talk

/tɔːk//tɔːk/

معنی: حرف، گفتگو، مکالمه، صحبت، مذاکره، سخن، حرف زدن، مکالمه کردن، سخن گفتن
معانی دیگر: (معمولا با: of یا to یا on یا about و غیره) حرف زدن، صحبت کردن، دم از چیزی زدن، مخابره کردن، (خبر و غیره) رد و بدل کردن، بیان کردن، (مطلب را) رساندن، چرند گفتن، حرف مفت زدن، یاوه گفتن، شایعه پراکنی کردن، صدای صحبت مانند ایجاد کردن، افشاگری کردن، لو دادن، مقر آمدن، پته را آب دادن، مقر آوردن، بند را آب دادن، سخنرانی کردن، نطق کردن، (با حرف زدن) به حالت خاص درآوردن، گفتار، (به ویژه خودمانی) گفت و شنود، (به ویژه غیر رسمی) سخنرانی، غیبت، چرندیات، یاوه گویی، چاخان، گنده گویی، صدای جانور (به ویژه اگر شبیه صدای انسان باشد)، ورد زبان، سر زبان ها، کنکاش کردن، مشاوره کردن، صلاح کردن، گردهمایی، کنفرانس، گویش، زبان ویژه، زبان زرگری

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: talks, talking, talked
(1) تعریف: to communicate through spoken words; discuss.
مترادف: converse, speak
مشابه: articulate, communicate, dialogue, discourse, enunciate, pronounce, rap, relate, visit

- We talked about some important issues.
[ترجمه j.k.m] ما درباره بعضی مسائل مهم صحبت کردیم
|
[ترجمه گوگل] در مورد چند موضوع مهم صحبت کردیم
[ترجمه ترگمان] ما در مورد برخی مسائل مهم صحبت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Can the baby talk yet?
[ترجمه رویا] آیا بچه می تونه حرف بزنه
|
[ترجمه گوگل] آیا کودک هنوز می تواند صحبت کند؟
[ترجمه ترگمان] بچه هنوز میتونه حرف بزنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's a nice person but she talks too much.
[ترجمه گوگل] او آدم خوبی است اما زیاد حرف می زند
[ترجمه ترگمان] اون آدم خوبیه اما زیادی حرف میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I promised I would talk to the landlord about the matter.
[ترجمه گوگل] قول دادم در مورد موضوع با صاحبخانه صحبت کنم
[ترجمه ترگمان] قول داده بودم راجع به موضوع با ارباب صحبت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was talking with his father when I came in.
[ترجمه 423] وقتی که من وارد شدم، او با پدرش صحبت می کرد.
|
[ترجمه گوگل] وقتی وارد شدم با پدرش صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی اومدم اینجا با پدرش صحبت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We talked of a trip to France this year but decided to postpone it.
[ترجمه گوگل] ما از سفر امسال به فرانسه صحبت کردیم اما تصمیم گرفتیم آن را به تعویق بیندازیم
[ترجمه ترگمان] ما امسال درباره سفر به فرانسه صحبت کردیم، اما تصمیم گرفتیم آن را به تعویق بیاندازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to gossip.
مترادف: gossip, whisper
مشابه: chitchat, visit

- The whole town is talking.
[ترجمه گوگل] تمام شهر حرف می زنند
[ترجمه ترگمان] کل شهر داره حرف میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to chatter idly or incessantly.
مترادف: chat, chew the fat, chitchat, gab, palaver, yak
مشابه: blab, chatter, gas, prate, prattle, rattle

- Of course you can interrupt; we were just talking.
[ترجمه گوگل] البته شما می توانید قطع کنید فقط داشتیم حرف میزدیم
[ترجمه ترگمان] البته که می تونی حرفش رو قطع کنی ما فقط داشتیم حرف می زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to give a speech; lecture.
مترادف: declaim, discourse, lecture, speak
مشابه: orate, preach

- Are you planning to talk at the conference this year?
[ترجمه گوگل] آیا قصد دارید در کنفرانس امسال صحبت کنید؟
[ترجمه ترگمان] قصد دارید امسال در کنفرانس صحبت کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to disclose confidential or secret information.
مترادف: tell
مشابه: confess, inform, rat, spill the beans, squeal, tattle

- Even under torture he refused to talk.
[ترجمه گوگل] او حتی در زیر شکنجه از صحبت کردن خودداری کرد
[ترجمه ترگمان] حتی زیر شکنجه هم از حرف زدن سر باز زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: talk back, talk down, talk down to
(1) تعریف: to give voice to; articulate in words.
مشابه: express, say

- You are talking complete nonsense!
[ترجمه گوگل] داری حرف مفت میزنی!
[ترجمه ترگمان] ! تو داری چرت و پرت میگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You are talking sacrilege, and I will not listen to you.
[ترجمه گوگل] تو داری توهین میکنی و من به حرفت گوش نمیدم
[ترجمه ترگمان] شما دارید به مقدسات توهین می کنید و من به شما گوش نخواهم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to speak (a particular language or dialect).
مترادف: speak

(3) تعریف: to discuss.
مترادف: address, discuss
مشابه: air, bat around, cover

- They talked finance at the meeting.
[ترجمه گوگل] آنها در این جلسه در مورد مسائل مالی صحبت کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها در جلسه درباره امور مالی صحبت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to influence; convince.
مترادف: cajole, coax, soft-soap, sweet-talk, wheedle
مشابه: butter up, snow

- He talked her into buying a car.
[ترجمه گوگل] او را به خرید ماشین دعوت کرد
[ترجمه ترگمان] اون با خودش حرف زد که یه ماشین بخره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: talker (n.)
(1) تعریف: the act or process of talking; conversation.
مترادف: articulation, conversation, discourse, expression, pronunciation, speech, utterance, vocalization
مشابه: chat, communication, converse, dialogue, discussion, enunciation, word

(2) تعریف: a speech; lecture.
مترادف: address, discourse, lecture, oration, speech
مشابه: declamation, discussion, dissertation, sermon

(3) تعریف: a conference; meeting.
مترادف: colloquium, conference, consultation, meeting
مشابه: chat, dialogue, discussion, palaver, parley, powwow

(4) تعریف: a rumor; gossip.
مترادف: dirt, gossip, hearsay, rumor, scandal, tale
مشابه: comment, scuttlebutt, tittle-tattle

(5) تعریف: a manner or style of speaking.
مترادف: idiom, language, speech
مشابه: cant, dialect, jargon, lingo, patois, tongue

- baby talk
[ترجمه رو] بچه صحبت کن یا حرف بزن عزیزم
|
[ترجمه گوگل] صحبت کودک
[ترجمه ترگمان] عزیزم، حرف بزن،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. talk to me!
با من حرف بزن !

2. talk around
وادار کردن،(با حرف) راضی کردن،ترغیب کردن

3. talk at
(بدون انتظار و پاسخ) مخاطب قرار دادن،(با حالت برتری آمیز) با کسی حرف زدن

4. talk away
(طولانی) حرف زدن،(بی وقفه) سخن گفتن،ور زدن

5. talk back
پیش جوابی کردن،حاضر جوابی کردن،تو روی کسی ایستادن

6. talk big
(عامیانه) چاخان کردن،گزافه گویی کردن،غلو کردن،حرف های گنده گنده زدن

7. talk down
1- (با بلند یا موثرتر یا مستدل تر حرف زدن) خاموش کردن،مجبور به سکوت کردن،ساکت کردن،دهان کسی را بستن 2- (هواپیما -با دستورات شفاهی) خلبان را در فرود یاری دادن

8. talk down to
به طور تحکم آمیز با کسی حرف زدن،(مانند برتر با مادون یا مهتر با کهتر) صحبت کردن

9. talk into
(با حرف) کسی را به کاری گماشتن،واداشتن،راضی کردن،قانع کردن

10. talk is cheap
حرف زدن آسان است (اگر راست می گویی عمل کن)

11. talk of the devil!
(هنگام صحبت درباره ی کسی اگر او وارد شود این عبارت را می گویند) حلال زاده !،انگار که موشو آتش زدند!

12. talk out
به تفصیل درباره ی چیزی کنکاش کردن یا مذاکره کردن

13. talk out of
منصرف کردن،بازداشتن

14. talk over
1- بحث کردن (درباره ی چیزی)،مذاکره کردن 2- موافق کردن،همراه کردن،همراهی کردن

15. talk shop
درباره ی شغل خود حرف زدن،درباره ی کار و کاسبی اختلاط کردن (بخصوص در مهمانی)

16. talk someone's ear(or arm or leg) off
(خودمانی) با پرحرفی گوش کسی را کر کردن

17. talk through one's hat
(عامیانه) حرف های احمقانه زدن،نسنجیده سخن گفتن،یاوه گویی کردن

18. talk tough
حرف خشونت آمیز زدن،با گردن کلفتی گفتن،هارت و پورت کردن

19. talk turkey
(عامیانه) رک حرف زدن،صریح گفتن،با صراحت حرف زدن

20. talk up
1- (از کسی یا چیزی) تعریف کردن،خوب نمایاندن 2- بلند حرف زدن،روشن صحبت کردن 3- رک حرف زدن،بی رودرواسی گفتن

21. a talk on the topic of world peace
نطقی درباره ی صلح جهانی

22. airy-fairy talk
حرف های پوچ

23. big talk
حرف غلوآمیز

24. don't talk to your mother forwardly!
با مادرت گستاخانه حرف نزن !

25. don't talk to your mother like that, or to anyone else for that matter
با مادرت این طور حرف نزن،با هیچکس دیگر هم این طور حرف نزن !

26. don't talk too loudly, the baby will wake up
خیلی بلند حرف نزن بچه بیدار می شود.

27. his talk overworked the students
صحبت او دانش آموزان را تحریک کرد.

28. idle talk
سخن بیهوده

29. insolent talk
صحبت گستاخانه

30. large talk
حرف های گنده گنده

31. loose talk
حرف مفت

32. plain talk
صحبت رک

33. tall talk
حرف بلند پروازانه

34. tea-table talk
صحبت سر میزچای

35. the talk of past experiences saddened me
صحبت درباره ی تجربیات گذشته مرا غمگین کرد.

36. to talk a blue streak
به سرعت و طولانی صحبت کردن

37. to talk by signs
با ایما و اشاره مطلب را رساندن

38. to talk large
حرف های گنده گنده زدن

39. to talk out of turn
نسنجیده حرف زدن

40. to talk politics
درباره ی سیاست حرف زدن

41. to talk sense
منطقی حرف زدن

42. to talk without pretense
بدون خودنمایی حرف زدن

43. big talk
(عامیانه) سخن مبالغه آمیز،غلو،گزافه گویی

44. fighting talk (or words)
(عامیانه) حرف ستیز آمیز،حرفی که از آن بوی جنگ می آید

45. make talk
1- (برای وقت گذرانی) حرف زدن،اختلاط کردن،گپ زدن 2- شایعه سازی کردن

46. a rapid-fire talk
سخنرانی تند

47. a shirt-sleeve talk with a neighbor
یک صحبت رک با همسایه

48. a vapid talk
نطق بی بو و بی خاصیت

49. confine your talk to ten minutes
صحبت خود را به ده دقیقه محدود کن.

50. i can talk (in) five languages
من می توانم به پنج زبان سخن بگویم.

51. in his talk he completely bypassed the question of ethics
در نطق خود اصلا به اخلاقیات اشاره ای نکرد.

52. in his talk he touched upon a number of economic issues too
در نطق خود به چند مطلب اقتصادی نیز اشاره کرد.

53. let me talk to him
بگذار با او حرف بزنم.

54. some birds talk
برخی پرندگان حرف می زنند.

55. the coach's talk got the team steamed up
سخنان مربی افراد تیم را به هیجان آورد.

56. they will talk for hours on end
آنها معمولا ساعت ها بدون وقفه حرف می زنند.

57. when they talk about mathematics, i'm out of my depth
وقتی که درباره ی ریاضیات حرف می زنند چیزی دستگیرم نمی شود.

58. when you talk to foreigners, you must speak each word clearly
وقتی با خارجی ها حرف می زنی باید هر یک از واژه ها را به طور واضح ادا کنی.

59. have a talk with
نصیحت کردن،هشدار دادن،پند دادن

60. all that hollow talk about eternal peace!
آنهمه حرف های پوچ درباره ی صلح ابدی !

61. he finished his talk with a prayer
او سخنرانی خود را با یک دعا خاتمه داد.

62. he is all talk and no action
اهل یاوه گویی است نه اهل عمل.

63. he pegged his talk to some recent political events
او برخی حوادث سیاسی اخیر را مبنای نطق خود قرار داد.

64. he refused to talk for weeks together
هفته های متوالی از حرف زدن خودداری کرد.

65. politics is all talk
سیاست همه اش حرف است.

66. she does not talk to strangers
با غریبه ها حرف نمی زند.

67. she ended her talk with a delightful quip
سخنان خود را با یک بذله ی شیرین به پایان رساند.

68. the insipid, long talk of the bearded man
صحبت بی مزه و طولانی آن مرد ریش دار

69. there was some talk of a general election
شایعاتی درباره ی انتخابات عمومی وجود داشت.

70. they liked my talk on shakespeare
از سخنرانی من درباره ی شکسپیر خوششان آمد.

مترادف ها

حرف (اسم)
word, particle, speech, talk, say, aitch, letter, yap, blabbermouth, jib, grapheme

گفتگو (اسم)
talk, discussion, converse, parley, chit-chat, conversation, dialogue, dialog, conference, colloquy, parlance, tractate

مکالمه (اسم)
talking, talk, palaver, conversation, colloquium

صحبت (اسم)
speech, talk, converse, confabulation, conversation, dialogue, colloquy

مذاکره (اسم)
talk, consultation, debate, discussion, parley, conference, colloquy, negotiation, interview

سخن (اسم)
word, discourse, speech, utterance, oration, talk, converse, conversation, dialogue, interlocution, rune, leden, locution

حرف زدن (فعل)
speak, talk, say

مکالمه کردن (فعل)
talk

سخن گفتن (فعل)
address, discourse, speak, talk, remark, say, converse

تخصصی

[کامپیوتر] صحبت ؛ صحبت کردن ؛ مبادله
[نساجی] پودر نرم سیلیکات منیزیم ( جهت وزن دادن به پارچه پنبه ای )

انگلیسی به انگلیسی

• conversation; speech, lecture; meeting; rumor; manner of talking
communicate with spoken words, converse, speak; gossip, spread rumors; chitchat; lecture; reveal secret information
when you talk, you say things to someone. verb here but can also be used as a count or an uncount noun. e.g. i must have a long talk with him. there was a lot of talk about his divorce.
when someone can talk, they have the ability to use spoken words to express their thoughts, ideas, or feelings.
if you talk something such as politics or sport, you discuss it.
if you talk about or on something, you make an informal speech about it. verb here but can also be used as a count noun. e.g. i used to give the staff a talk on psychology every week.
talks are formal discussions, especially between two countries or two sides in a dispute.
you use talking of to introduce a new topic that is connected with something just mentioned.
see also small talk.
if someone talks down to you, they talk to you in a way that shows that they think they are cleverer or more important than you.
if you talk someone into doing something, you persuade them to do it.
if you talk someone out of doing something, you persuade them not to do it.
if you talk something over, you discuss it with someone.
when someone talks up a situation, they publicly refer to it in a way that makes it seem very important in order to make people believe or support their views.

پیشنهاد کاربران

صحبت کردن، گفتگو
مثال: They sat down to talk about their plans.
آن ها نشستند تا درباره برنامه هایشان صحبت کنند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
به گفتگو پرداختن
ترجمه به صورت ادبی: سخن به میان آوردن
[در جایگاه اسم] کلام
شایعه
حرف و حدیث های
Talk a little more about ourselves
یکم بیشتر در مورد خودمان صحبت کن
حرف و حدیث
فعل talk به معنای صحبت کردن، حرف زدن، گفتگو کردن
معادل فعل talk در فارسی صحبت کردن، حرف زدن، گفتگو کردن است. talk یا صحبت کردن به معنای ارتباط کلامی با کسی برقرار کردن ( استفاده از زبان ) به منظور تبادل اطلاعات، احساسات، افکار و عقاید است. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

. it was nice talking with you ( صحبت کردن با شما دلپذیر بود. )
!stop talking and listen ( حرف نزن و گوش بده! )
فعل talk به معنای سخنرانی کردن، نطق کردن
فعل talk در مفهوم سخنرانی کردن، نطق کردن به معنای دادن اطلاعاتی در رابطه با موضوعی بخصوص توسط یک فرد ( سخنران ) است و این سخنرانی در مقابل تعداد زیادی دانش آموز یا دانشجو ارائه می شود. مثال:
. the next speaker will be talking about endangered insects ( سخنران بعدی درباره ی حشرات رو به انقراض سخنرانی خواهد کرد. )
اسم talk به معنای سخنرانی
اسم talk در فارسی به معنای سخنرانی نیز است. به عمل دادن اطلاعات توسط یک سخنران در رابطه با موضوع بخصوصی در مقابل جمعی از دانش آموزان یا دانشجویان، سخنرانی گفته می شود. مثال:
. he gave a talk on his visit to bolivia ( او سخنرانی درباره سفرش به [بازدیدش از] بولیوی کرد. )
اسم talk به معنای گفتگو و صحبت
معادل اسم talk در فارسی گفتگو یا صحبت است. به عمل ارتباط کلامی با فرد یا افرادی برای تبادل اطلاعات، افکار و احساسات و . . . talk یا گفتگو و صحبت گفته می شود. مثال:
. he's going to have a talk with his parents ( او با پدر و مادرش گفتگویی خواهد داشت. )
نکته: برای گفتگو های رسمی که بین دولت ها و یا اعضای یک دولت انجام می شود نیز می توان از اسم talk استفاده کرد.
منبع: سایت بیاموز

سخنرانی، سخنرانی کردن
حرف زدن یا گفتگو کردن
When you are talking in private
Do not repeat the discussion or report in public
زمانی که در خصوصی با صحبتی دارید
ادامه بحث یا گزارشی را در عموم جمع بازگو نکنید
گفت وگو
. Now you're talking
این شد حرف حساب.
who was the man you were talking to 💡
آن مردی که شما با او حرف می زدید که بود ؟؟
I'm going to listen to the good girl talk
دیگه دختر حرف گوش کنی میشوم
Talk more if you make a dear boy dear smile too
بیشتر صحبت کن اگر تو هم باعث لبخند دوس پسر محترم عزیزم میشی 👩‍💼
صحبت کردن .
حرف زدن.
صحبت
درباره ی ( چیزی ) بحث کردن
حرف زدن
حرف زدن - صحبت کردن
talk to him باهاش حرف بزن - باهاش صحبت کن

Speach
Conversation
Talk=speak
بحثوگفتگو. مکالمه
n. a speech or lecture; ( often talks ) a conference or negotiation
گفت و گو بین چند نفر
مکالمه کردن

صحبت کردن
حرف زدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس