویداد اغلب ممکن است به دلیل لغزش DNA پلیمراز در نواحی ریزماهواره ای روی دهد. درج ها ممکن است در اندازه های یک جفت تا قطعه کروموزومی باشند که به طور ناصحیح در توالی DNA ی دیگری قرار می گیرند. اعتقاد بر این است که سازوکار کوچکترین جهش های درجی تک جفت - بازی، به صورت جداسازی جفت - بازی بین رشته های الگو و پرایمر بوده که پس از آن ممکن است پشته سازی بازهای غیرمجاور در مکان فعال پلیمراز DNA، به صورت موضعی رخ دهد. [ ۱] در سطح کروموزومی، درج به معنای الحاق دنباله بزرگی به کروموزوم است. این اتفاق ممکن است در زمان کراسینگ اور، طی میوز رخ دهد.
افزودن ناحیه N، به افزودن نوکلئوتیدهای غیر - کدکننده طی نوترکیبی ژنی توسط دئوکسی نوکلئوتیدیل ترنسفراز انتهایی گفته می شود.
درج نوکلئوتید P، به درج توالی پالیندرومی گفته می شود که توسط پایانه های قطعات ژنی نوترکیب کد شده اند.
تکرارهای سه تایی برخی مواقع به صورت جهش های درجی[ ۲] [ ۳] و برخی مواقع دیگر به عنوان دسته متفاوتی از جهش ها طبقه بندی می گردند. [ ۴]
عکس درج (ژنتیک)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

interpolation (اسم)
الحاق، درج

embodiment (اسم)
تجسم، تضمین، درج، در برداری

intromission (اسم)
تصدیق، قبول، ارسال، تو رفتگی، درج

فارسی به عربی

تضمین , زیادة

پیشنهاد کاربران

واژه درج
معادل ابجد 207
تعداد حروف 3
تلفظ dorj
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اَدراج] [قدیمی]
مختصات ( دَ رَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی darj
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
سندوگ گوهرها= دُرج
جعبه کوچک جواهر
برقرارکردن - نوشتن - یادداشت کردن/

دُرج یعنی صندوقچه جواهرات
صندوقچه

بپرس