پیشنهاد
٠

در لری بروجردی، وُرچیدن vorchidan به معنی سوا کردن، جدا کردن است. کمی کمک مادرت سبزی ورچین ( سبزی پاک کن ) .

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

در لری بروجردی گله gela برابر دانه است. برای نمونه: یه گِلَه بام وِرداشتم. برابر فارسی یک دانه بادام برداشتم.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مَتل matal به معنی داستان کوتاه است. در شعر: اَتل مَتل توتوله. . . یا در متلک انداختن. برابر انگلیسی tale یا در عربی مَثَل.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مَتل matal به معنی داستان است. در شعر: اَتل مَتل توتوله. . . یا در متلک انداختن. برابر انگلیسی tale یا در عربی مَثَل.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تعریف اکسفور: تکنیکالی undead مرده است ولی هنوز حرکت میکنید، میجنبد. پیشنهاد: مُردال، زِگور ( یا زیگور ) مردال: آنچه که به مانند مرده است. زگور ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی آلمانی sauerkraut = کلم شور sauer = شور kraut = سبزیجات، کلم

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

فرازیست، pro = فرا biotic = زیست ( =زندگی ) سه واژه ی دیگر با bio biology = زیست - شناسی antibiotic = پادزیست biotechnology = زیست - فناوری

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Refactoring: فرآیند بازسازیی یی که کارکرد اصلی تغییر نکند. refactor برای بازچینی بهتر/ بهبود انجام میشود و فرقش با rebuild این است rebuild بار معن ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوواژه برای جایگزینیِ #eros و #erotic به ترتیب به معنای الهه یا دیوِ شهوت و آنچه به شهوت مربوط است. ا↙️ برای #eros #ورنا 👈 varnā 👈 برساخته از وَ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوواژه برای جایگزینیِ #eros و #erotic به ترتیب به معنای الهه یا دیوِ شهوت و آنچه به شهوت مربوط است. ا↙️ برای #eros #ورنا 👈 varnā 👈 برساخته از وَ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

اسمِ مصدرِ گاییدن است، ستاک حال ش گا - است، نمونه بگام ( سکس بکنم ) ، میگام ( سکس میکنم ) ستاگ گذشته ش گای - است، نمونه گاییدم ( سکس کردم ) عقب و ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برزیسته = survived ( یا برزیویده ) برزیستن = survive برزیوش = survival ( اسم ) برزیستی = survivable

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

تَرآاِنسانگرایی: به جنبش فلسفی، اجتماییِ که پشتیبانِ بالابردن و پیشرفت شرایط انسانی با توسعه و فرادسترسپذیر کردن تکنولوژی های پیچیده یی که شدیدا بتوا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

a priori: پَرتُم a posteriori: اَفدُم توضیح واژه ی: a priori: آنچه پیش تر هست/است a posteriori : آنچه پس تر هست/می آید بودنت در خاک باشد بآفدم همچ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

a priori: پَرتُم a posteriori: اَفدُم توضیح واژه ی: a priori: آنچه پیش تر هست/است a posteriori : آنچه پس تر هست/می آید بودنت در خاک باشد بآفدم همچ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

a priori: پَرتُم a posteriori: اَفدُم توضیح واژه ی: a priori: آنچه پیش تر هست/است a posteriori : آنچه پس تر هست/می آید بودنت در خاک باشد بآفدم همچ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

a priori: پَرتُم a posteriori: اَفدُم توضیح واژه ی: a priori: آنچه پیش تر هست/است a posteriori : آنچه پس تر هست/می آید بودنت در خاک باشد بآفدم همچ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در لری بروجردی لیج برابر لیز در فارسی است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در لری بروجردی �لیج� است. دَسِم لیجهَ برابرِ دستم لیزه است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در لری بروجردی: قَزون

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

در لری بروجردی قیچ به معنی کج چشم قیچ = چشم کجی = strabismus

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کِلآشیدن = خاریدن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

در لری بروجردی شیتَک

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

تِل به معنی تپه است، در لری بروجردی برای اشاره به کسی که شکمش به مانند تپه بزرگ است به کار میرود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پنداری : انگار که، گویی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

در لری بروجردی ( و قطعا بسیاری از شهرهای دیگر ) �نالی� و �نالیچه� را برای زیرانداز، تشک استفاده میکنند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

جُستَن = to find: پیدا کردن، یافتن جُسته = found، پیدا شده ستاک حال جُستن، جوی - است. برای نمونه: جُستم، اول شخص زمان گذشته است جویم، اول شخص زمان اک ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

survive = برزیویدن survival = برزیوش

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

زَهره zahre در فارسی ( نمونه ی شناخته: زَهرم ترکید ) زَلوک zaluk در پارسیگ زلَه zela, zēla در لری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پارسیگ تیک

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در لری بروجردی فنجیدن = پاشیدن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در بروجردیِ لری درکی dareki = مصنوعی نمونه: فلانی دِنو درکی هِشتهَ. فلانی دندان مصنوعی گذاشته.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب ( اسم ) = water آبکی ( صفت ) = watery, liquid آبی ( اسم، صفت ) = رنگِ آبی = blue

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریزسبزی ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دشواری = difficulty دشوار = difficult آسان = easy هنجار = normal سخت = hard

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در لری بروجردی: نیجی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

آگاه باش. واژه ی آگاه با نگاهیدن درپیوند است پس در کل مشکلی نیست که be aware me را �به من آگاه باش� یا �aware me� مرا آگاه کن، بیاگاه مرا ، ترجمه ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در لری بروجردی غاره زدن، به معنی صدای بلندی درآوردن، فریاد و بانگ زدن در کتاب دکتر محمد بشیر حسین، زغاریدن: بانگ زدن، فریاد زدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گاه به معنی زمان است و گاهشمار یعنی زمانشمار، شمارننده ی زمان. استاد حیدری ملایر گاهشمار را برابر calendar /تقویم به کاربردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

آمپسند ( popular ) : چیزی در میان کسان زیادی مورد پسند بودن. popularis ( z ) e: آمپسندیدن ( فعل ) popular: آمپسند popularized: آمپسندیده populari ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

آمپسند ( popular ) : چیزی در میان کسان زیادی مورد پسند بودن. popularise: آمپسندیدن ( فعل ) popular: آمپسند popularized: آمپسندیده popularity: آمپ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

آمپسند ( popular ) : چیزی در میان کسان زیادی مورد پسند بودن. popularise: آمپسندیدن ( فعل ) popular: آمپسند popularized: آمپسندیده popularity: آمپ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چرا نباید واژه ی نظریه را برابر theory به کاربرد و نگره بهتر است؟ زیرا ۱ - نظریه را از نظر گرفته اند و نظر به معنی نگاهی بسیار کوتاه داشتن است که در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

backward compatibility: پشتسوسازگاری : سازگاری با آنچه که پشت سر است foreward compatibility: پیشسوسازگاری : سازگاری با آنچه که پیش روی است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سگویی: به گفتگو یا بحث میان سه کس فعل آن را میتوان به دیس های ( forms ) زیر داشت: سگویی کردن، سگوییدن واژه های هم ساختار: دُگویی: dialogue تَکگو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

استراتژی: فراروندِ ساختنِ مجموعه ای از فعالیت های خوب هماهنگ شده که با هدف اشغال یا گرفتن یک جایگاه باارزش در زمینه یی رقابتی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

به لری بروجردی هُمال یعنی رقیب یا کسی که میکوشد برابری کند. نمونه: رضا با من هُمالی میکنه ( به بروجردی reza va me homali mona ) نمونه: رضا هُمالمه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به بروجردی میگیم پَلاخش پَلاخشه یا پَلاخشِسهَ یا به فارسی میتوان گفت پلاخشیده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دوشیزه میتواند از دوخ به معنی دختر و یزه پسوند کوچک ساز باشد و سرهم میشود دختری که کوچک و جوان است به مانند دخترک. این تنها یک حدس بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

masculinity: ( اسم ) نرینگی/ مردگونگی/ مردانگی masculine : ( صفت ) نرین/ مردگون/ مردانه نمونه: در جهان پسانوین نرینگی مردان کم شده است و من میخواهم ...