ترجمه‌های حسین کتابدار (٢٥٢)

بازدید
١,٣٢٧
تاریخ
٢ سال پیش
متن
Don't buy it. he is only a small potatoes in his company.
دیدگاه
٨

این حرف ها را درباره او باور نکن. او در شرکتش، موقعیت و جایگاه جزئی و پایینی دارد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
We are only small potatoes. The manager won't listen to us.
دیدگاه
٨

ما آدم های کم اهمیت و جزئی هستیم، بنابراین مدیر به حرف های ما توجهی نمی کند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
She gave him a light peck of farewell.
دیدگاه
٨

آن زن بر گونه مرد، بوسه خداحافظی نشاند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
They broke free and made off in a stolen car.
دیدگاه
٨

آنها از زندان فرار کردند و با یک خودروی مسروقه، محل را ترک نمودند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
She was a suffragette and a birth control pioneer.
دیدگاه
٨

او طرفدار حق رای زنان و یک پیشگام پیشگیری از بارداری است

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The suffragette movement campaigned for votes for women in Britain and the US.
دیدگاه
٨

جنبش حق رای زنان، برای به دست آوردن این حق، در بریتانیا و امریکا مبارزه کردند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Silence is one of the hardest arguments to refute. Josh Billings
دیدگاه
٨

جاش بیلینگز می گوید؛ "سکوت یکی از استدلال هایی است که سخت تر از بقیه می توان با آن مخالفت کرد. "

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Isabelle is quick to refute any suggestion of intellectual snobbery.
دیدگاه
٧

ایزابل هر نوع نماد و ظاهر افاده روشنفکرانه را بلافاصله انکار می کند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
With this ring I thee wed.
دیدگاه
١٠

با این حلقه، ما به عنوان زن و شوهر به یکدیگر می پیوندیم.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The couple plan to wed next summer.
دیدگاه
٧

آن زوج بنا دارند تابستان آینده، ازدواج کنند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He will wed that waitress next month.
دیدگاه
٧

او ماه آینده با آن پیشخدمت زن ازدواج خواهد کرد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Why did you wed your beautiful daughter to that old man?
دیدگاه
٧

چرا دختر زیبایت را به عقد و ازدواج آن پیر مرد در آوردی؟

تاریخ
٣ سال پیش
متن
She quietly swallows the bully you brought to her.
دیدگاه
٨

او کاملاً زورگویی های تو را به فراموشی سپرده است.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
I've told him a hundred times not to bully people, but he never learns .
دیدگاه
٨

صد بار به گفته ام با مردم گردن کلفتی نکند، اما او هرگز این مطلب را آویزه گوش خود نکرد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Her mouth had been bloodied by the bully.
دیدگاه
٨

یک گردن کلفت، دهان او را خونی کرده بود

تاریخ
٣ سال پیش
متن
His official designation is Financial Controller.
دیدگاه
٨

عنوان رسمی شغلش/کارش ناظر/ممیز مالی است

تاریخ
٣ سال پیش
متن
What's her official designation now she's been promoted?
دیدگاه
١٠

حالا که ارتقاء پیدا کرده، عنوان رسمی شغلش چی هست؟

تاریخ
٣ سال پیش
متن
With no money, his only hope of getting to New York was to stow away on the next ship.
دیدگاه
٧

با جیب خالی، تنها امیدش برای رفتن به نیویورک، قاچاقی سوار قطار بعدی شدن است

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Begone! you naughty boy!
دیدگاه
٨

ای پسره شیطان، گورت را گم کن

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Tell her to begone.
دیدگاه
١٠

به او بگو گورش را گم کند

تاریخ
٣ سال پیش
متن
I bade him begone.
دیدگاه
٨

به او گفتم گورش را گم کند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Some of the servants who saw him laughed at his poverty, and bade him begone.
دیدگاه
٨

بعضی از خدمتکاران با دیدن فقر و بدبختیش، به او خندیدند و گفتند گورش را گم کند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
His new book is just a rehash .
دیدگاه
١٠

کتاب جدیدش فقط تکرار مکررات است.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Every story like this gives the news media the opportunity to rehash the old material.
دیدگاه
٨

داستان هایی شبیه این، این فرصت را به رسانه های خبری می دهد که موضوعات گذشته را دوباره سر زبان ها بیندازند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The welfare scam was costing the federal government hundreds of thousands of dollars.
دیدگاه
٧

کلاه برداری در حوزه رفاه عمومی، برای دولت فدرال صدها هزار دلار هزینه در بر داشت.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
This is the kind of scam for which the offshore industry is notorious.
دیدگاه
٧

به دلیل این نوع کلاهبرداری، صنعت نفت و گاز دریائی بدنام شده است.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
They believed they were participating in an insurance scam, not a murder.
دیدگاه
٨

اعتقاد بر این است که آنها نه در جریان یک قتل، بلکه در یک کلاهبرداری بیمه دست داشتند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
He got involved in a credit card scam.
دیدگاه
٨

او درگیر یک کاهبردی مرتبط با کارت های اعتباری شد

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The ememy was warned to capitulate or face annihilation.
دیدگاه
٩

به دشمن اخطار داده شد تسلیم شوند، در غیر اینصورت نابود خواهند شد

تاریخ
٣ سال پیش
متن
We will never capitulate to pressure from outside.
دیدگاه
٨

ما هرگز تسلیم فشارهای بیرونی نخواهیم شد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
When I came to him he began to capitulate with me.
دیدگاه
٨

وقتی پیش او رفتم، او با درخواست های من موافقت کرد

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Make a nick in the cloth with the scissors.
دیدگاه
٨

با این قیچی، لباس را برش بزن

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The scandal has been discussed by the politburo, although the authorities have tried to hush it up.
دیدگاه
١٠

کمیته ی اجرایی حزب کمونیست موضوع رسوایی را مورد بحث قرار داده است، هر چند مقامات تلاش می کنندآنرا از مردم مخفی کنند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The Government was discredited by the scandal.
دیدگاه
١٠

این رسوایی، دولت را بی اعتبار کرد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The scandal made her resignation inevitable.
دیدگاه
١٢

این رسوایی، استعفای او را اجتناب ناگزیر ساخت.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Their affair caused/created a scandal in the office.
دیدگاه
١١

اقدامات و فعالیت هایشان/ رابطه عشقیشان رسوایی در اداره بوجود آورد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Ministers have dismissed the rumours of a bribery scandal as nonsense.
دیدگاه
١٣

وزرا شایعات مطرح شده درباره تهمت رشوه گیری را بی ربط خوانده و آنها را رد کردند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The police nicked him for forgery.
دیدگاه
١٢

پلیس او را به اتهام جعل اسناد بازداشت کرد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
He nicked my wallet!
دیدگاه
١٣

کیف پولم را دزدید.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
This witness has committed perjury and no reliance can be placed on her evidence.
دیدگاه
١٣

این شاهد شهادت دروغ داده، بنابراین به شواهدی که ارائه داده، نمی توان اطمینان/اعتماد کرد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
He's an adult now but can't seem to break off his reliance on his parents.
دیدگاه
١٤

او اگر چه به سن بلوغ رسیده، اما بنظر می رسد قادر به قطع وابستگی اش به والدینش نیست.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Dave pulled a back muscle and could barely kick the ball.
دیدگاه
١٣

ماهیچه های پشت دیو صدمه دیده و به زحمت می تواند توپ را شوت کند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Paul couldn't move a muscle he was so scared.
دیدگاه
١٣

پائل آنقدر ترسیده بود، که نتوانست جُنب بخورد

تاریخ
٣ سال پیش
متن
We were so tired we couldn't move a muscle.
دیدگاه
١٣

آنقدر خسته بودیم که نمی توانستیم تکان ( جنب ) بخوریم

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Maggie felt a muscle spasm in her back.
دیدگاه
١٣

مگی تو پشتش گرفتگی عضلانی احساس کرد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Give the toilet a flush.
دیدگاه
١٣

سیفون دستشویی را بکشید

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The door should be flush with the wall.
دیدگاه
١٥

در باید با دیوار تراز باشد

تاریخ
٣ سال پیش
متن
He's no longer in the first flush of youth.
دیدگاه
١٥

او دیگر در عنفوان جوانی نیست

تاریخ
٣ سال پیش
متن
I offered him my commiseration.
دیدگاه
١٧

به او تسلیت گفتم

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Don't worry. The house will hold up.
دیدگاه
١٦

نگران نباشید، خونه سر پا می مونه