بازی دراوردن


معنی انگلیسی:
act, [infml.] to grimace, to start monkey - business, to dodge, toback out

لغت نامه دهخدا

( بازی درآوردن ) بازی درآوردن. [ دَ وَ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول عامه ، بهانه آوردن و تعلل در کاری. دبه درآوردن.

فرهنگ فارسی

( بازی در آوردن ) بهانه آوردن و تعلل کردن

فرهنگ معین

( بازی درآوردن ) (دَ. وَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - نمایش دادن . ۲ - ادا درآوردن . ۳ - بهانه تراشیدن و از انجام کار طفره رفتن . ۴ - آزار دادن ، اذیت کردن .

پیشنهاد کاربران

بازی در آوردن: [عامیانه، کنایه ] بهانه آوردن، دبه در آوردن. جدی نگرفتن کاری ، مسخره بازی در آوردن .

بپرس