پیشنهادهای کاردۆ Kardo (١,٤٤٩)
بِلاتَکلیفی: پادرهوایی، پادرهوا ماندن، سرگردانی، بی - برنامگی؛ چشم - بەراهی
غیاب: ١. نهستی، نبود، نبودگی؛ ناپیدایی، ناپدیدی، ناهویدایی، ناباشندگی ٢. پنهان، پنهان - شدگی، نهان، نهفتگی
دَر حالِ اِنقِراض: رو به نابودی، در روندِ نابودی
وارِدِ جَنگ شُدَن: به جنگ رفتن، درگیرِ جنگ شدن، دچارِ جنگ شدن، جنگزده شدن
قَبولاندَن: ١. وادار به پذیرش / پذیرفتن کردن ٢. باوراندن، پذیرفتاریدن، پایبند کردن ٣. پذیرفته / پذیرفته - شده کردن، پذیرش - شده به شمار آوردن
خَطِّ هَوایی: ١. راهِ هوایی / هواپیمایی ٢. بنگاهِ هوایی / هواپیمایی
عارِضەیِ جانِبی: پِیامد، پیامدِ بد، پیامدِ وارونه، پیامدزا، آسیبزا
مُسِنّ - تَر: سالخوردەتر، جاافتادەتر، سالدیدەتر، ریش - سفیدتر، پیرتر، زالتر، سالمندتر، فرتوتتر، کلانسال، بزرگسالتر، کهنسالتر، مِهتر
آبسه: باد، بادکردگی، ورم، آماس، پیله؛ چرک ورم، دُمَل، کورک
زِمامِ اُمور: ادارەیِ کارها، ادارەیِ کاروبار؛ رهبریِ بخش یا کشور
فاصِلەیِ طَبَقاتی: بازەیِ تودەای، نابرابریِ میان - تودەای
مُبارِزەیِ طَبَقاتی: پیکارِ میان - تودەای
آغا: ۱. آقا، کدبان، مرد ۲. ( نارایج ) زن، بانو، کدبانو ۳. ( نارایج ) خواجه، بیخایه، بیتخم، مردِ نازا/سِتُروَن
اَنتِرن، اِنتِرن: ١. دانش - آموزِ شبانەروزی ۲. کارآموزِ پزشکی
یائسه، آئِسه، آیِسه: ۱. ناامید، بی - امید، نومید، دلسرد ۲. نازا، سترون، بیماهانه، بیدشتان، بیوَرتک
مَنطَقەالبُروج: گردونەیِ دوازدەگانه، آبامهایِ دوازدەگانه، آبامگاه
مُتِعَجِّب: شگفت - زده، سرگشته، خیرەشده، مدهوش، مات - شده، هاج - و - واج، دهان - دره
دَر شُرُفِ وُقوع بودَن: در آستانەیِ رویدادن، نزدیک به رویدادن، در نزدیکیِ رخداد بودن، در روندِ / فرایندِ رخدادن، در پیش بودن، نزدیک بودن
آکت، اَکت: ۱. ( در سینما، تلویزیون و نمایشخانه ) پرده ۲. کار، فرمان؛ رفتار ۳. پیمان ۴. قانون، دات، فردید
مَدینەیِ فاضِله: آرمانشهر، ناکجاآباد، آرزوآباد، شهرِ آرزوها
جِسارَت کَردَن : ١. دلیر / شیردل / بیباک / نترس بودن ٢. گستاخ / بی - ادب / بیپروا / پر رو / بی - ارج / بیشرم / قلدر بودن
پُرمَشغَله: پرکار، گرفتارکننده، درگیرکننده
مَمنوع - اُلوُرود: بەدرون - مرزبسته، بەدرون - بست، درون - ناگذر، مرزناگذر، درون - بازداریده
اَز فَرطِ: از تندیِ، از سختیِ؛ از زیادیِ، از فراوانیِ، از بس ( کە )
مُعایِنەیِ فَنّیِ خودرو: بازدیدِ فنیِ خودرو
هَوَسران: ١. دمدمی ٢. تَنکامه، زنباره، مردباره، آمیزشخواه، آمیزشران، آمیزشپرست، تَنجو، آرزومندِ جنسی، کامجو ٣. فزونخواه ۴. آزمند ۵. خواهان، خواستار، ...
چِراغ - قُوّه: چراغ - دستی، چراغِ باتِریدار، چراغِ باتِریخور
مُصَمَّم شُدَن: گزینش کردن، آرمانمند شدن، برآن شدن، آهنگ - کردن، اراده کردن، گزیرش کردن، استوار / پایدار / پابرجا شدن
خَلعِ - سِلاح ( کَردَن ) : جنگ - ابزارزدایی ( کردن )
سَفیرِ کَبیر: ( سیاسی ) سرنماینده، سرفرستاده
اِجرا/اِجراء کَردَن: به کار بردن، به کار بستن، انجام دادن، به انجام رساندن، به جا آوردن، پیاده کردن؛ سرپرستی کردن
آنُد، آنود: ( کَهرُبا ﴿= الکتریسیته﴾، پیل ﴿= باتِری﴾ ) روندِ کَهرُبا، تَهگاهِ افزایشی/فراسِفر ﴿= قطبِ مثبت﴾
آخِرَالامر / آخِرُالامر: سرانجام، در پایان، پایانِ کار
اِمکان داشتَن: ١. انجامپذیر/انجام - شدنی/شدنی بودن، شدن، توانستن ٢. گمان رفتن
باورپذیر، درست، راست و درست، جایِ باور، استوان
عُلیاحَضرَت: ١. شهبانو، شاهبانو، شهربانو ٢. شاهدخت ٣. شهبانو، سرورم، سرورِ من، والاگوهر
بی - اِختیاری: ١. بی - ارادگی، ناخواستگی، ناخودآگاهی؛ لگام - گسیختگی، مهارنشدگی، بدون مهارداری، ناچیرگی، خودبەخودی، خودانگیزی، خودجوشی ٢. بایستگی، نا ...
چراغی که به خانه رواست، به مزگت نارواست.
عَمَلیّاتی: ١. روندی، فرایندی ٢. لشکرکِشانه، سپاەکِشانه، سربازکِشانه، یورشبرانه / تازشگرانه / آفندگرانه / پیکارجویانه؛ راهبردی ٣. انجامی، انجامگرایان ...
سیژ، سیج: خطر
حالی به حالی: دگرگون؛ برانگیخته، داغ
قَطعِ رابِطه کَردَن: پیوندزدایی کردن، از کسی بریدن، همنشینی / دوستی / رفت و آمد نکردن؛ همکاری نکردن، دست از همکاری کشیدن، به همکاری پایان دادن
مُجَهَّز کَردَن: با - سازوبرگ / سازوبرگدار کردن، سازوبرگ دادن، آماده کردن، آمادن، آراسته کردن، آراستن، دارنده / دارا کردن، بسیج کردن، بسیجیدن
تَمام - عَیار: کامل ١. یکسره، یک - دست، رسا، بی - کم - و - کاست، درست، درسته ٢. سره، ناب؛ بی - غش - و - پاک
وَحشَت - زَده: ترسیده، هراسیده، بیم - زده، دهشت - زده؛ نگران، دلواپس، دچارِ دلهره
عَجَله کَردَن: شتاب کردن، شتابیدن، شتافتن، زود / زودتر کاری را انجام دادن، درنگ نکردن
اِرضا: ١. خرسندی، خرسندشدگی، خرسند کردن، خشنودی، خشنودشدگی، خشنود کردن ٢. برآوردن، بەجاآوردن، فراهم کردن ٣. [آمیزشِ جنسی] بیشترین کامجوییِ جنسی، رُبو ...
قُوَّتِ قَلب دادَن: ١. دلگرمی دادن؛ امید دادن ٢. دلیر کردن، پردل کردن، نترس کردن، بیباک کردن
تَنَفُّسِ مَصنوعی: دمشِ ساختگی، دم - و - بازدمِ ساختگی
هِیئَتِ رَئیسه: انجمنِ سرپرستان، گروهِ سرپرستان