پیشنهادهای محمد بکام (١٢٤)
ارغوانی
پل تلسکوپی فرودگاه، پل اتصال به هواپیما
لحن [گفتار]
به گویندگان وراج رادیو گفته می شود که در مورد همه چیز، اغراق شده صحبت می کنند و برای جذب مخاطب، از به زبان آوردن حرف های رکیک هم ابایی ندارند.
go quicksilver می شه: سرسری گذشتن، سریع تغییر فاز دادن
like for example مثلاً. . .
حادثۀ محرک
کهنه رفیق
عقیم کردن گربه
اصطلاحه به این معنی که: �امیدوارم وقت تلف کردن نباشه. �
جراح ارشد
قعر چاه
[اسم] لا به لا
دست به کمر
حرفه
خطابه وار، خطابه طور
منظور، غذای خونگیـه. یه غذای مناسب و سالم
انرژی هیجانی
همین و بس، والسلام
پیش رفتن، گذراندن، تلاش مستمر داشتن برای رسیدن به یک هدف
[قدیمی] به معنای you can
جُربزه
عبور از حدود / مرزها
مطابق علایق/ترجیحات کسی
کار و زندگی، کار و بار
چرا که نه.
[یاد گرفتن چیزی] در کودکی از مادر
این دیگه چه حرفـیه!
یا شاید / شایدم. . . ( وقتی حرفی زده شده و حالا احتمال دیگه ای وجود داره متضاد با اون حرف )
راست می گه [در جواب کسی]
چس مصنوعی
شُل بودن در انجام کار
درک نکردن
ادغام [چند چیز در یک چیز واحد]
نشان دادن مسیر درست
به نوعی، یه جورایی
بی نهایت، به شدت، فوق العاده
فقدان
نمی ذارم، نمی خوام، راضی نیستم
ویراستار، سردبیر، تدوینگر، گردآورنده ( گزینشگر مجموعهٔ مقالات در کتاب هایی که چنین ساختاری دارن )
مجنون وار
اوج گرفتن
سبقت گرفتن، جلو زدن to pass sth while walking
با نیت دوستانه آمدن
تن کامه، شهوت ران
ازدحام جمعیت
لحظهٔ بالا رفتنِ پردهٔ نمایش، لحظهٔ شروع نمایش
رفتن / حاضر شدن در جایی [با وجود عدم علاقه یا خجالت زده بودن یا موارد این چنینی]
کاش بشه، خدا کنه. . . در جواب صحبتی می آد و معنی امیدوار بودن می ده؛ اما برعکس hope so، قدری تردید توش وجود داره.
[در فوتبال] تمام ضربات شروع مجدد بازی، شامل: ضربهٔ ایستگاهی، پنالتی، کرنر، اوت و شروع از خط دروازه
who cares
to solve itself: خودش درست می شه
۱. گزارش دادن ۲. مراجعه کردن / حاضر شدن
خیالت راحت
خوردن مشروب تا هر اندازه [کم یا زیاد] که اثرات منفی اون در رفتار نمایان نشه. در کل یعنی طرف {{حد خودش رو می دونه}}
= hold their alcohol well در مورد فردی گفته می شه که مشروب خورده [هرچقدر] اما همچنان کنترل رفتارش رو داره
در بابِ
to make people laugh: خنداندن دیگران
شیشَکی بستن: با دهن صدای گوز درآوردن [برای تمسخر دیگری]
شفیق، بامحبت
کاری را بهتر از دیگری انجام دادن
absolute silence: سکوت مطلق
بچه ننه
نقش مکمل/فرعی
تجملاتی
بازتولید [نمایشنامه]
تزار دوست، تزار خواه
George: جورج، ژرژ Georg: گئورگ
Georg: گئورگ George: جورج، ژرژ
رویکرد، روش
حضور فیزیکی
مرزبندی کردن، مرزنمایی کردن
in the process of
متقاضی
کمبل ( نام خانوادگی | حرف p درش تلفظ نمی شه )
The performance of a work by it's own creator or author
کفشی با نوک تخت، مخصوص رقص باله
بی کالبد کردن
شرم نیابتی
شرم نیابتی
چرخش، تغییر جهت، تغییر موضع
[در جایگاه اسم] کلام
کالبدزدایی
کالبدمندی / incarnation
آگاه سازی، آگاهی بخشی، اطلاع رسانی [noun] ( 1 ) The action of "inform"; informing; information ( 2 ) A performance intended to be both educational ...
[در جایگاه فعل] مستقر کردن
موقعیت همکاری / esis: پسوندی است که برای بیان حالت و موقعیت به کار می رود.
برانگیختن، به حرکت درآوردن
اجرا شده
کالا، جنس، محصول
مدیریت صحنه
one last thing = آخرین چیز
خودقوم نگاری
اجرایی
متمرکز [بر زمینه ای خاص]
catch unawares غافلگیر کردن
catch unprepared غافلگیر کردن
متمایز کردن
سرواژه
چراغ دیوارکوب
کاراکتر ( شخصیت ) ِ دارندۀ عنوان اثر
نقطه [در معنای جا و مکان]
مدیریت میان رده
جدل [در جایگاه اسم] / این کلمه هم اسمه، هم صفت، هم فعل
مشمولِ. . .
فشرده
منطبق شدن بر
{در تئاتر و سینما} چیدمان/جایگیری/استقرارِ [عوامل]
خانه به دوش
دستور صحنه، توضیح صحنه
پایه / مرجع The Major Plays: نمایش نامه های پایه / مرجع
دلیل مضاعفـی است برای. . .
گاهی این معنی رو می ده: to behave fairly انجام بازی جوانمردانه
الان نه
انگار، به ظاهر
بیشتر شدن
نسبت به
second leg: پای دیگر
بر عکس
امکان نداشتن، امکانِ استفاده از چیزی را نداشتن
بی حاصل
به کار گرفتن، به کار بردن
جعبه، صندوقچه
زیبایی شناسی [اسم] / زیبایی شناسانه [صفت] / ( این کلمه هم اسمه هم صفت )